Filtra per genere
چشم انداز روز به اندیشه در بارۀ رویدادهای گوناگون ایران، افغانستان و دیگر کشورهای جهان میپردازد. در این برنامه همراه با بازیگران و کارشناسان امور سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی دریچهای به وقایع روز میگشائیم و برای درک ژرف تر آنها تلاش میکنیم. کوشش ما در این گفتگوها آنست که از اسباب، انگیزهها و تا آنجا که میسر است نتایج احتمالی پدیدهها و رویدادها پرده برداریم و پیوندها و گسستگیهای میان آنها را آشکار کنیم.
- 216 - مئیر جاودانفر : سیاست منطقهای حکومت ایران کاملاً شکست خورده است
مئیر جاودانفر : سیاست منطقه ای جمهوری اسلامی ایران با اتکاء به نیروهای نیابتی و صدور انقلاب کاملاً شکست خورده است. چرا؟ چون یکی از اهداف تشکیل نیروهای نیابتی این بود که این نیروها به جای حکومت ایران به اسرائیل حمله کنند. اکنون، اما، در نتیجۀ شکست این سیاست، جمهوری اسلامی ناچار بوده در حمایت از نیروهای نیابتیاش دو بار به اسرائیل حمله کند و در واکنش اسرائیل نیز با حملۀ مستقیم به اهداف نظامی ایران در این کشور صدمات سنگینی به حکومت ایران به ویژه به صنعت موشکی و پدافند هوایی این کشور وارد آورد.
به فاصلۀ دو روز علی لاریجانی و سپس وزیر دفاع جمهوری اسلامی ایران در رأس هیئتهایی به بیروت و دمشق رفتند و با مقامات دو کشور از جمله بشار اسد ملاقات کردند. طبق معمول جزئیات گفتگوها در این ملاقاتها اعلام نشد، اما، انجام آنها در وهلۀ فعلی نمی توانسته بی ارتباط با تشدید جنگ میان اسرائیل و دو نیروی مهم نیابتی تهران، حزب الله و حماس، و همچنین تضعیف ساختار و موقعیت آنان باشد.
آیا جمهوری اسلامی هم در نتیجۀ تضعیف نیروهای نیابتی اش احساس ضعف یا خطر میکند و آیا می تواند موقعیت گذشتهاش را در سوریه و لبنان بازسازی کند؟
مئیر جاودانفر، پژوهشگر مسائل خاورمیانه در دانشگاه رایخمن در اسرائیل در پاسخ به این پرسش از جمله گفته است :
جمهوری اسلامی ایران در حال حاضر می کوشد حضور و مداخلۀ خود را در سوریه و لبنان پُررنگ کند. اما، این تلاش بیشتر ناشی از نگرانی جمهوری اسلامی از وضعیت خود در این دو کشور به ویژه پس از ضربات اسرائیل به حزبالله و حماس و دیگر نیروهای حکومت ایران در سوریه و منطقه است.
جمهوری اسلامی ایران نگران است که ادامۀ جنگ در لبنان موقعیت و نفوذ آن را در کل منطقه به خطر بیندازد. به گفتۀ ارتش اسرائیل، در نتیجۀ حملات این کشور دست کم پنجاه درصد توان نظامی حزبالله از بین رفته است و این خوب برای حکومت ایران بسیار نگرانکننده است. در واقع، با حملات بی وقفۀ نیروی هوایی اسرائیل هر روز میلیاردها دلار سرمایهگذاری جمهوری اسلامی ایران آنهم طی سالیان در حزبالله لبنان دود شده و به هوا میرود.
نحوۀ استقبال از علی لاریجانی و همراهانش در فرودگاه بیروت نشان داد که تضعیف محسوس حزبالله نیروهای منتقد این گروه در لبنان را تقویت کرده است، زیرا مردم لبنان از دیرباز می دانند که حزب الله نیروی نیابتی و تحت الامر حکومت ایران است و جنگی را با اسرائیل در هشتم اکتبر سال گذشته آغاز کرده که به هیچ وجه مورد قبول مردم لبنان نیست.
اگر اسرائیل بتواند با کمک آمریکا و روسیه بشار اسد را متقاعد کند که حضور نظامی تهران در سوریه و انتقال اسلحه برای حزبالله از طریق خاک این کشور به سود حکومت دمشق نیست، آنوقت می توان گفت که تقویت نیروهای نیابتی ایران برای جمهوری اسلامی حقیقتاً دشوار خواهد شد.
اگر دولت آیندۀ آمریکا بتواند با تشدید تحریمهای خود اقتصاد ایران را به لبۀ پرتگاه سوق دهد آنوقت تسلیم جمهوری اسلامی، تجدید نظر آن در سیاستهایش دور از انتظار نخواهد بود. رهبران جمهوری اسلامی بارها ثابت کردهاند – نظیر جنگ ایران و عراق و نوشیدن جام زهر از سوی روحالله خمینی – که تا زمانی که بحرانها برایشان حیاتی و سرنوشتساز نشوند حاضر به تجدیدنظر در مقاصد و سیاستهای خود نیستند.
یک بخش از دشواری کار ناشی از این است که صدور انقلاب و بحران در منطقه برای بخشی از حکومت اسلامی ایران بسیار نان و آب آور است و این بخش از حکومت نمیتواند به سادگی از این نان و آب دست بکشد. برای این گروه اصلاً مهم نیست که ادامۀ این رویه و سیاست به سود منافع ملی ایران هست یا نه. مسئلۀ اصلی آنان این است که چقدر می توانند برای استمرار این سیاست بودجه بگیرند. بحث، بحث پول است. همین. بنابراین، این دست از نیروهای حکومت اسلامی تا آنجا که می توانند به سیاست صدور انقلاب و ادامۀ جنگ در منطقه ادامه میدهند. اما، اگر بیطرفانه و به طور عقلانی به قضایا نگاه کنیم، ناگزیر از این اعتراف هستیم که سیاست منطقه ای جمهوری اسلامی ایران با اتکاء به نیروهای نیابتی و صدور انقلاب کاملاً شکست خورده است. چرا؟ چون یکی از اهداف تشکیل نیروهای نیابتی این بود که این نیروها به جای حکومت ایران به اسرائیل حمله کنند. اکنون، اما، در نتیجۀ شکست این سیاست، جمهوری اسلامی ناچار بوده در حمایت از نیروهای نیابتیاش دو بار به اسرائیل حمله کند و در واکنش اسرائیل نیز با حملۀ مستقیم به اهداف نظامی ایران در این کشور صدمات سنگینی به حکومت ایران به ویژه به صنعت موشکی و پدافند هوایی این کشور وارد آورد.
Mon, 18 Nov 2024 - 215 - مجید محمدی : خامنهای راهی جز نوشیدن جام شوکران و رویارویی با اکثریت مردم ناراضی ندارد
مجید محمدی : علی خامنهای با آغاز کردن جنگ علیه اسرائیل خطاهای راهبردی بزرگی مرتکب شد و در واقع فرآیند نابودی جمهوری اسلامی و همچنین نابودی کشور را آغاز کرد. وضعیت او شبیه وضعیت خمینی و پذیرش قطعنامۀ ٥٩٨ از سوی اوست. اگر آقای خامنهای جام شوکران جدید را بنوشد و دست از آتش افروزی بردارد قدرتهای منطقهای و جهانی به ویژه آمریکا رابطه متناسبی با جمهوری اسلامی ایران برقرار خواهند کرد. اما، جمهوری اسلامی با دشمن داخلی خود که همان اکثریت بزرگ مردم ناراضی است درگیر خواهد شد.
در بیست و ششم اکتبر گذشته نیروی هوایی اسرائیل با هدف قرار دادن و منهدم کردن سامانههای دفاعی و تأسیسات موشکی ایران عملاً آسمان این کشور و خود ایران را در مقابل هر گونه حملۀ احتمالی آینده بی دفاع ساخت. آیا در چنین وضعیتی ممکن است رهبران ایران از نو مرتکب خطای محاسباتی شده و تهدیدهای مجدد خود را علیه اسرائیل به اجرا بگذارند. در پاسخ به این سئوال و سئوالهای دیگر، مجید محمدی، نویسنده و پژوهشگر مقیم آمریکا از جمله گفته است :
"خطابهخوانیهای مقامات جمهوری اسلامی پس از حملۀ اخیر اسرائیل به ویژه پس از کشته شدن حسن نصرالله و اسماعیل هنیه نسبت به گذشته سطح نازلتری دارند، هر چند مقامات ایران ناگزیرند برای حفظ و راضی نگه داشتن پایگاه اجتماعی خود به اظهارات تهدیدآمیزشان ادامه دهند.
علی خامنهای در انجام دو حملۀ موشکی خود به اسرائیل، دچار خطاهای راهبردی جدّی شد. در این میان به سه نمونه اشاره می کنم : خامنهای و دیگر مقامات ارشد جمهوری اسلامی ایران بدون شک از ضعف و آسیب پذیری شدید دفاع هوایی ایران در مقابل قدرت هوایی اسرائیل با اطلاع بودند. دومین خطای علی خامنهای و سایر رهبران جمهوری اسلامی نادیده گرفتن بی پشتوانگی حکومت در جنگی است که خود جمهوری اسلامی با حملات موشکیاش به اسرائیل به راه انداخته است. در واقع، مردم ایران به هیچ وجه احساس نمیکنند که جنگی که جمهوری اسلامی آغاز کرده یک جنگ ملی است. خطای سوم عبارت از این است که فرآیند آغاز شده توسط جمهوری اسلامی در اصل یک فرآیند خودنابودی است. جمهوری اسلامی با آغاز کردن جنگ و درگیر کردن خود در آن فرآیند نابودی خود و همچنین نابودی کشور را آغاز کرده است.
با این حال، من گمان می کنم که علی خامنهای و سایر رهبران ایران از حملۀ اخیر اسرائیل درس گرفته باشند به ویژه این که این حمله آسمان ایران را اکنون بی دفاع کرده است. اما، اگر علی خامنهای تصمیم جنون آمیز دیگری بگیرد، یعنی اگر مجدداً دستور حمله به اسرائیل را صادر کند آنوقت خطرات حقیقتاً جدّی در انتظار رژیم اسلامی ایران خواهند بود از جمله حملۀ مستقیم به بیت رهبری در خیابان پاستور.
امروز دست های جمهوری اسلامی در منطقه بسیار ضعیف شدهاند. قدرت نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی ایران از قبیل حزب الله و حماس... به زیر یک سوم کاهش یافته است. جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران دیگر نمیتوانند از این پس در مقابله با اسرائیل روی این نیروها حساب کنند. افزون بر این، حملۀ اخیر اسرائیل به پایگاهها و تأسیسات نظامی و موشکی ایران به حکومت ایران و کشورهای منطقه نشان داد که تا کجا نظام اسلامی ایران آسیبپذیر است. این حکومت حتا نتوانسته طی سی و پنج سال گذشته یک پناهگاه در کشور بسازد و تمام تخم مرغهای خود را در سبد برنامۀ موشکیاش چیده بی آنکه امکان دفاعی مطمئنی داشته باشد.
در وضعیت فلاکت بار اقتصادی کشور، حکومت دائماً بر بودجههای نظامی اش می افزاید و همزمان از بودجههای رفاهی مردم میکاهد. و این به این معنا است که خطر اعتراضات مردمی بیش از پیش بیخ گوش رژیم اسلامی است. پیروزی محتمل دونالد ترامپ در انتخابات پنجم نوامبر آمریکا وضع را برای رژیم ایران سختتر خواهد کرد. زیرا ترامپ بسیار محکمتر از دموکراتها از اسرائیل دفاع خواهد کرد و در کنار آن علیه جمهوری اسلامی خواهد ایستاد. با کنار هم نهادن مجموعۀ این عوامل می توان به این نتیجه رسید که جمهوری اسلامی از پاسخگویی به واکنش نظامی اسرائیل صرف نظر می کند یا مثلاً آن را به تعویق می اندازد به این امید که موضوع رفته رفته فراموش شود.
در مجموع من وضعیت امروز رژیم ایران و علی خامنهای را شبیه وضعیت خمینی در پایان جنگ ایران و عراق و پذیرش قطعنامۀ ٥٩٨ از سوی او می بینم. امروز علی خامنهای یک رهبر سالخورده ٨٥ ساله است و سران حکومت ایران نیز نیک می دانند که او در سرازیری افتاده است. بنابراین، اگر آقای خامنهای جام شوکران جدید را بنوشد و دست از آتش افروزی بردارد قدرتهای منطقهای و جهانی به ویژه آمریکا رابطه متناسبی با جمهوری اسلامی ایران برقرار خواهند کرد. اما، شرایط داخلی کشور دیگر بسان اواخر دهۀ شصت نیست. امروز مردم ایران به شدت ناراضی هستند و ناراضیان شامل بیش از نود درصد ایرانیان می شود. بنابراین، جمهوری اسلامی ایران به ناگزیر با دشمن داخلی خود که همان اکثریت بزرگ مردم ایران است با استفاده از ابزار همیشگی سرکوب درگیر خواهد شد...
Wed, 30 Oct 2024 - 214 - امیر طاهری : بعید نیست که اسرائیل در پی تفاهم با سپاه پاسداران باشد
امیر طاهری : "اسرائیل در حملۀ اخیرش نه مواضع سپاه پاسداران، بلکه مواضع تحت کنترل ارتش سنتی ایران را هدف گرفت. ای بسا اسرائیلیها بر این گمان باشند که میتوانند با سپاه به عنوان گرداننده اصلی جمهوری اسلامی به تفاهمهایی برسند. آقای نتانیاهو در پی یک جنگ تمام عیار با جمهوری اسلامی نیست. او بیشتر در پی بریدن دستهای جمهوری اسلامی در منطقه است و این کار را میتواند بکند و تا حدود زیادی نیز انجام داده است..."
شنبه ٢٦ اکتبر اسرائیل چنانکه وعده داده بود در حملهای تلافیجویانه تأسیسات و پایگاههای نظامی و تسلیحاتی حکومت ایران را بمباران کرد و مسئولیت آن را هم برعهده گرفت. با این حمله حکومت ایران از قرار در تنگنا قرار گرفته و این تنگنا را می توان به وضوح در نخستین واکنش علی خامنهای تشخیص داد به این معنا که حکومت ایران نمیتواند به حملۀ اسرائیل پاسخ ندهد و در عین حال نگران است که با پاسخ خود به اسرائیل به مرور وارد جنگ تمام عیاری بشود که بعید است بتواند از آن به سلامت خارج شود.
چه دورنمایی می توان برای وضع به وجود آمده پیش بینی کرد؟ در پاسخ به این پرسش و پرسشهای دیگر امیر طاهری، نویسنده و روزنامهنگار، از جمله گفته است :
"به نظر من هر دو طرف، اسرائیل و جمهوری اسلامی ایران، تمایلی برای وارد شدن به یک جنگ تمامعیار ندارند. راهبرد نخستوزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، این است که نخست نیروهای نیابتی حکومت ایران را از بین ببرد و سرانجام و در صورت لزوم به سراغ رژیم جمهوری اسلامی ایران برود.
در جمهوری اسلامی هم اوجب واجبات حفظ رژیم اسلامی است. علی خامنهای بر این اعتقاد است که این رژیم باید به هر قیمتی ولو بهایی سنگین حفظ شود، زیرا، اگر رژیم حفظ بشود از نو میتوان نیروهای نیابتی را بازسازی کرد. به همین خاطر، در حال حاضر دو طرف، یعنی اسرائیل و حکومت ایران، تلاش میکنند زمان بخرند. آقای نتانیاهو میخواهد نشان بدهد که توانسته نیروهای نیابتی رژیم اسلامی را از بین ببرد و آقای خامنهای میخواهد نشان بدهد که رژیم اسلامی ایران همچنان پابرجاست.
در هر حال، جنگی که اکنون به رویارویی مستقیم میان اسرائیل و حکومت ایران تبدیل شده دشواریهایی برای جمهوری اسلامی ایران به وجود آورده است و در این میان مهمترین آسیب به دکترین دفاعی جمهوری اسلامی وارد آمده است. میدانیم که دکترین دفاعی جمهوری اسلامی بر چهار پایه استوار بوده است. نخست ارتش بیست میلیون نفری آقای خمینی که امروز دیگر وجود خارجی ندارد. دوم تبدیل شدن جمهوری اسلامی به بزرگترین قدرت موشکی و پهپادی منطقه که تا حدودی نیز متحقق شده است. سومین پایه دکترین دفاعی حکومت ایران، نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی بوده و بالاخره چهارمین پایه آن تولید سلاح اتمی که اکنون و به دلایل گوناگون به حال تعلیق درآمده است. بنابراین، دکترین دفاعی جمهوری اسلامی اکنون در یک وضعیت آشفته است و آقای خامنهای و مشاورانش بدون تردید این را خوب میدانند.
ولی چون جنگ ادامه دیپلماسی است و رژیم ایران ناتوان از جنگیدن شاید در درون جمهوری اسلامی کسانی باشند که اکنون خواستار بازگشت به دیپلماسی باشند، هر چند شخصاً چشمم آب نمیخورد که حکومت ایران قادر به انجام چنین تحولی باشد. از یاد نبریم که اسرائیل در حملۀ اخیرش نه مواضع سپاه پاسداران، بلکه مواضع تحت کنترل ارتش سنتی ایران را هدف گرفت. ای بسا اسرائیلیها بر این گمان باشند که میتوانند با سپاه به عنوان گرداننده اصلی جمهوری اسلامی به تفاهمهایی برسند. در نزدیکی خرم آباد و کرمانشاه دو پایگاه بزرگ نیروی قدس هم قرار دارد که اسرائیل از حمله به آنها خودداری کرد. در واقع از خلال حملات صورت گرفته از سوی اسرائیل می توان به نوعی یک "گفتوشنود" خصمانه یا باصطلاح "موشکانه" را تشخیص داد.
افزون بر این، اسرائیل نیز در موقعیتی نیست که بتواند وارد یک جنگ درازمدت شود. هم اکنون اقتصاد اسرائیل تحت فشار است. ارتش اسرائیل یک ارتش احتیاطی است و این کشور نمیتواند در درازمدت جوانانش را از اقتصاد خارج و وارد جنگ کند بی آنکه جایگزینی برای آنان در نظر بگیرد. ١٣٥ هزار کارگر فلسطینی نوار غزه و کرانه غربی رود اردن که در اقتصاد اسرائیل فعال بودند، اکنون از کار محروم شدهاند. به همین خاطر آقای نتانیاهو در پی یک جنگ تمام عیار با جمهوری اسلامی نیست. او بیشتر در پی بریدن دستهای جمهوری اسلامی در منطقه است و این کار را میتواند بکند و تا حدود زیادی نیز انجام داده است...
در این اوضاع، پیروزی احتمالی دونالد ترامپ در انتخابات پنجم نوامبر شاید بی تاثیر بر وقایع جاری منطقه نباشد. به نظر می رسد که در قیاس با دولت پیشین خود، دولت احتمالی آینده دونالد ترامپ از انضباط و نظم بیشتر و شخصیتهای بادانشتری برخوردار باشد. با این حال، نباید از یاد ببریم که آقای ترامپ یک شخص معاملهگر است و خودش نیز همواره تأکید کرده که حاضر است با هر رژیمی معامله کند. اما، در قیاس با رؤسای جمهور دموکرات، نظیر اوباما یا بایدن، آقای ترامپ حاضر نیست یواشکی و پشت پرده مذاکره کند. آقای ترامپ باید حتماً با طرف معامله عکس یادگاری بگیرد. او اگر با رژیم ایران معامله کند باید با آقای خامنهای عکس بگیرد. میخواهم بگویم با آقای ترامپ معلوم است چه چیزی رو میز است و چه چیزی نیست. این امر اما در مورد خانم کاملا هریس صادق نیست."
Mon, 28 Oct 2024 - 213 - جاودانفر : از نظر اسرائیل راهی جز جنگ مستقیم و درازمدت با رژیم ایران باقی نمانده
مئیر جاودانفر : "پرتاب صدها موشک از سوی جمهوری اسلامی به روی اسرائیل دکترین آقای نفتالی بنت را در این کشور تقویت و همۀ احزاب اسرائیل از چپ تا راست را متقاعد کرد که دیگر جنگیدن با نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی ایران بیفایده است و به جای آن اسرائیل باید سر اختاپوس در تهران را بزند و وارد یک جنگ درازمدت با خود جمهوری اسلامی ایران بشود. به همین خاطر، پاسخ قریبالوقوع اسرائیل به حملۀ موشکی ایران پاسخ آخر این کشور نخواهد بود و رهبران اسرائیل به این نتیجه رسیدهاند که زمان جنگ مستقیم با رژیم ایران فرا رسیده است."
در ده روز گذشته کمتر روزی است که رهبران اسرائیل پاسخی "مرگبار" و پشیمانکننده به آخرین حملۀ موشکی رژیم ایران را وعده نداده باشند. به مرور که این تهدیدها (و البته تهدیدهای متقابل رژیم ایران) افزایش می یابند، نگرانیهای بینالمللی نیز نسبت به عواقب پاسخ نظامی اسرائیل به ایران بیشتر می شوند و در این بین مهمترین نگرانی این است : آیا خطر این وجود ندارد که پاسخ اسرائیل – نظیر بمباران تأسیسات نفتی و اتمی ایران – نهایتاً آب به آسیاب حکومت ایران بریزد و نتیجۀ معکوس بدهد یعنی موقعیت آن را تحکیم کرده و عملاً مردم ایران را برای دستیابی به آزادی و دموکراسی منفعل و مأیوس کند.
مئیر جاودانفر، پژوهشگر و مدرس مسائل ایران و خاورمیانه در دانشگاه رایخمن در اسرائیل، در پاسخ به این پرسش و پرسشهای دیگر از جمله گفته است:
دو متغّیر در تصمیمگیری نتانیاهو برای حمله به ایران
"نوع و نحوۀ پاسخ اسرائیل به حملۀ موشکی حکومت ایران به عوامل و متغّیرهای متعدد بستگی دارد. یکی از آنها گزارش سازمان اطلاعات ارتش اسرائیل (موسوم به "آمان") و گزارش سازمان اطلاعات خارجی اسرائیل (موساد) است. این دو سازمان همراه با گزارشهای خود به نخست وزیر اسرائیل توصیه خواهند کرد که چه جاهایی را در داخل ایران و به چه دلیل باید هدف قرار بدهد. آقای نتانیاهو هم میتواند توصیههای این دو نهاد را در تصمیمگیری خود لحاظ کند یا بپذیرد هم میتواند همۀ آنها را نادیده گرفته و شخصاً اهداف دیگری را پیشنهاد کند.
متغّیر دوم در پاسخ اسرائیل به حملۀ موشکی ایران، دولت آمریکا است، زیرا، دولت آمریکا علاوه بر این که مهمترین تأمین کنندۀ سلاح برای اسرائیل است، مهمترین متحد راهبردی اسرائیل نیز به شمار میرود. بنابراین، آقای نتانیاهو ناگزیر است که نگرانیهای آمریکا را نیز در تصمیم خود در نظر بگیرد. در هر حال به نظر میرسد که هفتۀ آینده آقای نتانیاهو تصمیم خود را خواهد گرفت.
از نظر اسرائیل مردم ایران با رژیم اسلامی همدلی نمیکنند
آنچه بر اساس تجارب و سوابق میتوان گفت این است که اسرائیل رهبران ایران را نخواهد زد یا طوری نخواهد زد که منجر به سقوط رژیم جمهوری اسلامی ایران بشود. هر تصمیمی که آقای نتانیاهو بگیرد هدفش تضعیف قدرتهای نظامی و اقتصادی جمهوری اسلامی ایران است. بمباران تأسیسات اتمی ایران هم محتمل است و رژیم ایران نخواهد توانست با اتکاء به بمباران این اهداف مردم این کشور را به سود اهداف خود بسیج کند. ما دیگر در دهۀ شصت زندگی نمیکنیم و چنین نگرانی هم در اسرائیل وجود ندارد که حملۀ این کشور به زیرساختهای رژیم اسلامی همدلی مردم ایران را با حکومت فقها در پی داشته باشد. وانگهی مردم ایران خوب می دانند که این جنگ را جمهوری اسلامی با اسرائیل آغاز کرده و نه بالعکس. اسرائیل نه مرز مشترک با ایران دارد نه خاک این کشور را تهدید و اشغال کرده است. اسرائیل حتا در دورۀ جنگ هشت ساله به ایران نیز کمک کرده و روابطاش با ایران قبل از انقلاب عالی بود.
مردم ایران خوب می دانند که روحالله خمینی و علی خامنهای از روز اول آغازگر جنگ علیه اسرائیل بودهاند و گمان نمیکنم که حملۀ اسرائیل حال میخواهد به تأسیسات اتمی حکومت اسلامی باشد یا به تأسیسات نفتی و دیگر زیرساختهای آن به انسجام و وحدت حکومت و ملت در ایران منجر شود. دورۀ این حرفها گذشته است...
اسرائیل معتقد است که زمان جنگ مستقیم و درازمدت با رژیم ایران فرا رسیده
از دورۀ آقای نفتالی بنت تغییری در دکترین اسرائیل در قبال حکومت ایران شکل گرفت. آقای بنت جمهوری اسلامی را به اختاپوسی تشبیه میکرد که از طریق بازوان یا در اصل نیروهای نیابتی متعددش با اسرائیل میجنگد و با پنهان شدن در پس این نیروها برای خود نوعی مصونیت هم ایجاد کرده است. به همین خاطر آقای بنت پیشنهاد و تأکید میکرد که اسرائیل باید از این پس به جای جنگیدن با بازوهای اختاپوس مستقیماً رأس آن را در تهران نشانه بگیرد. پرتاب صدها موشک از سوی جمهوری اسلامی به روی اسرائیل دکترین آقای بنت را در این کشور تقویت و تثبیت کرد و همۀ احزاب اسرائیل از چپ تا راست را متقاعد ساخت که از این پس جنگیدن با نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی ایران بیفایده است و به جای آن اسرائیل باید وارد یک جنگ درازمدت با خود جمهوری اسلامی ایران بشود. به همین خاطر، به نظر من پاسخ آتی اسرائیل به حملۀ موشکی ایران پاسخ آخر این کشور نخواهد بود و رهبران اسرائیل حال به این نتیجه رسیدهاند که زمان جنگ مستقیم با ایران فرا رسیده است.
آنچه واضح است این است که آقای نتانیاهو این مسیر را تا آخر ادامه خواهد داد. الان دیگر حتا سرنوشت گروگانهای اسرائیلی در دست حماس برای او مهم نیست یا دست کم اصلاً دیگر اولویت او نیست. تمام توجه نتانیاهو بر قدرت جمهوری اسلامی ایران و موشکهای حزبالله متمرکز شده است. در قیاس با این هدف سرنوشت گروگانهای اسرائیلی، این که حتا آنان به دست حماس کشته شوند برای نتانیاهو موضوعی کاملاً فرعی و حتا بیاهمیت است. نفتالی بنت هم اگر جای نتانیاهو را دو سال دیگر بگیرد، دقیقاً همین سیاست را در قبال جمهوری اسلامی ایران دنبال خواهد کرد.
همانطور که گفتم دیدگاه راهبردی جدیدی در اسرائیل شکل گرفته و آنچه موجب این تغییر راهبردی شده موضع حمایتگرانۀ رهبران جمهوری اسلامی از حماس پس از حملۀ این گروه به اسرائیل در هفتم اکتبر سال گذشته بود. در واقع جمهوری اسلامی ایران از هر فرصتی استفاده میکند تا به اسرائیل بفهماند و بگوید : "ما، یعنی جمهوری اسلامی، دشمن خونی اسرائیل هستیم. ما بزرگترین دشمن اسرائیل هستیم و از هر کس که بخواهد اسرائیل را نابود کند حمایت میکنیم."
اکنون دیگر به نظر من جنگ اسرائیل با جمهوری اسلامی آغاز شده و احزاب چپ و راست در اسرائیل راه دیگری جز جنگ با جمهوری اسلامی نمی بینند. دیگر حتا از دست روسها و چینیها هم برای میانجگری کاری ساخته نیست. روسها که دیگر حتا کمترین اعتباری در اسرائیل ندارند.
در حال حاضر تضعیف جمهوری اسلامی توسط اسرائیل به سود ایالات متحد آمریکا و اروپا است. بنیامین نتانیاهو در حال حاضر مصمم است که قدرت موشکی حزبالله را نابود و همزمان از هر فرصتی برای حملۀ مستقیم به کلیه تأسیسات وابسته به حکومت اسلامی ایران استفاده کند.
Fri, 11 Oct 2024 - 212 - منشه امیر : غرب باید به مردم ایران برای رهایی از رژیم اسلامی کمک کند و دست اسرائیل را باز بگذارد
منشه امیر : وقت آن رسیده که کشورهای غربی – آمریکا و اروپا – خطر اختاپوس رژیم اسلامی را دریابند و به مردم ایران یاری برسانند تا خود و ملتهای منطقه و جهان را از شر رژیم ظالم اسلامی ایران رها سازند. حکومت ایران یک قدرت از هم پاشیده است بدون یک نیروی نظامی منسجم و مؤثر و در عین حال درگیر کوه مشکلات اقتصادی و نارضایتیهای گستردۀ اجتماعی...
یک سال پیش در چنین روزی هزاران نفر از نیروهای حماس در حملهای بی سابقه و غافلگیرانه به اسرائیل بیش از ١٢٠٠ اسرائیلی را که اغلب غیرنظامی بودند قتل عام کردن و بیش از ٢٥٠ شهروند اسرائیلی را نیز ربوده و به گروگان گرفتند. طولی نکشید که واکنش اسرائیل به این حمله از جنگ با حماس در غزه فراتر رفت و به جنگ با کلیه نیروهای نیابتی حکومت ایران از لبنان تا عراق و سوریه و یمن بدل شد. اکنون با دو حملۀ موشکی تلافیجویانۀ تهران به اسرائیل در سیزدهم آوریل و سوم اکتبر گذشته این جنگ برای اولین بار به رویارویی مستقیم نظامی میان اسرائیل و جمهوری اسلامی ایران بدل شده و می رود شاید سرنوشت حکومت ایران و خاورمیانه را به هم گره بزند.
چگونه می توان این تحول سریع را توضیح داد؟ از خلال جنگ با نیروهای نیابتی تهران و خود رژیم اسلامی ایران، خاورمیانه و جهان برای اولین بار با کدام معضل کلیدی مواجه شدهاند؟
در پاسخ به این سئوال و سئوالهای دیگر، منشه امیر، کارشناس مسائل خاورمیانه در اسرائیل، از جمله گفته است :
"٤٦ سال پیش خمینی اعلام کرد که مهمترین هدف او و حکومت تازه تأسیساش صدور انقلاب اسلامی و در نتیجه سلطه بر خاورمیانه است. او با شعار "مرگ بر آمریکا" و "مرگ بر اسرائیل" این اولویت را اعلام کرد و در دستور کار قرار داد. اگر چه در آغاز هیچکس خیالبافیهای خمینی و رژیم اش را جدی نگرفت، اما، حکومت اسلامی به مرور و با تشکیل گروههای مختلف نیابتی تمام امکانات و ثروتهای ایران را صرف عملی کردن همین توهم یعنی تسلط بر خاورمیانه و نابودی اسرائیل کرد.
اکنون، اما، وقت آن رسیده که کشورهای غربی – آمریکا و اروپا – خطر اختاپوس رژیم اسلامی را دریابند و به مردم ایران یاری برسانند تا خود و ملتهای منطقه و جهان را از شر رژیم ظالم اسلامی رها سازند.
ضرباتی که رژیم ایران و دو نیروی مهم نیابتی اش – حماس و حزبالله – طی هفتهها و ماه های گذشته متحمل شدند، نهایتاً خود رژیم اسلامی ایران را بر سر این دو راهی قرار داده که یا با دنبال کردن سیاست انفعالی خود ضعف خویش را نمایش بدهد یا علیه اسرائیل دست به حملات مستقیم و محدود بزند، نظیر حملات موشکی سیزده آوریل و سوم اکتبر گذشته که در عمل به جای نمایش قدرت به نمایش ضعف حکومت اسلامی بدل شدند.
با تحولات جاری در واقع دکترین جنگ نیابتی جمهوری اسلامی ایران علیه اسرائیل شکست خورد و نفرتی که امروز در جهان عرب و مسلمان علیه رژیم اسلامی ایران مشاهده میشود بعضاً گواه همین شکست است. حال باید امیدوار بود که کشورهای غربی نیز متقاعد شوند که رژیم اسلامی ایران قابل تغییر و تربیت نیست و دست اسرائیل را برای خنثی کردن تهدیدهای رژیم تهران به ویژه برنامۀ اتمی آن باز بگذارند.
مسلم است که رژیم ایران حزبالله و حماس نیست و مسلم است که رژیم ایران قدرتها و ظرفیتهایی دارد که حماس و حزبالله ندارند. اما، حکومت ایران یک قدرت از هم پاشیده است بدون یک نیروی نظامی منسجم و مؤثر و در عین حال درگیر کوه مشکلات اقتصادی و نارضایتیهای گستردۀ اجتماعی. در مقابل چنین رژیمی، اما، توانایی اسرائیل فقط به قدرت نظامی آن محدود نمی شود..."
Mon, 07 Oct 2024 - 211 - "در امتداد شکست حزبالله در لبنان شکست خامنهای و نظام او در تهران رقم خورده است"
قاسم شعلهسعدی : "شکست سیاست های منطقهای و داخلی خامنهای نتیجهای جز فروپاشی نظام اسلامی ندارد." حسن هاشمیان : "رهبران ایران خوب میدانند که در امتداد شکست حزباالله در لبنان، شکست خامنهای و نظام ولایت فقیه در تهران رقم خورده است."
جنگ غزه میان اسرائیل و حماس اکنون به جنگ گسترده میان اسرائیل و مهمترین نیروی نیابتی جمهوری اسلامی ایران، حزبالله لبنان، بدل شده که به اعتراف خود حسن نصرالله، رهبر این گروه، در روزهای گذشته متحمل سخت ترین ضربات امنیتی، انسانی، لجستیکی و نظامی خود شده است، آنهم البته در انفعال کامل مؤسس و حامی اصلی حزبالله، رژیم جمهوری اسلامی ایران.
شکست حزبالله در جنگ با اسرائیل چه تاثیری بر سیاست منطقهای رژیم ایران خواهد داشت که پیرو دکترین علی خامنهای بر جنگ نامتقارن به کمک نیروهای نیابتی – و در رأس آنها حزب الله لبنان به منظور پیشبرد اهداف سیاسی تهران در منطقه و جهان - متکی بوده است؟آیا از خلال شکست حزبالله با پایان یک دوره در دکترین سیاسی جمهوری اسلامی و یا آغاز پایان خود نظام اسلامی در ایران روبرو هستیم؟
حسن هاشمیان، کارشناس مسائل ایران و جهان عرب و قاسم شعلهسعدی حقوقدان و نمایندۀ پیشین مجلس شورای اسلامی به این پرسش ها و پرسش های دیگر پاسخ دادهاند.
حسن هاشمیان گفته است که "برای آقای خامنهای دشوار است بپذیرد که حزب الله زیر ضربات اسرائیل زمینگیر شده و نه فقط از نظر نظامی در مقابل اسرائیل، بلکه از نظر سیاسی در لبنان و در جهان عرب-مسلمان نیز شکست خورده است به طوری که اکنون جمهوری اسلامی ایران برای جلوگیری از ادامه و گسترش جنگ به التماس افتاده است. جمهوری اسلامی و خود علی خامنهای خوب میدانند که در چه بن بستی گرفتار شدهاند : اکنون زبده ترین کادرهای حزبالله در حال تلف شدن هستند و ادامۀ روند جاری نتیجۀ دیگری جز افزایش این تلفات ندارد. خلاصه این که چه از نظر نظامی و چه از نظر سیاسی هیچ دورنمایی برای بهبود اوضاع به سود علی خامنهای و حزبالله دیده نمی شود."
در ادامه قاسم شعلهسعدی افزوده است : "درست است که بر پایه ظواهر و قرائن موضع حزبالله و جمهوری اسلامی ایران تضعیف شده و ضربات وارده به حزبالله نیز قابل انکار نیستند. اما، عامل ایدئولوژیک را در دکترین آقای خامنهای و حزب الله نباید نادیده گرفت که بر اساس آن شهادت یا در واقع شکست هم نوعی پیروزی است، به ویژه این که حزبالله هنوز از موشکهای نقطهزن خود استفاده نکرده است. با این حال، تناقض در مواضع مقامات حکومت ایران در خصوص تواناییهای حزب الله در دفاع از خود کم نیست..."
با این حال، حسن هاشمیان معتقد است که "حکومت ایران و حزبالله وضعیت کنونی را پیشبینی نکرده بودند." هاشمیان می گوید : "جمهوری اسلامی ایران فکر می کرد که می تواند پس از حملات هفت اکتبر سازمان حماس به اسرائیل و سپس درگیری های محدود میان اسرائیل و حزبالله اهرمی برای تعامل و معامله با غرب به دست بیاورد و از این رهگذر علاوه بر پروندۀ اتمی، در خصوص موقعیت خود در منطقه نیز امتیازهایی بگیرد. اکنون، اما، به گفتۀ هاشمیان، "عکس این انتظارات روی داده است : جمهوری اسلامی نه فقط هیچ امتیازی دریافت نمیکند، بلکه سخت در مخمصه افتاده است. الان تمام اعضای کادر مرکزی حزبالله که تحت فرمان و نظر حسن نصرالله کار می کردند جملگی کشته شدهاند. به این ترتیب، حزبالله با وضعیت بی سابقهای روبرو شده است و نه فقط از نظر نظامی در مقابل اسرائیل، بلکه از منظر موقعیت خود در آیندۀ سیاسی لبنان در وضعیتی شکننده و بی سابقه قرار گرفته است. از این پس حزب الله دیگر نمیتواند برتری خود را در لبنان و نسبت به دیگر احزاب سیاسی این کشور حفظ کند. تنها گزینهای که برای جمهوری اسلامی باقی مانده جنگ با اسرائیل است که در اصل به معنای سقوط نظام ولایت فقیه در تهران خواهد بود. در واقع ورود در چنین ماجراجویی برای رژیم اسلامی ایران بسیار پُر بسامد خواهد بود."
قاسم شعلهسعدی در ادامه تصریح کرده است که در اصل "کل سیاست منطقهای جمهوری اسلامی در دورۀ علی خامنهای و ابزار و آلات این سیاست به شکست انجامیدهاند." به گفتۀ او "آقای خامنهای دقیقاً در وضعیتی مشابه وضعیت آقای خمینی در پایان جنگ هشت ساله با عراق قرار گرفته است که عاقبت به نوشیدن جام زهر از سوی وی منتهی شد. اکنون آقای خامنهای نیز در موقعیت نوشیدن جام زهر قرار گرفته است با این تفاوت که اگر در پایان جنگ ایران و عراق اکثریت جامعۀ ایران هنوز از خمینی حمایت میکردند، امروز اکثریت بزرگ مردم ایران مخالف جمهوری اسلامی و شخص علی خامنهای هستند. افزون بر این، اوضاع مالی کشور در حال حاضر بسیار بحرانی و نگرانکننده است – یعنی همان عاملی که خمینی را به پذیرش قطعنامۀ ٥٩٨ واداشت. البته عوامل دیگری نظیر نتیجۀ انتخابات آیندۀ آمریکا یا اقدام های روسیه بر روند تحولات ایران بی تاثیر نخواهند بود... اما، آنچه مسلم است این است که سیاستهای آقای خامنهای چه در داخل و چه در منطقه شدیداً شکست خوردهاند به طوری که خود آقای پزشکیان اعتراف میکند که دولت او پول برای خریدن گندم، دارو و نهادههای کشاورزی ندارد. خلاصه این که وضع آنقدر وخیم است که آقایان نمی توانند و شجاعت آن را ندارند به شکست خود اعتراف کنند. چون اگر بخواهند اعتراف کنند باید اولاً از مردم ایران عذرخواهی کرده و کنار بروند و ثانیاً بسیاری شان نیز باید محاکمه شوند چون مملکت را به چنین وضع فلاکت باری دچار ساختهاند. این جنگی که اینها از چهل سال پیش با اسرائیل راه انداختهاند واقعاً ابلهانه و پر هزینه بوده است. چرا ما باید با اسرائیل و غرب در جنگ میبودیم؟ کشوری که با داشتن یک درصد مساحت جهان دارای حدود ده درصد ثروت های جهان است به چنان وضع خفتباری دچار شده که سه چهارم جمعیت اش محتاج یک بستۀ حمایتی تحقیرآمیز است."
به گفتۀ حسن هاشمیان، "علی خامنهای و نظام او تاکنون به دلیل فقدان مشروعیت در داخل کشور، می کوشیدند مشروعیت نداشتۀ خود را از نیروهای نیابتی شان در منطقه بگیرند. حالا با شکست نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی، عمق استراتژیک جمهوری اسلامی به یاری همین نیابتی ها بی معنا و شکستخورده شده و به مثابۀ شکست نیز در داخل سرشکن خواهد شد. خودشان خوب می دانند که در امتداد شکست حزبالله شکست جمهوری اسلامی در تهران رقم خورده است."
قاسم شعله سعدی در پایان گفته است : "در قیاس با خمینی در پایان جنگ ایران و عراق، خامنهای از آغاز فاقد هر گونه مشروعیت بود و این فقدان حقانیت یا مشروعیت امروز بیش از هر زمان تشدید شده است. لذا شکست سیاست های منطقهای و داخلی خامنهای نتیجهای جز فروپاشی نظام اسلامی نداردبه ویژه این که اکثریت بزرگ مردم ایران در قیاس با دورۀ پایانی خمینی امروز خواستار سقوط و براندازی این نظام هستند و این را خود خامنهای نیز خوب فهمیده است. مردم دیگر حتا به او فرصت نخواهند داد که با توطئه پسرش را جانشین خود کند..."
Fri, 27 Sep 2024 - 210 - منشه امیر : رژیم ایران آنقدر در وضعیتی شکننده و بحرانی است که وارد جنگ با اسرائیل نخواهد شد
منشه امیر : رژیم ایران آنقدر در وضعیت شکننده و بحرانی است که وارد جنگ با اسرائیل نخواهد شد. ورود رژیم ایران در جنگ در حمایت از حزب الله دست اسرائیل را برای بمباران پالایشگاهها و تأسیسات موشکی و اتمی... حکومت ایران باز خواهد گذاشت و این به فروپاشی رژیم اسلامی و پیروزی مردم این کشور بر جمهوری اسلامی منجر خواهد شد. با این حال، رژیم ایران حاضر است تا آخرین قطرۀ خون فلسطینیها علیه اسرائیل بجنگد.
چرخشی که رهبران اسرائیل طی روزهای گذشته در سیاست جنگی خود اعلام کرده بودند با عملیات هفتۀ گذشته این کشور که به نابودی فرماندهان ارشد نظامی حزب الله انجامید آغاز شد. از قرار بمباران زیرساخت های نظامی و لجستیکی حزبالله ادامۀ همین چرخش است و شواهد نشان می دهند که این حملات و به تبع پاسخ های موشکی حزب الله در روزها و هفتههای آینده شدت خواهند گرفت.
آیا اسرائیل نگران نیست که تشدید درگیری ها با حزبالله به ورود مستقیم حکومت ایران در جنگ در حمایت از مهمترین متحد و بازوی نظامی آن در منطقه، یعنی حزب الله، منجر شود و در نتیجه آتش جنگ در مناطق گستردهتری از خاورمیانه شعله ور گردد؟
منشه امیر، تحلیلگر و کارشناس مسائل خاورمیانه در اورشلیم در پاسخ به این سئوال و سئوالات دیگر از جمله گفته است :
شرایط سیاسی-اجتماعی و اقتصادی رژیم ایران در حال حاضر آنقدر وخیم و بحرانی و متزلزل است که رهبران رژیم اسلامی به صلاح خود نمیدانند که وارد جنگ با اسرائیل بشوند. ورود رژیم اسلامی ایران در جنگ، دست اسرائیل را برای بمباران زیرساختهای حکومت ایران (پالایشگاه ها، تأسیسات موشکی و اتمی...) باز خواهد گذاشت. نتیجۀ محتمل چنین سناریویی فروپاشی رژیم ایران و پیروزی مردم این کشور بر جمهوری اسلامی خواهد بود.
به پیروی از نظر روحالله خمینی که حفظ نظام اسلامی ایران را اوجب واجبات میدانست ولو به بهای تعطیل کردن اصول و مبانی اسلام، رژیم اسلامی ایران خودش وارد جنگ با اسرائیل نخواهد شد، اگر احساس کند که چنین جنگی فروپاشی آن را در پی خواهد داشت. بر اساس یک ضرب المثل اسرائیلی، رژیم ایران، اما، حاضر است تا آخرین قطرۀ خون اعراب و فلسطینیها با اسرائیل بجنگد.
با این حال، نه اسرائیل نه حزبالله خواستار یک جنگ تمامعیار نیستند. اکنون یازده ماه است که حزبالله بدون هیچ دلیلی و صرفاً به بهانۀ حمایت از حماس شهرهای اسرائیل را بمباران میکند بدون آنکه هیچ اختلافی میان اسرائیل و لبنان وجود داشته باشد. در نتیجۀ این حملات بین شصت تا صد هزار نفر از اهالی شمال اسرائیل آواره شدهاند. از نظر اسرائیل این وضع نه قابل تحمل است نه قابل دوام و به همین دلیل کابینۀ اسرائیل بازگرداندن این افراد به خانهها و شهرهایشان را در فهرست اولویتهای جنگی خود قرار داده است.
این امر منجر به بالا گرفتن جنگ میان این کشور و حزبالله شده و ارتش اسرائیل شمار بالایی از فرماندهان ارشد حزبالله را از بین برده و حزب الله نیز متقابلاً با موشکباران کردن اسرائیل از خود واکنش نشان داده است. درست است که انفعال رژیم ایران در قبال وضعیت مهمترین متحدش، حزبالله، بی پی آمد نخواهد ماند. اما، آنچه بر رویکرد رژیم ایران حقیقتاً اثرگذار خواهد بود خشکاندن منابع مالی آن است. رژیم ایران نمیتواند تا بی نهایت پول هایی را که باید وقف بهبود وضعیت زندگی مردم ایران، پرداخت یارانههای نان و سوخت... شود، به نیروهای نیابتیاش اختصاص دهد.
در هر حال، از منظر اسرائیل یک چیز روشن است : جنگ با حزبالله تا تحقق هدف نهایی – یعنی بازگشت ساکنان نواحی شمالی اسرائیل به خانه هایشان –، یعنی تا به زانو درآمدن حزبالله ادامه خواهد یافت، مگر آنکه فشارهای آمریکا و اروپا باعث شود که اسرائیل حملات خود را به حزبالله متوقف یا محدود کند. در هر حال، اسرائیل هرگز تهدیدهای امنیتی حزبالله را تحمل نخواهد کرد...
Mon, 23 Sep 2024 - 209 - جلال ایجادی : انقلاب مهسا گسست از بنبستها و تابوهای یک نظام پدرسالار مذهبی است
جلال ایجادی : انقلاب مهسا در درجۀ اول انقلاب گسست یا گسست ها است : گسست از بنبستهای ذهنی و اجتماعی که فروپاشی بسیاری از تابوهای یک جامعۀ پدرسالار مذهبی را باعث شده و در ادامه رژیم اسلامی و ارزش های منسوخ آن را از اعتبار ساقط کرده است. به همین خاطر زنان مسئلۀ مرکزی دموکراسی آینده در ایران هستند. یعنی : یک دموکراسی لائیک که در آن شهروندان آزاد سرنوشت خود را در دست میگیرند.
دو سال از خیزش بی سابقۀ "زن، زندگی، آزادی" در پی قتل مهسا امینی توسط پلیس گشت ارشاد گذشت و دو سال است که این خیزش همچنان منشاء همبستگی ملی و جهانی و الهامبخش انگارههایی است که بدون آنها دیگر هیچ تغییر و تحول مثبتی در دورنما و آیندۀ ایران قابل تصور به نظر نمیرسد.
با این خیزش، مسئلۀ زن چه مقام و جایگاهی در گشودن افقهای تازه سیاسی در ایران به دست آورد و تا کجا انگارههای این خیزش قادرند منشاء خلاقیت و آفرینش یک جامعۀ حقیقتاً آزاد یا "اتونوم" باشند؟
در پاسخ به این سئوال و سئوالات دیگر، جلال ایجاد، نویسنده و جامعهشناس، از جمله گفته است :
"انقلاب مهسا در درجۀ اول انقلاب گسست یا گسست ها است. گسست از بنبستهای ذهنی و اجتماعی که بعضاً زمینۀ فروپاشی بسیاری از تابوهای یک جامعۀ پدرسالار و مذهبی را تشکیل دادهاند. در این معنا، انقلاب مهسا به فروپاشی تابوهای سنتی پدرسالارانه تجسم بخشید. در نتیجۀ این فروپاشی کل رژیم اسلامی ایران و ارزشهای منسوخ آن برای همیشه از اعتبار ساقط شدهاند.
مهمترین ویژگی نسلی که جنبش مهسا را پدید آورد حیات آن در بستر انقلاب بی وقفۀ جهانی در عرصۀ ارتباطات و همچنین پدیدهای است که از آن تحت عنوان "جهانی شدن" یاد میکنیم. این همزمانی گسست نسل امروز را از نسل یا نسلهای پیشین نیز میّسر ساخته است. شکی نیست که نسل کنونی خواستار آزادی در همۀ عرصه ها است که علاوه بر آزادی پوشش، آزادی بیان و دیگر حقوق و آزادیهای اساسی را دربر میگیرد.
در این بین، زنان مسئلۀ مرکزی دموکراسی آینده است که نسل کنونی در پی تحقق آن در ایران است. یعنی یک دموکراسی لائیک و عرفیگرا (در "انقلاب مهسا" حتا یک شعار مذهبی هم داده نشد).
بنابراین، در جنبش "زن، زندگی، آزادی" فقط شاهد ورشکستگی اسلام سیاسی حاکم نبودیم : این جنبش ورشکستگی سایر ایدئولوژی های همسو از جمله ایدئولوژی های باصطلاح مارکسیستی و بی تفاوت نسبت به مسئلۀ زنان در ایران را نیز نشان داد، ایدئولوژیهایی که به همین دلیل دیگر بُرد اجتماعی ندارند. جنبش "زن، زندگی، آزادی" در پی نوعی لیبرالیسم سیاسی است، یعنی جامعۀ شهروندان آزادی که بتوانند سرنوشت خود را در دست بگیرند. وظیفۀ جامعۀ روشنفکری امروز فهم این تحولات بی سابقه و انطباق خود با آنها است..."
Mon, 16 Sep 2024 - 208 - گلپور : ارسال موشکهای ایران به روسیه جزیی از نخستین فاز جنگ جهانی سوم است
مجید گلپور : بحران ارسال موشکهای جمهوری اسلامی به روسیه در بستر فاز اول جنگ جهانی سوم شکل گرفته است و جمهوری اسلامی به عنوان اجیر شدۀ روسیه میخواهد نقش اول را در این فاز ایفاء کند. با مرگ ابراهیم رئیسی تیم روسوفیلها در رژیم ایران دست بالا را پیدا کرده است. نفوذ روسیه در جمهوری اسلامی به ویژه در ارکان نظامی-امنیتی آن حقیقی است و روسیه دارای نمایندگانی در قدرت ایران است به طوری که میتوان گفت که امروز تصمیمها در مسکو گرفته می شوند و سپس در منطقه به اجرا درمیآیند...
مسئلۀ ارسال موشکهای بالستیکی ایران به روسیه به یک بحران مهم بدل شده است. تحریمهایی که غرب به ویژه اروپا به همین خاطر علیه سیستم حمل و نقل هوایی ایران از جمله شرکت هواپیمایی "هما" وضع کردهاند، حکومت ایران را ظاهراً بسیار نگران ساختهاند. البته، حکومت ایران ارسال موشک به روسیه را تکذیب کرده است همانطور که در گذشته ارسال پهپادهای رزمی به روسیه را تکذیب می کرد. اما، چه چیزی در ماجرای ارسال موشک های "فتح ٣٦٠" به روسیه اینبار غرب به ویژه اروپا را بیش از گذشته نگران کرده است.
مجید گلپور، پژوهشگر و مشاور نهادهای اروپا در پاسخ به این سئوال و سئوالهای دیگر از جمله گفته است :
"اول از هر چیز مایلم بگویم که بحران ارسال موشکهای جمهوری اسلامی به روسیه در بستر فاز اول جنگ جهانی سوم شکل گرفته است و جمهوری اسلامی به عنوان اجیر شدۀ روسیه میخواهد نقش اول را در این فاز ایفاء کند. اخبار مربوط به ارسال موشکهای بالستیکی ایران به روسیه از ماه ژوئن گذشته در اختیار سرویس های اطلاعاتی غرب و اروپا بودند و ایالات متحد آمریکا به دلایل ژئوپُلتیکی و برای پیشگیری از وقوع تنش و جنگ با روسیه از اعلام علنی آنها خودداری می کرد.
در دیدار اخیر خود با ولادیمیر پوتین در مسکو، دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران، سردار پاسدار علی اکبر احمدیان، دستورالعملهای مسکو را دریافت کرد بی آنکه توضیح علنی دربارۀ این دیدار و محتوای گفتگوها ارائه بدهد. با مرگ ابراهیم رئیسی تیم روسوفیلها در رژیم ایران دست بالا را پیدا کرده است و اکنون به چالشی مهم برای مسعود پزشکیان و تیم ورشکستۀ او در سیاست خارجی (ظریف-عراقچی) بدل شده است.
نفوذ روسیه در جمهوری اسلامی به ویژه در ارکان نظامی-امنیتی آن حقیقی است و دارای نمایندگانی نیز در قدرت است به طوری که میتوان گفت که امروز تصمیمها در مسکو گرفته می شوند و سپس در منطقه به اجرا درمیآیند...
تحریمهای جدیدی که اروپا به رژیم اسلامی ایران تحمیل کرده در چارچوب تحریمهای وارده به کشورهای ثالثی تعریف میشوند که به روسیه در جنگ علیه اوکراین یاری میرسانند. توجه به این نکته مهم است، زیرا معنای آن این است که منبعد این ناتو است که برنامه ریزی دفاعی اروپا در مقابل روسیه و متحدانش را پیش می برد.
تاکنون دکترین دولت بایدن بر این استوار بود که به دلیل هستهای بودن روسیه نباید دامنۀ تنشها در جنگ اوکراین از حد معینی فراتر برود و کمکهای گستردۀ نظامی و لجستیکی آمریکا به اوکراین نیز به رعایت این امر مشروط شده بود. این معادله اکنون با ورود موشکهای کره شمالی، چین و جمهوری اسلامی به جنگ روسیه علیه اوکراین بر هم خورده و راهحلهای دیپلماتیک نیز برای پایان دادن به جنگ اوکراین توان خود را از دست دادهاند. روسیه ولادیمیر پوتین برای چند قطبی کردن جهان برنامههای ویژه ای خارج از اوکراین برای آفریقا و جمهوری اسلامی ایران و به خصوص در تقابل با اروپا دارد. از نظر پوتین جنگ اوکراین و همچنین جنگ غزه در خاورمیانه و فقدان راهحل برای آنها شکنندگی نظم جهانی را اثبات کردهاند و همزمان مسکو را برای تحمیل یک نظم چند قطبی ترغیب ساختهاند...
اما، چرا جمهوری اسلامی اکنون خود را تا این حد درگیر جنگ اوکراین کرده است؟ برای پاسخگویی به این سئوال باید در نظر داشت که جمهوری اسلامی چیزی جز مجموعهای از فرقهها و جریانات مختلف نیست که برای منافع خود و منافع خارجی (روسیه) عمل می کند... نفوذ روسیه در جمهوری اسلامی به ویژه در ارکان نظامی-امنیتی آن حقیقی است و دارای نمایندگانی نیز در قدرت است به طوری که میتوان گفت که امروز تصمیمها در مسکو گرفته می شوند و سپس در منطقه به اجرا درمیآیند...
Fri, 13 Sep 2024 - 207 - مئیر جاودانفر : برای قبولاندن جنگ با حزبالله و رژیم ایران، اسرائیل باید اول جنگ غزه را خاتمه دهد
مئیر جاودانفر : "مادام که جنگ در غزه ادامه دارد پذیراندن جنگی دیگر – اینبار علیه حزبالله و رژیم ایران – به کشورهای غربی بسیار دشوار خواهد بود. ادامۀ جنگ در غزه انتخاب خطایی است، زیرا وابستگی اسرائیل به آمریکا را افزایش میدهد آنهم در زمانی که آمریکا می کوشد بیش از پیش از خاورمیانه فاصله بگیرد. اگر اسرائیل بتواند جنگ غزه را به خوبی مدیریت کرده و پایان بدهد، آنوقت ضعیف کردن رژیم ایران برای اسرائیل در تعاملاتش با آمریکا بسیار موّجه خواهد بود."
بنی گانتس وزیر پیشین دفاع اسرائیل گفته است که مسئلۀ اصلی این کشور حکومت ایران و حزبالله است و اسرائیل باید نیروی خود را بر رژیم ایران و نیروهای نیابتی اش در منطقه به ویژه در لبنان متمرکز کند. تا کجا اظهارات بنی گانتس انعکاس یک ارزیابی عمومی در دولت اسرائیل است؟ چه نشانههایی مبنی بر تغییر رویکرد دولت اسرائیل در قبال جمهوری اسلامی و نیروهای نیابتیاش وجود دارد؟
مئیر جاودانفر، پژوهشگر مسائل خاورمیانه و مدرس دانشگاه رایخمن در هرتسلیا، در پاسخ به این پرسش ها و پرسش های دیگر از جمله گفته است :
"از خلال حملات منسوب به اسرائیل میتوان پی برد که اسرائیل به رژیم ایران حمله میکند و این حملات نیز متوقف نشدهاند. اخیراً خود فرماندۀ سپاه پاسداران اعتراف کرد که اسرائیل به پانزده نفتکش جمهوری اسلامی حمله کرده است و حملۀ دیشب به تأسیسات نظامی ایران در قلب سوریه فقط یک نمونه از صدها حملۀ مشابه به نیروهای جمهوری اسلامی در این کشور است. ممکن است در آینده حملات اسرائیل به نیروهای جمهوری اسلامی در منطقه افزایش یابد، اما بعید می دانم که شاهد حملات نظامی مستقیم اسرائیل به جمهوری اسلامی ایران باشیم، هر چند ادامۀ روال حملات موضعی گذشته در داخل خاک ایران همچنان محتمل و به قوت خود باقی است.
در واقع، بنی گانتس معتقد است که عملیات اسرائیل در غزه عملاً به پایان رسیده و اسرائیل باید برای آزاد کردن اسرای خود به یک آتشبس دست یابد و نیروهای خود را برای مقابله با حملات حزبالله به جبهۀ شمال بفرستد. این نظر در اسرائیل امروز حامیان بسیاری دارد. در میان اپوزیسیون اسرائیل جنگ گسترده با حزبالله و از این رهگذر شاید با جمهوری اسلامی ایران طرفداران بسیاری دارد. با این نظر نخست وزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، مخالف است که میگوید برای وارد آوردن ضربۀ جدّی به رژیم ایران و نیروهای نیابتیاش اسرائیل باید مانع از ورود سلاح های قاچاق جمهوری اسلامی به غزه بشود و به این منظور کنترل مرز غزه با مصر را در دست بگیرد.
در واقع، هر دو طرف – نتانیاهو و مخالفانش در داخل دولت اسرائیل – خواستار رویارویی با حزب الله و شاید با رژیم ایران هستند، اما، تا زمانی که جنگ در غزه ادامه دارد احتمال این رویارویی چندان قوّی به نظر نمی رسد.
تقریباً تمام فرماندهان ارتش اسرائیل میکوشند به بنیامین نتانیاهو بفهمانند که او سخت در اشتباه است زیرا قاچاق اسلحه به غزه از طریق مرز رفح که در کنترل مصر است صورت می گیرد و اسرائیل نمیتواند کاری در این زمینه انجام بدهد مگر این که به زور کنترل مرز رفح را در دست بگیرد که این عملاً ناممکن است.
برای من و سایر اسرائیلیها واقعاً پذیرش این امر سخت است که در اسرائیل امروز رهبری وجود دارد که با اصرار بر ادامۀ جنگ در غزه حاضر است جان یهودیان را به خطر بیندازد. مادام که جنگ در غزه ادامه دارد پذیراندن جنگی دیگر – اینبار علیه حزبالله و رژیم ایران – به کشورهای غربی بسیار دشوار خواهد بود.
امروز برای آمریکاییها دو دولت در اسرائیل وجود دارد : یکی دولت رسمی به رهبری بنیامین نتانیاهو و دیگری دولت تک نفری غیررسمی به رهبری وزیر دفاع، یوآو گالانت. در اسرائیل هرگز سابقه نداشته آنهم در بحبوحۀ یک جنگ که نخستوزیر و وزیر دفاع با یکدیگر قهر باشند. ولی اکنون این امر در اسرائیل رخ داده است. نتانیاهو و گالانت از یکدیگر متنفرند. یوآو گالانت مدافع آتشبس در غزه برای آزادی اُسرای اسرائیلی است، در حالی که بنیامین نتانیاهو معتقد است که باید جنگ را تا کنترل کامل مرز غزه و مصر ادامه داد. برای آمریکا که خواستار توقف جنگ در غزه است نظر آقای گالانت مهم است، در حالی که مناسبات خود را با نخست وزیر، یعنی بنیامین نتانیاهو حفظ میکند. از یاد نبریم که آمریکای امروز صرف نظر از این که کدام رئیس جمهور و از کدام اردوی سیاسی بر سر کار بیاید بیش از همه بر مشکلات داخلی خود متمرکز است. به همین خاطر ضروری است که اسرائیل از همین امروز تصمیمهای خردمندانهای در خصوص انتخاب جنگها اتخاذ کند... ادامۀ جنگ در غزه انتخاب خطایی است، زیرا وابستگی اسرائیل به آمریکا را افزایش میدهد آنهم در زمانی که آمریکا می کوشد بیش از پیش از خاورمیانه فاصله بگیرد.
اگر اسرائیل بتواند جنگ غزه را به خوبی مدیریت کرده و پایان بدهد، آنوقت ضعیف کردن رژیم ایران برای اسرائیل در تعاملاتش با آمریکا بسیار موّجه خواهد بود. چون آمریکا اصلاً دل خوشی از جمهوری اسلامی ندارد."
Mon, 09 Sep 2024 - 206 - منشه امیر : اسرائیل نمیتواند بدون موافقت و مشارکت آمریکا و اروپا اقدامی علیه رژیم ایران بکند
برای اسرائیل خطر بزرگتر از حماس، حزبالله لبنان و مهمتر از آن برنامۀ اتمی حکومت تهران است که اکنون به اعتراف آقای رافائل گروسی تنها یک گام با ساختن سلاح هستهای فاصله دارد. حملۀ حماس حلقهای از توطئههای رژیم ایران است علیه موجودیت اسرائیل. بسیاری از رهبران اسرائیل صریحاً گفتهاند که سر مار در ایران است و آن را باید کوفت. منتها مشکل بزرگ این است که اسرائیل نمیتواند بدون اجازه و موافقت و حتا مشارکت فعال آمریکا و کشورهای اروپایی اقدامی علیه رژیم ایران بکند.
در پی کشته شدن شش تن از گروگانهای اسرائیلی به دست حماس موجی از اعتراض و اعتصاب علیه دولت نتانیاهو در اسرائیل به راه افتاده که هدف از آن واداشتن نخستوزیر اسرائیل به امضای توافق آتشبس با حماس جهت آزاد کردن باقیماندۀ گروگانهای اسرائیلی است.
مانع آتشبس در جنگ غزه چیست ؟ آیا نتانیاهو و متحدان افراطی او در دولت اسرائیل راهبردی برای خاتمه دادن به جنگ دارند؟
در پاسخ به این پرسش و پرسشهای دیگر منشه امیر تحلیلگر و کارشناس مسائل خاورمیانه در اسرائیل از جمله گفته است :
"مخالفت با شیوۀ مدیریت جنگ غزه از دیروز و امروز در اسرائیل آغاز نشده است. از همان نخستین ماه پس از حملۀ هفتم اکتبر بسیاری در اسرائیل بر این باور بودند که این جنگ را نباید طولانی کرد و بیشترین تلاش را باید صرف آزاد کردن ربودهشدگان اسرائیلی توسط حماس نمود (من عمداً نمی گویم "گروگانها" چون حماس شهروندان اسرائیلی را در اصل ربوده و به اسارت گرفته است)...
با این حال، مجادله حول مسئلۀ مدیریت جنگ هرگز به ابعاد امروز در اسرائیل نبوده است. اکنون که من با شما صحبت میکنم اعتصاب در اسرائیل کشور را تقریباً فلج کرده است. گروهی در درون جامعۀ اسرائیل خواستار توقف موقتی یا دائمی جنگ برای آزاد کردن ربوده شدگان و اسیران اسرائیلی از دست حماس هستند و گروهی دیگر مدافع ادامۀ جنگاند و می گویند که هر گونه سازش با حماس و کوتاه آمدن در مقابل آن بیشتر امنیت اسرائیل را در آینده به خطر خواهد انداخت.
در هر حال، نباید از نظر دور داشت که آغازگر این جنگ حماس بوده که خواستار نابودی و محو شدن اسرائیل است. افزون بر این، حملۀ حماس حلقهای از توطئههای رژیم ایران است علیه موجودیت اسرائیل و برای متحقق ساختن آرزوی خام نابود کردن این کشور. بسیاری از رهبران اسرائیل از یائیر لاپید تا نفتالی بنت و حتا یوآو گالانت وزیر دفاع اسرائیل صریحاً گفتهاند که سر مار در ایران است و آن را باید کوفت. منتها مشکل بزرگ این است که اسرائیل به تنهایی نمیتواند این کار را بکند و باید این کار را با اجازه و موافقت و حتا مشارکت فعال ایالات متحد آمریکا و کشورهای اروپایی انجام بدهد. اگر روزی رژیم اسلامی ایران سقوط کند – که حتماً خواهد کرد – مشکلات خاورمیانه برطرف خواهند شد.
مشکل بزرگ اسرائیل این است که نمیتواند به تنهایی به مصاف جمهوری اسلامی ایران برود. کشورهای اروپایی میلی به درگیر شدن در این ماجرا ندارند و دولت آمریکا انتخابات آیندۀ ریاست جمهوری را پیش رو دارد مضاف بر این که سیاست آمریکا طی دو سه دهۀ گذشته فاصله گیری هر چه بیشتر از خاورمیانه بوده است.
در جنگ برنده ای وجود ندارد و جنگ جاری غزه نیز از این قاعده مستثنی نیست. در جنگ غزه لطمات سنگینی به حماس و مردم فلسطین و همچنین به مردم اسرائیل وارد شده است. بسیاری از مردم اسرائیل از بنیامین نتانیاهو می پرسند که در آینده میخواهد با غزه چه بکند. آقای نتانیاهو پاسخی برای این پرسش ندارد چون هنوز سرانجام جنگ جاری برای او روشن نیست و نمی داند که پس از آتشبس چقدر از قدرت نظامی حماس باقی خواهد ماند.
در هر حال، خطر بزرگتر برای اسرائیل حماس نیست، حزبالله لبنان است و خطر مهمتر از حزبالله برای اسرائیل برنامۀ اتمی حکومت تهران است...
به همین خاطر این فکر در اسرائیل وجود دارد که برای رسیدگی به مشکلات اساسیتر باید به جنگ غزه هر چه زودتر خاتمه داد و مشکل اساسی برای اسرائیل برنامۀ اتمی ایران است که اکنون به اعتراف آقای رافائل گروسی تنها یک گام با ساختن سلاح هستهای فاصله دارد... آمریکا و کشورهای اروپایی عاقبت باید به این نتیجه برسند که دست یاری به مردم ایران بدهند و در هر زمینهای از آنان حمایت کنند تا این حکومت ساقط شود و وقتی که این امر صورت گرفت خاورمیانه روی صلح و آرامش را خواهد دید، جنگهای منطقهای خاتمه خواهند یافت، غرب و آمریکا نیز نفس راحت خواهند کشید و چین و روسیه نیز در جنگ سردی که با دنیای غرب آغاز کردهاند تضعیف خواهند شد. این تنها راهحلی است که به گمان من میتواند مشکل خاورمیانه را حل کند.
تأکید می کنم : تا زمانی که حماس شیوه و رویه های خود را تغییر ندهد تغییری در جنگ اسرائیل و حماس در غزه روی نخواهد داد. با این اعتصابهای سراسری که در اسرائیل آغاز شده دولت نتانیاهو یک قدم بیشتر به سقوط نزدیک شده و تغییر کابینه در اسرائیل ضرورت یافته است.
Mon, 02 Sep 2024 - 205 - عبدالله مهتدی : عاقبت شاید جمهوری اسلامی در جنگهایی که برمیانگیزد از بین برود
عبدالله مهتدی : جنگ کم دامنه و نامتقارنی که جمهوری اسلامی مبتکر آن بوده و سیاست خارجی خود را بر آنها مبتنی ساخته عاقبت به جنگی تمام عیار تبدیل خواهد شد. در واقع، شاید تقدیر این باشد که عاقبت سرنوشت این نظام با خشونت و جنگی که خود دائماً برمی انگیزد رقم بخورد. در صورت وقوع چنین جنگی مردم و اپوزیسیون دموکراسیخواه ایران نباید کمترین حمایتی از جمهوری اسلامی ایران بکنند. اگر سیاست های سرکوبگرانۀ رژیم اسلامی در داخل نیز ادامه پیدا کند، عاقبت جایی خود مردم نیز برای برچیدن بساط استبداد، خشونت نظام اسلامی را با خشونت خود پاسخ خواهند داد..."
همزمان با تشدید تنشها در خاورمیانه، وزیر امور خارجۀ حکومت ایران، عباس عراقچی، در نخستین اظهار نظرهای خود به سه نکته مهم اشاره کرد. او گفت : واکنش نظامی تهران به اسرائیل اجتناب ناپذیر است، هر چند حساب شده خواهد بود؛ خصومت و تنش میان جمهوری اسلامی ایران و آمریکا حل ناشدنی است، ولی باید آن را مدیریت کرد؛ و بالاخره کل سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران مثل همیشه در هماهنگی با سپاه پاسداران تنظیم و دنبال می شود.
آیا مبالغه است اگر بگوییم که موجودیت و بقای جمهوری اسلامی نیازمند جنگ و آنهم جنگی دائمی است مشروط به این که البته دامنۀ آن از حد معینی فراتر نرود؟ چه رابطهای هست میان این جنگ در خارج و سیاست جنگی که حکومت اسلامی طی چهار و نیم دهۀ گذشته علیه مخالفان و مردم در داخل دنبال میکند؟ و بالاخره، رویکرد سیاسی در قبال نظامی که جنگ را به ابزار سلطه و زبان سیاست بدل کرده چیست؟
عبدالله مهتدی، دبیرکل حزب کومله کردستان ایران، در پاسخ به این سئوالها از جمله گفته است:
"جمهوری اسلامی از بدو تأسیس خود و به ویژه از آغاز زمامداری رهبر کنونی آن، علی خامنهای، سیاست ایجاد یک امپراتوری شیعه در منطقه را بر اساس یک آمریکاستیزی مداوم دنبال کرده و همزمان اجرای این سیاست توسعه طلبانه را بر ایجاد نیروهای نیابتی در کشورهای خاورمیانه استوار ساخته است. با این سیاست جمهوری اسلامی کوشیده اقلیتها یا اجتماعات شیعه در منطقه را تحت تاثیر قرار داده و از میان آنها نیروی سیاسی و سپس نظامی لازم را برای تحقق اهداف خود بسیج و سازماندهی کند. جمهوری اسلامی با اتکا به نیروی نظامی گروه های نیابتی خود تاکنون جنگی کم دامنه را علیه آمریکا پیش برده است. می گویم کمدامنه، چون جمهوری اسلامی خوب میداند که شکست آن در جنگی پردامنه در مقابل آمریکا قطعی خواهد بود.
افزون بر این، اسرائیل ستیزی مکمل سیاست آمریکاستیزی جمهوری اسلامی است. برای این منظور جمهوری اسلامی ایران سیاست محاصرۀ اسرائیل را از طریق غزه، لبنان و سوریه دنبال کرده و به احتمال قوی هدف بعدی آن برای تکمیل این محاصره اردن خواهد بود. به همین خاطر جمهوری اسلامی سیاست بی ثبات کردن اردن را نیز در دستور کار خود قرار داده است. این یک سیاست امپراتوری سازی است که لازمهاش جنگ مداوم است، ولی نه جنگ تمامعیاری که آمریکا را ناگزیر از واکنش و رودرویی مستقیم با رژیم ایران کند.
جنگ کم دامنه در خارج و سرکوب در داخل در قبال مخالفان مکمل یکدیگر و اجزای یک سیاست واحد در جمهوری اسلامی است. ملاحظه کنید که رهبران نظام اسلامی در اوج ضعف و استیصال خود هرگز از سیاست های سرکوبگرانۀ خود در قبال زنان، کارگران، کردها و بلوچها و دیگر آحاد و عناصر جامعه... دست برنداشتند.
مردم ایران، اما، از همان سال ١٣٨٨ با شعار "نه غزه، نه لبنان..." سیاست جنگجویانۀ رژیم اسلامی را در منطقه آماج نقد قرار دادند و حساب خود را نیز از آن جدا ساختند. شعار "دشمن ما همینجاست، دروغ میگن آمریکاست" را کشاورزان اصفهانی سردادند، نه این حزب یا آن حزب سیاسی برانداز. این شعار گویای خواست واقعی مردم ایران است. مردم ایران دشمنی با آمریکا، اسرائیل، عربستان یا هر کشور دیگری ندارند. آنان ضمن طرح مطالبات خود همواره نیز نشان دادهاند که با سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران مخالفند. بنابراین، از میان رفتن سرکوب داخلی و از میان رفتن سیاست خارجی مبتنی بر جنگ از سوی جمهوری اسلامی با یکدیگر عجین شدهاند. حتا آمدن فردی مثل پزشکیان که انتخاب شخص خامنهای بوده تغییری در سیاست داخلی یا خارجی جمهوری اسلامی نخواهد داد.
بنابراین، یک اپوزیسیون واقعی و شایستۀ این نام ناگزیر است که علاوه بر نقد سیاست سرکوب رژیم اسلامی در داخل، سیاست خارجی و منطقه ای آن را نیز نقد کند. اپوزیسیون ایران باید آمریکاستیزی، اسرائیل ستیزی یا همسویی با نیابتی سازی رژیم اسلامی را از دستور کار و برنامۀ خود خارج کند... هرگونه مماشاتی در این زمینهها نتیجهای جز تضعیف جنبش آزادیخواهی داخل علیه رژیم اسلامی ندارد. نمیتوان کسی را که فقط سیاست داخلی رژیم اسلامی را نقد می کند و نسبت به سیاست خارجی آن منفعل و بی تفاوت است یا با آن همسویی دارد، اپوزیسیون نامید. هیچ چیز دیگری جز دموکراسیخواهی و تغییر نظام اسلامی نمی تواند به این وضعیت جنگ دائمی که حکومت اسلامی در داخل و خارج تحمیل کرده، خاتمه ببخشد. برای این منظور، یکی از کارهای مهمی که اپوزیسیون حکومت اسلامی باید انجام بدهد این است که نشان بدهد صدا یا صداهای دیگری در داخل ایران هست. یعنی : نشان بدهد که صدای مردم ایران با صدای حاکمان این کشور فرق دارد و صدای مردم ایران آمریکاستیزی، غربستیزی و اسرائیلستیزی نیست. اپوزیسیون واقعی باید به کشورهای همسایه و جامعۀ جهانی اطمینان بدهد که اپوزیسیون جمهوری اسلامی و مردم ایران به دشمنی ها و جنگ طلبی ها و توسعه طلبیهای جمهوری اسلامی خاتمه خواهند داد و توجه آنها بر حُسن همجواری و تبدیل ایران به یک عضو مسئول جامعۀ جهانی و توسعۀ اقتصادی و آزادی های سیاسی و همچنین رفع تبعیض ها در داخل متمرکز خواهد بود...
در هر حال، من بعید می دانم که وضعیت حاضر خیلی به درازا بکشد. جنگ کم دامنه و نامتقارنی که جمهوری اسلامی مبتکر آن بوده و سیاست خارجی خود را بر آن مبتنی ساخته عاقبت به جنگی تمام عیار تبدیل خواهد شد و برغم خسارات اجتناب ناپذیر آن به عمر جمهوری اسلامی نیز پایان خواهد داد. جمهوری اسلامی با سیاستهای خود وضعیتی را به وجود آورده که سرنوشت آن احتمالاً با جنگی که خود برانگیخته رقم خواهد خورد. در صورت وقوع چنین جنگی مردم و اپوزیسیون دموکراسیخواه ایران نباید کمترین حمایتی از جمهوری اسلامی ایران کنند. در هیچ جنگ خارجی که جمهوری اسلامی راه بیندازد یا در نتیجۀ سیاست های آن به راه بیفتد هیچ همسویی یا هم سنگری از جانب اپوزیسیون و مردم جایز نیست. اگر سیاست های سرکوبگرانۀ رژیم اسلامی در داخل نیز ادامه پیدا کند، عاقبت جایی خود مردم نیز برای برچیدن بساط زور و استبداد، خشونت نظام اسلامی را بالاجبار با خشونت خود پاسخ خواهند داد. در واقع، شاید مقدر این باشد که عاقبت چه در سیاست داخلی و چه در سیاست خارجی سرنوشت این نظام با خشونت و جنگی که خود برانگیخته رقم بخورد..."
Mon, 26 Aug 2024 - 204 - کردوانی : پزشکیان تدارکاتچی مطیعی است که از خامنهای هیچ چیز نخواهد خواست
کاظم کردوانی : در نظام بسته و ایدئولوژیک ایران، نقش مسعود پزشکیان تشکیل یک دولت مطیع است که برای خامنهای دردسر اضافی تولید نکند. پزشکیان از خامنهای چیزی نمیخواهد و هیچ مخالفتی هم با اقدامها و طرحهای او در داخل و خارج نخواهد کرد. او در بهترین حالت یک رئیس کابینۀ تدارکاتچی خامنهای خواهد بود. از این منظر برای خامنهای، مسعود پزشکیان یک رئیس جمهور ایدهآل و کاملاً مطلوب است. رابطه با جهان خارج یا جنگ با جهان بیرونی [از جمله با اسرائیل] حوزههای هستند در اختیار و انحصار شخص خامنهای.
انتخاب مسعود پزشکیان به عنوان رئیس جمهوری با کشته شدن اسماعیل هنیه در تهران و بالا گرفتن خطر جنگ میان ایران و اسرائیل، از یک طرف، و سرخوردگیهای اصلاح طلبان از ترکیب کابینۀ او، از طرف دیگر، همزمان بوده است. این سرخوردگی ها تلویحاً اعتراف به این هم هست که مسعود پزشکیان از همین آغاز تسلیم امیال و اهداف جناح تندروی حکومت اسلامی و مشخصاً علی خامنهای و سپاه پاسداران شده است.
اما، چقدر دولت پزشکیان قادر است حکومت اسلامی را در مواجهه با بحرانها و مشکلات داخلی و خارجی حقیقتاً یاری برساند؟
در پاسخ به این پرسش و پرسش های دیگر، کاظم کردوانی، پژوهشگر و سردبیر نشریه "سپهر اندیشه"، از جمله گفته است :
"راستش من از روز اول این پرسش برایم مطرح شد که این آقای پزشکیان روی چه حساب و کتابی خودش را نامزد انتخابات ریاست جمهوری کرده است : نه نیروی خاص سیاسی پشت سر او بوده و نه خودش به نیروی خاص سیاسی ابراز تعلق کرده است. یعنی این که چگونه یک آدم تنها خودش را برای کسب مقام ریاست جمهوری – که در هر حال مقام دوم پس از رهبری است - آنهم در یک کشور آشوب زدۀ هشتاد و چند میلیون نفری و گرفتار در بحرانهای بزرگ و عدیده نامزد کرده است.
بعید نمی دانم که خود خامنهای از سر اضطرار و از این نظر که پزشکیان مطیع او خواهد بود او را نامزد چنین مقامی کرده و به طور خصوصی نیز چیزهایی به او گفته باشد. والا هیچ آدم عاقلی که کمترین پشتوانۀ سیاسی ندارد خودش را درگیر چنین میدانی نمیکند. این یک نکته.
نکتۀ دوم این که خود پزشکیان از روز اول صریحاً گفت که برنامۀ رهبر، برنامۀ اوست و از این جهت هم هرگز دروغ نگفت. در جریان مناظرات انتخاباتی نیز راجع به اقتصاد یا طرح های احتمالی اش در این زمینه هیچ چیز نگفت. او فقط به گفتن این بسنده کرد که قصد دارد برنامۀ هفتم توسعه را پیاده کند. می خواهم بگویم که اعتراضها و انتقادهای روزهای اخیر اصلاح طلبان و میانهروهای حکومت به ترکیب کابینۀ پزشکیان و وزرای وی کاملاً بی مورد هستند. زیرا، تز اصلی خود اصلاح طلبها در توجیه یا توضیح دلیل حمایت شان از نامزدی مسعود پزشکیان از روز اول "روزنه گشایی" بود. بنابراین، این ترکیب کابینه و وزرای دولت هر چه باشند یا نباشند در حد "روزنه گشایی" هستند. زیرا، نه فقط اصلاح طلبان حکومت اسلامی، بلکه همگان خوب می دانند که انتخاب دست کم وزرای کلیدی هر کابینه ای در جمهوری اسلامی در انحصار مطلق شخص رهبر است (نظیر وزراتخانههای اطلاعات، امور خارجه، فرهنگ و ارشاد اسلامی، آموزش و پرورش و آموزش عالی، دفاع و غیره). می توان گفت که شگفتی و انتقاد اصلاح طلبان از انتخاب وزرای کابینۀ آقای پزشکیان ناشی از توهم خود آنان بوده است. اما، نمی توان گفت که اصلاح طلبان از سازوکار چینش و گزینش وزرا و مقامات ارشد در جمهوری اسلامی بی اطلاع بودهاند. زیرا، بسیاری از خود آنان سالهای سال در این نظام یا وزیر بودهاند یا مقام های عالی حکومتی را اشغال کردهاند. یعنی در واقع، سازوکار این حکومت را خوب می شناسند و نمیتوانند بگویند که از آن بی اطلاع بودهاند.
در این بین، انتخاب عباس عراقچی به عنوان وزیر امور خارجه فی نفسه حامل پیام یا نشان خاصی است. در قیاس با محمد جواد ظریف، نوع رابطۀ عباس عراقچی با سپاه پاسداران همواره متفاوت بوده است. برخلاف ظریف، عراقچی ابتدا عضو سپاه پاسداران بوده و بعد با ورود به دانشکدۀ وزارت امور خارجه رفته رفته در این وزارتخانه پا سفت کرده و به موقعیت امروز رسیده است. زمانی هم که ظریف وزیر امور خارجه بود، عراقچی رابط وزارت خارجه و سرداران سپاه پاسداران بود. بنابراین، انتخاب عراقچی به عنوان وزیر امور خارجه دربرگیرندۀ نوعی پیام گفتگو با خارج منتها پشت درهای بسته است ضمن این که انتخاب او در مقام جدید گویای تأئید سپاه پاسداران برای گزینش او در چنین مقامی نیز بوده است.
با این حال، من گمان میکنم که شخص رهبر جمهوری اسلامی ایران دچار این توهم است که در منطقه (در عراق، یمن، سوریه و لبنان...) دست بالا را دارد و باصطلاح خودش دور اسرائیل را بسته است. به گمان من این توهم بیشتر ناشی از خصلت ایدئولوژیک این نظام است، هر چند این نظام در عین حال نسبت به منافع و بقای خود بسیار حساس است. رژیم های ایدئولوژیک با فاصلهگیری از واقعیت به مرور توانایی دیدن خیلی از چیزهایی را که من و شما می بینیم، از دست میدهند و رژیم اسلامی ایران و شخص رهبر جمهوری اسلامی به چنین آسیبی مبتلاء هستند. در چنین نظام بستۀ ایدئولوژیکی، نقش مسعود پزشکیان تشکیل یک دولت مطیع است که برای رهبر حکومت اسلامی دردسر اضافی تولید نکند. پزشکیان از خامنهای چیزی نمیخواهد و هیچ مخالفتی هم با اقدامها و طرحهای او نخواهد کرد. او در بهترین حالت رئیس کابینۀ تدارکاتچی خامنهای خواهد بود. از این منظر برای خامنهای، مسعود پزشکیان یک رئیس جمهور ایدهآل و کاملاً مطلوب است. رابطه با جهان خارج یا جنگ با جهان بیرونی حوزههای هستند در اختیار و انحصار شخص خامنهای.
Mon, 12 Aug 2024 - 203 - مئیر جاودانفر : طرفداران جنگ با ایران به طرز بی سابقهای در اسرائیل رو به افزایش اند
مئیر جاودانفر : "من بسیار از وقوع جنگ میان اسرائیل و ایران نگران هستم. طرفداری جمهوری اسلامی ایران از دشمنان اسرائیل پس از هفتم اکتبر مالاً می تواند در داخل اسرائیل توجیه یک جنگ علیه جمهوری اسلامی ایران باشد، به ویژه این که طرفداران چنین جنگی در داخل اسرائیل به طرز بی سابقه ای بسیار افزایش یافته است. روز به روز بر شمار افرادی در داخل اسرائیل افزوده می شود که میگویند : جنگ با جمهوری اسلامی اجتناب ناپذیر است اگر می خواهیم در منطقه روی آسایش ببینیم."
چهل و هشت پس از پاسخ نظامی اسرائیل به حملۀ پهپادی حوثیها به تل آویو، بنیامین نتانیاهو امروز دوشنبه بیست و دوم ژوئن برای ملاقات با جو بایدن و سخنرانی در مقابل نمایندگان کنگرۀ آمریکا عازم واشنگتن شد. خود او گفته است که در این سفر علاوه بر شکست حماس و مسئلۀ گروگانهای اسرائیلی در غزه دربارۀ آنچه وی "محور تروریسم ایران نامیده" با رهبران آمریکا و در مقابل نمایندگان کنگرۀ این کشور صحبت خواهد کرد.
اما، سفر نتانیاهو به آمریکا حقیقتاً چقدر برای اسرائیل یا نتانیاهو در حال حاضر مهم است و چه تاثیری بر درگیریهای این کشور در غزه و با متحدان حکومت ایران در منطقه، به ویژه با حزب الله و حوثیهای یمن خواهد گذاشت.
در پاسخ به این پرسش و پرسش های دیگر، مئیر جاودانفر، مدرس و پژوهشگر مسائل ایران معاصر در دانشگاه رایخمن اسرائیل از جمله گفته است :
"مهمترین هدف سفر بنیامین نتانیاهو به آمریکا در حال حاضر جنبۀ داخلی دارد. برای آقای نتانیاهو مهم است که به مردم اسرائیل نشان بدهد که او همچنان شخصیتی محترم و با نفوذ در بزرگترین و قدرتمندترین دموکراسی جهان است. مسئله و معضل ایران دیگر هدف مهم سفر نتانیاهو به واشنگتن است. از این منظر، برای نتانیاهو بسیار مهم است تا به مقامات آمریکا نشان بدهد که اسرائیل تنها قربانی سیاستهای جمهوری اسلامی ایران در منطقه نیست و دیگر کشورها بالاخص آمریکا نیز دیگر قربانیان این سیاستها هستند.
با این حال، دستیابی آقای نتانیاهو به هدف نخست – یعنی معرفی خود به عنوان شخصیت محترم و با نفوذ در آمریکا- در حال حاضر و نظر به ابهامات سیاسی در خود آمریکا با چالش روبرو است. کناره گیری جو بایدن از رقابت های انتخاباتی منشاء این ناروشنی و ابهام سیاسی است.
با این حال، اگر معلوم نیست که رئیس جمهوری آتی آمریکا چه کسی خواهد بود، دست کم می دانیم که مثلاً نمایندگان کنگرۀ آمریکا چه کسانی هستند و ترکیب آن کدام است و در این دادهها در دو سال آینده تغییری صورت نخواهد گرفت. به همین خاطر، برای آقای نتانیاهو، سخنرانی او در مقابل نمایندگان آمریکا مهم تر از ملاقات با بایدن خواهد بود.
در صورت پیروزی احتمالی دونالد ترامپ در انتخابات نوامبر آینده، بنیامین نتانیاهو میتواند در رویارویی با سیاستهای جمهوری اسلامی در منطقه از یک متحد، شریک و حامی قوّی، مصمم و صمیمی، برخوردار شود. ولی آقای نتانیاهو میتواند یک روز صبح هم از خواب بیدار و از طریق رسانهها یا سرویسهای اطلاعاتی اسرائیل مطلع شود که آقای ترامپ و جمهوری اسلامی بر سر یک مصالحه اتمی با یکدیگر به توافق رسیدهاند، زیرا، دونالد ترامپ شخصاً آدم غیرقابل پیش بینی است...
حملۀ سهمگین اسرائیل علیه حوثیها در بندر حدیده در عین حال هشداری بود به جمهوری اسلامی ایران. اسرائیل در حمله به بندر حدیده به شاهرگ اقتصادی حوثیها حمله کرد و به گفتۀ رسانههای اسرائیلی این نیز پیامی واضح به حکومت ایران بود. به این معنا که اگر اسرائیل می تواند با طی دو هزار کیلومتر مسافت چنین حملۀ گستردهای را به شاهرگ اقتصادی حوثیها بکند، همین کار را میتواند در مورد ایران انجام بدهد و عواقب چنین حملهای صدها برابر بیشتر از آنچه در یمن دیدیم، خواهند بود.
واقعیت امر این است که من بسیار از وقوع جنگ میان اسرائیل و ایران نگران هستم. اینگونه که جمهوری اسلامی ایران پس از هفتم اکتبر از دشمنان اسرائیل حمایت میکند مالاً می تواند در داخل اسرائیل توجیه یک جنگ علیه جمهوری اسلامی ایران باشد، به ویژه این که طرفداران چنین جنگی در داخل اسرائیل به طرز بی سابقه ای بسیار افزایش یافته است. چنین وضعیتی در داخل اسرائیل حتا در سال های ٢٠١٢ و ٢٠١٣ وجود نداشت زمانی که بنیامین نتانیاهو از ضرورت حمله به تأسیسات اتمی ایران سخن میگفت. روز به روز بر شمار افرادی در داخل اسرائیل افزوده می شود که میگویند : جنگ با جمهوری اسلامی اجتناب ناپذیر است اگر می خواهیم در منطقه روی آسایش ببینیم.
ممکن است حتا دولت آقای نتانیاهو شش ماه دیگر سر کار نباشد. اما، هر دولت دیگری در اسرائیل سر کار بیاید با این افکار و دیدگاه های آقای نتانیاهو موافق خواهد بود و انتظارات مشابهای از دولت آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران خواهد داشت."
Mon, 22 Jul 2024 - 202 - مجید محمدی : مشارکت در انتخابات زیر بیست درصد خواهد بود، حضور پزشکیان برای توجیه رقمسازی است
مجید محمدی : "پایگاه رأی اصلاح طلبان و اصولگرایان روی هم حداکثر بیست درصد است. در مجموع با یک انتخابات بسیار سرد با مشارکت کمتر از بیست درصد روبرو خواهیم بود. مسعود پزشکیان را آوردهاند تا اولاً بین سه تا پنج درصد بر نرخ مشارکت بیفزایند و ثانیاً در صورتی که بخواهند رقمسازی کنند و نرخ مشارکت را برای افکار عمومی جهانی بالای پنجاه درصد اعلام کنند، دست کم توجیهای برای آن داشته باشند."
علی خامنهای، رهبر حکومت ایران، در سخنرانی به مناسبت عید غدیر خواستار مشارکت حداکثری مردم در انتخابات ریاست جمهوری و همچنین انتخاب فرد اصلح از میان نامزدهای انتخاباتی شد. یعنی کسی که به گفتۀ او "اهل دین، شریعت، انقلاب و اعتقاد کامل به نظام اسلامی" باشد.
آیا از نظر خامنهای نرخ مشارکت تنها داو انتخابات پیش رو است؟ آیا حضور مسعود پزشکیان در این انتخابات برای تأمین همین نیاز است؟ و آیا نامزدی او خواهد توانست نیاز حیاتی حکومت را برای نشان دادن نرخ بالای مشارکت در انتخابات تضمین یا توجیه کند؟
مجید محمدی، پژوهشگر در آمریکا، در پاسخ به این سئوالها از جمله گفته است :
"از نظر حکومت مهمترین مسئلۀ آنچه در هشتم تیر قرار است اتفاق بیفتد، میزان یا نرخ مشارکت است. حکومت خواستار مشارکت بالای پنجاه درصد است و از اظهارات برخی مقامات چنین برمیآید که حکومت آرزو یا زمینهچینی و القاء می کند تا نرخ مشارکت را بین ٥٥ تا ٦٠ درصد اعلام کند. در مقابل، مردم هم تلاش میکنند که میزان مشارکت به حدی پائین باشد تا جمهوری اسلامی مثل سالهای ١٤٠٠ یا ١٤٠٢ درس تازهای بگیرد.
با این حال، صحبت های علی خامنهای برای جلب مشارکت در انتخابات با رفتارهای او و حکومت اسلامی همخوانی ندارد. هیچ تغییری در رفتار حکومت اسلامی نمی بینیم تا اقشاری را که سالهاست با صندوق رأی خداحافظی کردهاند از نو به شرکت در انتخابات ترغیب کند. حتا کسانی که تا سال ١٣٩٦ با انتخاب روحانی یا انتخاب میان بد و بدتر در انتخابات شرکت می کردند، در نتیجۀ رفتارهای حسن روحانی و حکومت اسلامی مأیوس شده و دیگر میلی به شرکت در انتخابات ندارند.
پرسش اکنون این است که آیا نامزدی مسعود پزشکیان می تواند تغییری در مشارکت مردم در انتخابات ایجاد کند (پنج نامزد دیگر اهمیت ندارند. اینان همان هایی هستند که در دو انتخابات اخیر ریاست جمهوری و مجلس با پائینترین نرخ مشارکت به مناصب و مسئولیتها دست یافتند.)؟ به نظر من تغییری که مسعود پزشکیان در نرخ مشارکت به وجود خواهد آورد حول و حوش سه تا پنج درصد خواهد بود. علت اصلی آن هم این است که پایگاه رأی اصلاح طلبان اکنون چیزی حدود ده درصد است. این پایگاه اندک در عین حال متفرق است. بخشی از اصلاح طلبان، امروز دیگر مشارکت در انتخابات را بی فایده می دانند. بی فایده می دانند، چون به این نتیجۀ رسیدهاند که رئیس جمهوری در این نظام هیچکاره است و اساساً چیزی به عنوان انتخابات در ایران وجود ندارد. آنچه هست در واقع نوعی بیعت است.
اکنون حتا بسیاری از اقشار مذهبی به ویژه پس از سرکوب خونین سال ١٤٠١ از شرکت در انتخابات پرهیز میکنند و معتقدند که با شرکت در انتخابات در واقع انگشت خود را در خون جوانان فرو میبرند.
به نظر من کلیه تمهیدات حکومت از جمله تأئید صلاحیت مسعود پزشکیان کمترین تأثیری بر نرخ مشارکت نخواهد گذاشت. پایگاه رأی اصلاح طلبان و اصولگرایان روی هم حداکثر بیست درصد است. در قیاس با دو انتخابات گذشته، میزان آرایی که به صندوق ها ریخته خواهد شد زیر بیست درصد خواهد بود و این را مشاهدات میدانی هم تأئید میکنند. اما، جمهوری اسلامی امکان رأی شماری مبالغهآمیز را دارد. اینبار گفتهاند که رأی گیری با شناسنامه الزامی نیست. کارت ملی یا شماره ملی برای ریختن رأی در صندوقها کفایت میکند. حکومت میلیونهای شماره ملی از جمله شماره های ملی کسانی را دارد که فوت کردهاند و قادر است به اسم آنها در صندوق ها رأی بریزد. اما، این قبیل کارها و سنگ ریزه های علی خامنهای شکاف به وجود آمده میان حکومت و ملت را پر نخواهد کرد. سنگ ریزه های دیگر هم همینطور. مناظره های انتخاباتی عملاً شکست خورده اند. تبلیغات خیابانی برای جلب توجه مردم بی نتیجه بودهاند و نظرسنجی هایی که توسط دستگاه های امنیتی حکومت صورت میگیرند و بعضاً به بیرون درز میکنند این موارد را تأئید می کنند. خلاصه این که با یک انتخابات بسیار سرد با مشارکت کمتر از بیست درصد روبرو خواهیم بود حتا اگر حکومت بتواند بخش هایی از اقشار سنتی را که سالهاست با صندوق رأی خداحافظی کرده اند از نو پای صندوقهای رأی بکشاند. آوردن مسعود پزشکیان هم در اصل توجیهای برای رأی سازی است. خود آقای پزشکیان می گوید ذوب در ولایت است و خود آقای خامنهای هم کمترین خطری از جانب او احساس نمی کند. او را آورده اند تا اولاً بین سه تا پنج درصد بر نرخ مشارکت بیفزایند و ثانیاً در صورتی که بخواهند نرخ مشارکت را برای افکار عمومی جهانی بالای پنجاه درصد اعلام کنند، دست کم توجیهای برای آن داشته باشند."
Tue, 25 Jun 2024 - 201 - آیا جنگ گسترده میان اسرائیل و حزبالله گریبانگیر ایران خواهد شد؟
آیا خطر گسترش جنگ میان اسرائیل و حزب الله جدی است؟ تبعات آن نه فقط برای لبنان و منطقه، بلکه برای ایران کدامها هستند؟ آیا چنین جنگی دخالت مستقیم جمهوری اسلامی ایران را در پی نخواهد داشت؟ سکوت نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری ایران دربارۀ سیاست های منطقهای و خارجی جمهوری اسلامی که از نمونه هایش همین وضعیت کنونی خاورمیانه است، چه معنایی دارد؟ منشه امیر، کارشناس مسائل خاورمیانه، و قاسم شعله سعدی، حقوقدان به این پرسش ها پاسخ دادهاند.
تشدید درگیریهای مرزی میان اسرائیل و حزب الله لبنان، تهدیدهای حسن نصرالله و اعلام آمادگی ارتش اسرائیل برای جنگی گسترده با مهمترین نیروی نیابتی جمهوری اسلامی ایران، همگی نگرانی از گسترده تر شدن جنگ را تا درون دولت آمریکا باعث شدهاند. آیا خطر چنین جنگی جدّی است؟ تبعات آن نه فقط برای لبنان و منطقه، بلکه برای ایران کدامها هستند؟ آیا چنین جنگی دخالت مستقیم جمهوری اسلامی ایران را در پی نخواهد داشت؟ آیا اسرائیل میتواند بعد از حملۀ هفتم اکتبر تجربه ای مشابه را اینبار از جانب حزب الله و سایر نیروهای نیابتی حکومت ایران تحمل کند؟ سکوت نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری در ایران دربارۀ سیاست های منطقهای و خارجی جمهوری اسلامی که از نمونه هایش همین وضعیت کنونی خاورمیانه است، چه معنایی دارد؟
منشه امیر، کارشناس مسائل خاورمیانه، و قاسم شعله سعدی، حقوقدان به این پرسش ها پاسخ دادهاند.
به گفتۀ منشه امیر، "جنگ جاری در مرزهای شمالی اسرائیل سه بازیگر اصلی دارد : اسرائیل، حزبالله لبنان و جمهوری اسلامی ایران. در این جنگ، اسرائیل چارهای ندارد جز این که خطر امنیتی حزب الله را از مرزهای خود دور کند. در غیر این صورت اکثر پنجاه، شصت هزار اسرائیلی که در چند متری مرز لبنان زندگی میکنند به آبادیهای خود بازنخواهند گشت. بازیگر دوم، حزب الله لبنان است : یک نیروی نظامی قدرتمند با یک ارتش منظم و زرادخانهای تقریباً بی انتها که در محاسبات اسرائیل مورد توجه قرار می گیرد. و بازیگر سوم، حکومت ایران است که با استفاده و سوءاستفاده از نیروهای نیابتی خود می کوشد به اهدافش در منطقه دست یابد و در این میان حزبالله مهمترین حلقۀ نیروهای نیابتی حکومت ایران به شمار می رود. با این حال، مایلم تصریح کنم که حسن نصرالله فقط نوکر جمهوری اسلامی نیست و به عنوان نیروی لبنانی نیز اهداف خاص خود را دارد و لزوماً از همۀ دستورات رژیم اسلامی ایران پیروی نخواهد کرد. افزون بر این، خود جمهوری اسلامی نیز به دلیل وضعیت داخلی که در آن گرفتار است صلاح خود را در حال حاضر در جنگ مستقیم با اسرائیل نمیبیند."
به گمان قاسم شعله سعدی، "پیش از هر چیز باید اسرائیل را از شخص بنیامین نتانیاهو تفکیک کرد. به این معنا که بنیامین نتانیاهو دوام و مصونیت خود را در ادامۀ جنگ می بیند. به محض این که این جنگ خاتمه یابد آقای نتانیاهو در داخل و در خارج از اسرائیل با خطر پیگرد قانونی روبرو خواهد شد. به همین خاطر ادامه و حتا گسترش جنگ حاضر بیش از هر چیز به سود شخص بنیامین نتانیاهو است. اما، حتا چنین سناریویی برای آقای نتانیاهو بی خطر نیست. طولانی ترین جنگی که اسرائیل تا پیش از این انجام داده بود بیشتر از سی وسه روز طول نکشید. اکنون جنگ غزه به تنهایی با گذشت بیش از هشت ماه آنهم با هزینه و تلفات سنگین همچنان ادامه دارد."
منشه امیر در پاسخ به قاسم شعله سعدی گفته است که "جنگ اسرائیل با حزب الله کمترین ارتباطی با تصمیم های شخص نتانیاهو و ملاحظات و محاسبات شخصی او ندارد. درست است که هدایت جنگ در غزه برعهدۀ بنیامین نتانیاهو بوده است. اما، در خصوص جنگ با حزب الله همۀ نیروهای اسرائیلی از حکومت ائتلافی تا احزاب اپوزیسیون متفق القول هستند. به این معنا که اگر مناقشات جاری راهحل دیپلماتیک نیابد، گریزی از جنگ با حزب الله نیست."
قاسم شعله سعدی، دربارۀ همزمانی خطر جنگ اسرائیل و حزب الله با انتخابات ریاست جمهوری ایران و سکوت نامزدهای این انتخابات دربارۀ سیاست های منطقه ای جمهوری اسلامی گفته است : "نامزدهای انتخاباتی در ایران در مورد سیاست های منطقه ای جمهوری اسلامی سکوت اختیار کردهاند، زیرا نمیخواهند که اظهارات شان با واکنش رهبر جمهوری اسلامی و نهادهای تحت کنترل او مواجه شوند. اکثریت بزرگ مردم ایران خواستار سرنگونی رژیم حاکم بر ایران هستند (هفتاد و سه درصد مردم حتا مناظره های انتخاباتی را تماشا نمیکنند و همین نشان می دهد که انتخابات پیشرو با تحریم گستردۀ رأیدهندگان روبرو خواهد شد). با این حال، تنها سیاست های منطقهای جمهوری اسلامی نیست که از سوی نامزدهای انتخاباتی مسکوت ماندهاند. نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری ایران دربارۀ سیاست های کلان نظام که منشاء اصلی مشکلات فعلی کشورند جرأت اظهار نظر ندارند."
منشه امیر بعید ندانسته که "رهبران اسرائیل و آمریکا در خصوص دخالت احتمالی حکومت ایران در جنگ احتمالی گسترده میان اسرائیل و حزب الله بحث و تبادلنظر کرده باشند. اما، او می گوید : "ارزیابی شخصی من این است که جمهوری اسلامی چنین خطری نخواهد کرد. افزون بر این، حزب الله برای جنگ با اسرائیل نیاز به نیروی زمینی تهران ندارد. در عرصۀ جنگ هوایی نیز وضع به همین صورت است. اگر جمهوری اسلامی وارد جنگ با اسرائیل بشود، اسرائیل بهانۀ لازم را برای نابود کردن تأسیسات هستهای ایران به دست خواهد آورد. در این بین سناریوی بدبینانهتر این است که جمهوری اسلامی، همانند جنگ هشت ساله با عراق، با ایجاد یک بحران بزرگ منطقهای و به بهانۀ مقابله با دشمن خارجی به سرکوب مردم در داخل روی آورد و مخالفانش را از نو از دم تیغ بگذراند."
قاسم شعله سعدی، در واکنش گفته است : "پرسش درست تر از نظر من این است که آیا جمهوری اسلامی ایران می تواند دست روی دست بگذارد و سرمایه گذاری چهل و چند سالۀ خود را بر روی حزب الله لبنان نادیده بگیرد و شاهد منفعل از میان رفتن آن توسط اسرائیل باشد؟ حملۀ هفتم اکتبر حماس و حمله موشکی و پهپادی رژیم ایران به اسرائیل در آوریل گذشته تمام قدرت نظامی و امنیتی اسرائیل را فرونشاند، حتا اگر اسرائیل در جنگ غزه پیروز بشود. بنابراین، برمی گردم به صحبت اولم، ادامه جنگ و وضعیت جنگی برای شخص نتانیاهو مصونیت آور است به ویژه این که او کابینۀ جنگی اسرائیل را منحل کرده و از این پس دست بازتری در تصمیم گیریها دربارۀ ادامۀ جنگ خواهد داشت."
منشه امیر ، معتقد است : "هدف اسرائیل هرگز نابود کردن کامل حزبالله در لبنان نیست. چنین چیزی امکان ندارد. ولی، آنچه امکان پذیر است این است که حزب الله چنان در نتیجۀ حملات اسرائیل تضعیف و تنبیه بشود که دیگر جرأت نکند کوچکترین اقدامی علیه اسرائیل انجام بدهد. برای چنین اقدامی اسرائیل نیازی به دخالت ایالات متحد آمریکا و حمایت آن نخواهد داشت. اسرائیل هرگز از دولت های خارجی برای جنگ با گروه های تروریستی یا دولت های منطقه کمک نخواسته است. تنها نیازی که ممکن است اسرائیل داشته باشد موشک های پاترویت آمریکا برای مقابله با حملات موشکی و پهپادی گستردۀ حزب الله خواهد بود".
در مقابل قاسم شعله سعدی معتقد است "که در صورت وقوع جنگ با حزب الله، بعید است که اسرائیل بتواند به تنهایی هدایت آن را در دست بگیرد. به ویژه این که در صورت وقوع چنین جنگی حزب الله به تنهایی حمله نخواهد کرد و هم پیمانان آن در عراق، یمن، سوریه و حتا در ایران نیز علیه اسرائیل وارد عمل خواهند شد. افزون بر این، دخالت احتمالی آمریکا در چنین جنگی ممکن است به سود روسیه تمام شود. زیرا، کمترین پی آمد چنین جنگی تحت الشعاع قرار گرفتن جنگ اوکراین است. از اینها گذشته، نباید مشکلات و بحرانهای داخلی کشورهای غربی را دست کم گرفت. همین فرانسه را در حال حاضر در نظر بگیریم که با چه کلاف سردرگمی روبرو است. نتایج انتخابات پارلمان اروپا نیز به تنهایی پرمعنا و گویای مشکلات عدیدۀ کشورهای اروپایی است... در آمریکا هم وضع بهتر نیست. بازگشت ترامپ به قدرت می تواند کل صورت مسئله را تغییر بدهد."
در پایان منشه امیر گفته است : "در هر حال، من نسبت به آیندۀ منطقه بسیار نگران و بدبین هستم. به دلیل وضعیت کنونی جهانی و منطقه ای جنگ اسرائیل با حزب الله باصطلاح اول ماجرا خواهد بود و در صورت وقوع باصطلاح بیخ پیدا خواهد کرد."قاسم شعله سعدی ضمن تأئید این مطلب گفته است : "جهان به سمت یک نظم نوین میل میکند. ایران هم به عنوان یک کشور مقتدر و مهم تنها نخواهد بود و غرب هم نخواهد توانست با جمهوری اسلامی کاری بکند."
Fri, 21 Jun 2024 - 200 - قمار انتخاباتی امانوئل ماکرون و خطر روی کار آمدن راست افراطی در فرانسه
مجید گلپور : با فراخواندن انتخابات پیش از موعد امانوئل ماکرون در واقع احزاب سیاسی این کشور را در مقابل مسئولیت تاریخی خود برای جلوگیری از قدرتگیری راست افراطی قرار داده است. یکی دیگر از عواملی که شاید ماکرون را به برگزاری انتخابات پیش از موعد واداشته، بی تجربگی راست افراطی در زمینۀ حکومتداری است. تشکیل یک دولت راست افراطی در سه سال آینده، از یک طرف، بی کفایتی راست افراطی را به مردم فرانسه اثبات خواهد کرد و از طرف دیگر، این نیرو را در انتخابات ریاست جمهوری آینده تضعیف خواهد نمود."
نتایج انتخابات پارلمان اروپا در فرانسه بیش از هر چیز به دگردیسی سیمای سیاسی این کشور منجر شدهاند. حزب راست افراطی، اجتماع ملی، تقریباً دو برابر حزب در قدرت، حزب رنسانس، آرای عمومی را کسب کرده است. برای ترمیم شکافهای ایجاد شده، رئیس جمهوری فرانسه با انحلال مجلس ملی این کشور انتخابات پارلمانی پیش از موعد فراخوانده است و با این کار البته خواسته است صراحت بیشتری به مناسبات سیاسی قدرت در این کشور بدهد. با این حال رئیس جمهوری فرانسه با این تصمیم مرتکب قماری خطرناک نیز شده است؛ زیرا این انتخابات میتواند برای اولین بار پس از پایان دومین جنگ جهانی بستر روی کار آمدن یک دولت راست افراطی در فرانسه را فراهم سازد.
آیا امانوئل ماکرون گزینۀ دیگری به غیر از انحلال مجلس ملی فرانسه و برگزاری انتخابات پیش از موعد نداشت؟ چقدر احزاب چپ و دموکرات فرانسه که در صفوف پراکنده در انتخابات اخیر شرکت کردند خواهند توانست یک جبهۀ واحد برای جلوگیری از به قدرت رسیدن راست افراطی تشکیل بدهند؟
مجید گلپور، کارشناس مسائل اروپا، در پاسخ به این پرسشها از جمله گفته است :
"پیش از این امانوئل ماکرون گفته بود که نتایج انتخابات پارلمان اروپا هیچ تاثیری بر وضعیت سیاسی داخل فرانسه نخواهد گذاشت. قانون اساسی فرانسه نیز به او اجازه میداد که کار با حکومت و نخست وزیر فعلی این کشور را ادامه بدهد. امانوئل ماکرون، اما، چنین کاری نکرد و فکر می کنم که دو عامل در تصمیم او مبنی بر انحلال مجلس کنونی و برگزاری انتخابات پیش از موعد پارلمانی نقش داشتهاند : نخست عامل جهانی و مذاکراتی که او با رئیس جمهوری آمریکا، جو بایدن، دربارۀ ناتو داشته است و دوم اوضاع پرالتهاب جنگی در خود اروپا پس از اشغال اوکراین توسط روسیه.
امانوئل ماکرون از جمله رهبران قدرتهای اروپایی است که همواره هشدار داده و گفته است که اروپا در آستانۀ جنگ با روسیه است. به همین خاطر رئیس جمهوری فرانسه احتیاج دارد که برای اتخاذ تصمیمهای مهم از حمایت لازم اکثریت مردم فرانسه برخوردار باشد و برگزاری انتخابات پیش از موعد پارلمانی، رجوع به آراء عمومی، از این منظر قابل فهم است.
با فراخواندن انتخابات پیش از موعد امانوئل ماکرون در واقع سنت "گُلیستی"، ارجاع به آراء مستقیم مردم، را پی گرفته است. خطر به کارگیری این سنت اکنون روی کارآمدن یک دولت راست افراطی بیگانه ستیز و بعضاً نژادگرا در فرانسه است. اما، تصمیم رئیس جمهوری فرانسه در عین حال احزاب سیاسی این کشور را در مقابل مسئولیت تاریخی خود برای جلوگیری از تحقق چنین سناریویی قرار داده است. بنابراین، همان اندازه که امروز سناریوی تشکیل یک دولت راست افراطی در فرانسه قوی است، قابلیت شکلگیری یک جبهۀ مردمی در دفاع از دموکراسی و در اصل از سیاستهای مهم رئیس جمهوری نیز بسیار محتمل است.
نباید فراموش کرد که تشکیل جبهۀ مردمی در جمهوری فرانسه در مواقع بحرانی و حسّاس از سابقه و سنتی دیرپا برخوردار است. به همین خاطر در انتخابات دو مرحله ای پیش رو احزاب فرانسه در دور اول، سیام ژوئن، ابتدا وزن کشی سیاسی خواهند کرد و سپس در دور دوم، هفتم ژوئیه، نوبت به تشکیل جبهه و ائتلافهای سیاسی خواهد رسید.
یکی دیگر از عواملی که شاید ماکرون را به برگزاری انتخابات پیش از موعد واداشته، بی تجربگی راست افراطی در زمینۀ حکومتداری چه در فرانسه چه در سطح اروپا است. به عبارت دیگر، تشکیل یک دولت راست افراطی در سه سال آینده، از یک طرف، بی کفایتی آن را به مردم فرانسه اثبات خواهد کرد و از طرف دیگر، این نیرو را در انتخابات ریاست جمهوری آینده تضعیف خواهد نمود. در هر حال انتخابات پیش رو آزمون بسیار مهم سیاسی برای همۀ احزاب فرانسه است.
Mon, 10 Jun 2024 - 199 - حسن شریعتمداری : نامه روحانی واکنشی است به پروژه مزاحمزدایی خامنهای در تعیین جانشین خود
حسن شریعتمداری : در نامهاش به دبیر شورای نگهبان، حسن روحانی تلویحاً میگوید که از این دوره از مجلس خبرگان رهبری "مزاحم زدایی" شده است و شخص خامنهای میداند که تصمیمهای لازم برای تعیین رهبر آینده از قبل گرفته شده و کار مجلس خبرگان رهبری در این باره نهایتاً در حد یک قیام و قعود خواهد بود. اما، مملکت را بیش از بیت خامنهای، لابیهای مافیایی قدرت و ثروت اداره میکنند. با این حال، آیندۀ سیاسی را نه لابیهای مافیایی قدرت و ثروت، بلکه پیوستن طبقۀ متوسط به تشکیلات و صفوف اعتراضهای معلمان، دانشآموزان و دانشجویان و زنان تعیین میکند. در درون همین اعتراضها نهایتاً آلترناتیو آینده و بیان سیاسی آن شکل خواهد گرفت."
حسن روحانی در واکنش به دلایل رد صلاحیت خود از سوی شورای نگهبان در آخرین انتخابات مجلس خبرگان رهبری پاسخ مفصلی به "نامۀ محرمانۀ" دبیر این شورا، احمد جنتی، منتشر کرده و در آن شورای نگهبان را به اعمال نفوذ، نقض قانون به ویژه قانون اساسی، برای تهی کردن نهاد انتخابی ریاست جمهوری بر اساس "نقشه های سیاسی"... متهم کرده و سپس به طور سربسته گفته است که او می داند چرا در این دوره از مجلس خبرگان رهبری که به گفتۀ وی دورۀ مهم و سرنوشت سازی است از حضور او و افراد نظیر او در این مجلس جلوگیری شده است.
آیا واکنش حسن روحانی گویای نگرانی او و بسیاری همانند او از مسئلۀ جانشینی علی خامنهای است؟ آیا مخاطب اصلی نامه حسن روحانی شخص علی خامنه ای است تا احتمالاً احمد جنتی که چه بسا به دلیل سالخوردگی نامه محرمانه اش را به جای او دیگران به اسم او نوشتهاند؟
در پاسخ به این سئوالها و سئوالهای دیگر، حسن شریعتمداری، سیاستمدار جمهوریخواه، از جمله گفته است :
"آنچه حسن روحانی در نامهاش در لفافه مینویسد این است که در این دوره از حیات مجلس خبرگان رهبری، احتمال جانشینی علی خامنهای به دلیل فوت یا از کارافتادگی او قوّی است و علت ردصلاحیت وی یا افراد نظیر او این است که تاثیر یا ردپایی از آنان در انتخاب رهبر آینده وجود نداشته باشد. به عبارت دیگر، حسن روحانی تلویحاً میگوید که از این دوره از مجلس خبرگان رهبری "مزاحم زدایی" شده است و شخص خامنهای میداند که تصمیمهای لازم برای تعیین رهبر آینده از قبل گرفته شده و کار مجلس خبرگان رهبری در این باره نهایتاً در حد یک قیام و قعود خواهد بود.
از انگیزههای مهم خامنهای برای اجرای پروژه "خالص سازی" این بوده که از حضور منتقدان و مخالفان او در مجلس خبرگان رهبری جلوگیری شود، یعنی کسانی که میتوانند به عدم کارآیی رهبر رأی بدهند و تا تعیین رهبری جدید ادارۀ نظام را به یک شورای رهبری بسپارند که در درون آن احتمال حضور افرادی نظیر حسن روحانی بسیار قوّی است.
در واقع پروژه خالصسازی خامنهای جلوگیری از وقوع چنین سناریویی بوده است. افزون بر این، خامنهای نگران بوده که اگر مخالفان او بتوانند عدمکارآیی وی را به کرسی بنشانند، نهایتاً او را مسبب مشکلات کشور نیز معرفی کرده و بگویند که وضعیت کنونی جامعه در اصل نتیجۀ لجبازیها و ندانم کاریهای رهبر ناکارآمد بوده است.
پروژه خالصسازی علاوه بر روحانیون شامل دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی نیز شده، هر چند در این زمینه ناموفق بوده است. ناموفق بوده است، زیرا مملکت را بیش از بیت خامنهای، لابیهای مافیایی قدرت و ثروت اداره میکنند... از مشکلات جمهوری اسلامی این است که دستیابی به اجماع در درون آن بسیار سخت و گاه ناممکن است.
از نقطه نظر جمهوری اسلامی عامل تعیینکنندۀ آیندۀ سیاسی نه نیروهای جامعۀ مدنی که به دلیل سرکوبها موفق به ایجاد آلترناتیو نشده، بلکه نیروهای درونی خود نظام جمهوری اسلامی است. اما، نظام جمهوری اسلامی ظاهراً متوجه چرخش مهمی نیست که در طبقۀ متوسط ایران صورت گرفته است. همانهایی که حسن روحانی در نامهاش گفته میلیونی به او رأی دادند، حالا در همسویی با جوانان و انقلاب "زن، زندگی، آزادی" به طور میلیونی در هیچ انتخاباتی شرکت نمیکنند. بنابراین کاملاً قابل پیشبینی است که در حرکتهای اجتماعی آینده این طبقۀ متوسط به تشکیلات و صفوف اعتراضهای معلمان، دانشآموزان و دانشجویان و زنان بپیوندد. به حکم تجربه میتوان گفت که در درون همین اعتراضها نهایتاً آلترناتیو آینده و بیان سیاسی آن شکل خواهد گرفت."
Mon, 13 May 2024 - 198 - چگونه جمهوری اسلامی از نهادهای پوششی خود برای نفوذ در غرب استفاده میکند؟
پتکین آذرمهر : جمهوری اسلامی ایران از نهادهای پوششی عمدتاً مذهبی برای نفوذ در نهادها و جامعۀ انگلستان استفاده میکند. به همین خاطر، حکومت تهران برای هدایت آنچه "چنگ نرم" مینامد جمعیتهای مسلمان در کشورهای غربی را سرمایه و اهرم مهمی برای رسیدن به اهداف خود میداند و از افراد آموزش دیدۀ آنها در داخل ایران به عنوان افسران جنگ نرم یاد میکند. علاوه بر سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی انگلستان و دیگر کشورهای غربی، اپوزیسیون ایرانی خارج از کشور نیز از این نفوذ و اهرمهای آن کاملاً غافل است.
اندیشهکدۀ "پالیسی اکسچنج" به تازگی دربارۀ تهدیدهای امنیتی جمهوری اسلامی ایران علیه انگلستان گزارشی منتشر کرده و در آن از جمله گفته است که این تهدیدها عمدتاً از طریق نهادهای پوششی صورت میگیرند که جمهوری اسلامی ایران در بریتانیا دایر کرده است.
این تهدیدها از کدام جنس هستند یا چه ماهیتی دارند و جمهوری اسلامی ایران چه اهداف درازمدتی را به واسطۀ آنها دنبال میکند؟
پُتکین آذرمهر، تحلیلگر و فعال رسانهای در پاسخ به این سئوالها از جمله گفته است :
گزارش "پالیسی اکسچنج" دربارۀ تهدیدهای امنیتی حکومت ایران در بریتانیا در ٨٧ صفحه تنظیم شده است. این گزارش در اصل دربارۀ "نفوذ نرم" جمهوری اسلامی ایران در جامعه و نهادهای بریتانیا است و در آن تأکید شده که سرویس های اطلاعاتی و امنیتی انگلستان برای مقابله با این نفوذ نرم آمادگی ندارند. ندارند، چون در قیاس با مثلاً یک اقدام تروریستی، مقابله با نفوذ نرم جمهوری اسلامی در برنامه و اهداف سرویس های امنیتی و اطلاعاتی بریتانیا چنانکه بایسته است تعریف نشده است.
به همین خاطر، بر اساس گزارش "پالیسی اکسچنج" اکنون دو دهه است که فعالیتهای جمهوری اسلامی برای نفوذ نرم در نهادهای انگلستان از سوی دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی این کشور مورد غفلت قرار گرفته است. به دلیل همین غفلت جمهوری اسلامی ایران موفق شده در پوشش نهادها و انجمنهای مذهبی یا آکادمیک یک ستون پنجمی در انگلستان (و دیگر کشورهای غربی) ایجاد کند.
شواهد به وضوح نشان میدهند که از طریق همین انجمنهای مذهبی، حکومت ایران در سازماندهی بسیاری از تظاهراتهای حامیان حماس در غرب نقش فعال داشته و دارد. هدف جمهوری اسلامی نفوذ در محافل سیاسی، اقتصادی، آکادمیک و اساساً هر جای دیگری است که از طریق آن بتواند برای خود یک اهرم نفوذ ایجاد کند. با این حال، من معتقدم که بسیاری از نهادها و اهرمهای نفوذ جمهوری اسلامی در گزارش "پالیسی اکسچنج" ذکر نشده اند، هر چند این گزارش نسبتاً مبسوط و مفصل است.
وظیفۀ اپوزیسیون خارج از کشور رهبری اعتراضهای داخل کشور نیست. وظیفۀ اول اپوزیسیون خارج از کشور شناسایی محملهای این "نفوذ نرم" و جلوگیری از گسترش آن است. برای نمونه، در برپایی تظاهرات روز قدس در لندن دست کم سی نهاد و انجمن وابسته به جمهوری اسلامی ایران به اشکال مختلف دست داشتهاند. یکی از راههایی که جمهوری اسلامی به ویژه در انگلستان برای نفوذ از آن بهره میبرد، استفاده از روادیدهای مذهبی به دلیل وجود آزادیهای مذهبی در انگلستان است. بر اساس گزارش "پالیسی اکسچنج" جمهوری اسلامی توانسته در دو دهۀ گذشته حدود صد تن از مداحان و مبلغان دینی خود را با استفاده از همین روادیدها راهی انگلستان بکند. برخی از این افراد به همراه خانوادهها و فرزندانشان پس از مدتی اقامت دائم و یا ملیت انگلستان را دریافت میکنند.
افزون بر این، برای جمهوری اسلامی، جمعیتهای مسلمان در کشورهای غربی و افزایش آنها طی سالهای گذشته سرمایه و وسیلهای مهم برای گسترش نفوذ به شمار می روند. بر اساس گزارشهای مستند، جمهوری اسلامی ایران شماری از همین مسلمانها را پس از گزینش جهت آموزشهای ویژه به قم منتقل و در بازگشت به انگلستان از آنان به عنوان "افسران جنگ نرم" یاد میکند.
برای جمهوری اسلامی ایران اصلاً مهم نیست که مسلمانان کشورهای غربی سنی مذهب هستند یا نه، هر چند اکثریت قاطع آنان سنی مذهب هستند. بارزترین نمونۀ این بی تفاوتی حمایت های جمهوری اسلامی از سازمان حماس به عنوان شاخه ای از اخوان المسلمین شدیداً ضدشیعه است. مهم برای جمهوری اسلامی اهداف سیاسی است که حکومت تهران میتواند از طریق حماس یا جریانهای مشابه و همسو دنبال کند.
اما نگرانکننده تر از همه، تلاشهای جمهوری اسلامی برای نفوذ در نهادهای نظامی انگلستان است و این هدف مثلاً در اسکاتلند از طریق نهاد "اهل بیت" که از مؤسسات پوششی جمهوری اسلامی است دنبال میشود. در نشست های عمومی که مسئولان نهاد اهل بیت تحت عنوان "صلح و وحدت" در اسکاتلند برگزار می کنند عالیترین مقامات نظامی بریتانیا نیز بعضاً شرکت میکنند و خطاب به مسئولان "اهل بیت" از "ارزشها و اهداف مشترک" سخن می رانند."
Mon, 06 May 2024 - 197 - جاودانفر : حمله سیزده آوریل به اسرائیل نشان داد که تا چه حد دستیابی رژیم ایران به سلاح اتمی خطرناک است
مئیر جاودانفر : "حملۀ بی سابقه جمهوری اسلامی به اسرائیل با استفاده از بیش از سیصد موشک و پهپاد انتحاری در سیزدهم آوریل گذشته در اصل نشان داد که برنامۀ هستهای رژیم تهران و دستیابی آن به سلاح اتمی تا چه حد میتواند خطرناک باشد.اسرائیل تنها در صورتی از سلاح اتمی در دفاع از خود استفاده میکند که خود هدف حمله یا تهدید جدی اتمی قرار گرفته باشد."
حملۀ سیزدهم آوریل جمهوری اسلامی ایران با بیش از سیصد موشک و پهپاد رزمی به اسرائیل اگر چه نتیجۀ نظامی ملموسی برای حکومت تهران نداشت اما به تعبیر رئیس جمهوری فرانسه نظر به گستردگی و بی سابقه بودن آن شکاف عمیقی در خاورمیانه به وجود آورد : نه فقط جمهوری اسلامی ایران مستقیماً به اسرائیل بدون هیچ تناسبی حمله کرد، بلکه با این حمله خطر یک جنگ فراگیر در خاورمیانه را جدی تر از هر وقت ساخت.
مئیر جاودانفر، پژوهشگر و استاد دانشگاه رایخمن در اسرائیل، در بارۀ تبعات این شکاف خطرناک از جمله گفته است :
«با حملۀ سیزدهم آوریل جمهوری اسلامی به اسرائیل روابط این دو کشور وارد مرحله و فصل تازهای شد. مناسبات اسرائیل و اعراب که پس از حملۀ حماس به اسرائیل در هفتم اکتبر ضعیف شده بود در نتیجۀ حملۀ جمهوری اسلامی جان تازهای گرفت. جان تازهای گرفت، زیرا چنین حملاتی از سوی جمهوری اسلامی ایران برای کشورهای عرب منطقه قابل قبول و قابل تحمل نیست. برغم همۀ اختلافاتشان با اسرائیل بر سر مسئلۀ غزه، همکاری کشورهای عرب منطقه به ویژه همکاری اردن برای مقابله با حملۀ اخیر جمهوری اسلامی ایران به اسرائیل بسیار مهم بود. زیرا، جمهوری اسلامی ایران با حملۀ اخیرش ثبات کل منطقه و کلیه کشورهای منطقه را به چالش کشید با این تصور که می تواند از حریم هوایی این کشورها برای حمله به اسرائیل استفاده کند.
حمله موشکی و پهپادی جمهوری اسلامی ایران به اسرائیل از هر لحاظ بی سابقه بود. حتا روس ها نیز در حملات شان به اوکراین چنین حملهای با چنین شدت و دامنهای انجام ندادند. حملۀ جمهوری اسلامی به اسرائیل در سیزدهم آوریل در اصل نشان داد که برنامۀ هستهای رژیم تهران و دستیابی آن به سلاح اتمی تا چه حد میتواند خطرناک باشد.
من نمی دانم که آیا جمهوری اسلامی ایران توان پرتاب همزمان سه هزار یا سی هزار موشک و پهپاد علیه اسرائیل را داشته باشد و اگر داشته باشد، آیا سامانۀ دفاعی اسرائیل توان خنثی کردن این سطح از حمله را خواهد داشت یا نه، ولی اگر جمهوری اسلامی چنین توانی را داشته باشد و آن را نیز به اجرا بگذارد، شکی نیست که ما وارد جنگی تمام عیار و بی سابقه و پرهزینه برای دو طرف خواهیم شد، هر چند هزینۀ آن برای جمهوری اسلامی بسیار سنگینتر خواهد بود. در هر حال، مطمئنم که در صورت وقوع چنین سناریویی اسرائیل در دفاع از خود از سلاح اتمی استفاده نخواهد کرد، زیرا، اسرائیل تنها در صورتی از سلاح اتمی در دفاع از خود استفاده میکند که خود هدف حمله یا تهدید جدی اتمی قرار گرفته باشد.
در حال حاضر و در دورنمای نزدیک به ویژه پس از جنایات حماس در هفتم اکتبر گذشته میل و اشتیاق چندانی در میان اسرائیلیها برای صلح با فلسطینیان مشاهده نمی شود. اما، شکی نیست که در کوتاه مدت و در فقدان صلح، وضعیت فلسطینیان باید بهبود یاید. اما شرط دستیابی به این هدف هم نیازمند ضعیف شدن شدید سازمان حماس است.»
Mon, 15 Apr 2024 - 196 - مئیر جاودانفر : افکار عمومی اسرائیل خواستار رویارویی مستقیم با رژیم ایران است
مئیر جاودانفر : بعد از حملۀ مرگبار هفتم اکتبر حماس که بزرگترین کشتار یهودیان پس از هولوکاست است، حمایت جمهوری اسلامی ایران از دشمنان اسرائیل به مسئلهای حیاتی برای افکار عمومی این کشور بدل شده است که صریحاً میگویند به جای نیروهای نیابتی باید با اربابان آنان یعنی خود جمهوری اسلامی ایران درگیر بشویم و صورتحساب را مستقیماً برای خود آنان بفرستیم. از نظر افکار عمومی اسرائیل، رژیم ولایت فقیه ایران بزرگترین دشمن است".
محافل خبری یا آگاه حمله به کنسولگری ایران در دمشق را که به کشته شدن فرماندۀ نیروی قدس در سوریه و لبنان و پنج تن دیگر از فرماندهان و افسران ارشد سپاه پاسداران منجر شد چرخشی مهم در نبرد آشکار و پنهان میان اسرائیل و حکومت ایران توصیف کردهاند. آیا چنین چرخشی حقیقت دارد و اگر آری تبعات احتمالی آن کدامند؟
مئیر جاودانفر پژوهشگر مسائل خاورمیانه و استاد دانشگاه رایخمن در اسرائیل در پاسخ به این سئوال و سئوالهای دیگر از جمله گفته است :
"مهمترین نکته در حملۀ منسوب به اسرائیل در اول آوریل گذشته این است که در نتیجۀ آن عالیترین مقام نیروی قدس سپاه پاسداران آنهم در کشور حسّاسی نظیر سوریه کشته شد. این حمله بیش از همه نشان داد که تا کجا اطلاعات اسرائیل دربارۀ محل حمله و حاضران در آن دقیق بوده است (بعید نیست حتا که این اطلاعات را سوریهای ناخشنود از حضور ایران در کشورشان در اختیار اسرائیل گذاشته باشند). در هر حال، آنچه مسلم است این است که این حمله در کل تحول مهمی در جنگ نیابتی به شمار میرود که خامنهای در سال ١٩٩١ در همایشی پیش از کنفرانس صلح مادرید رسماً علیه اسرائیل اعلام کرد. در آن همایش آیت الله خامنهای صریحاً گفت که جمهوری اسلامی به هر گروهی که قصد صلح با اسرائیل را داشته باشد حمله میکند و در مقابل از هر گروهی که علیه اسرائیل بجنگند حمایت می کند.
درست است که اسرائیل از سال ٢٠١١ مواضع سپاه پاسداران را در سوریه بمباران کرده، اما، بعد از حملۀ مرگبار حماس به اسرائیل در هفتم اکتبر گذشته و متعاقب آن حملات حزب الله و حوثیهای یمن علیه اسرائیل و منافع این کشور مسئلۀ حمایت جمهوری اسلامی ایران از دشمنان اسرائیل به مسئلهای کلیدی برای افکار عمومی این کشور بدل شده است. الان دیگر نیروهای نیابتی حکومت ایران در عراق نیز به اسرائیل حمله می کنند و این همه خطر جمهوری اسلامی ایران را برای مردم اسرائیل بسیار محسوس ساخته است.
به عنوان ناظر مطلعی که از نوزده سال پیش مسئلۀ ایران را در محافل آکادمیک و سپهر عمومی جامعۀ اسرائیل با جدّیت دنبال میکنم، به جرأت میتوانم بگویم که هرگز ندیدهام که محافل دانشگاهی و رسانههای اسرائیل به اندازه امروز بگویند : دیگر جانمان به لبمان رسیده و حاضر نیستیم همچنان ناظر منفعل حمایتهای جمهوری اسلامی از نیروهای نیابتیاش علیه اسرائیل باشیم. همین محافل صریحاً امروز اعلام می کنند که باید دیر یا زود با اربابان نیروهای نیابتی ایران، یعنی خود جمهوری اسلامی ایران درگیر بشویم و باصطلاح صورتحساب را مستقیماً برای خود آنان بفرستیم.
بسیاری امروز در اسرائیل معتقدند که اگر این کشور زودتر با رژیم ولایت فقیه مستقیماً درافتاده بود، ای بسا حکومت ایران از حملۀ هفتم اکتبر پشتیبانی نمیکرد. همین آقای نتانیاهو که امروز دشمن قسمخوردۀ جمهوری اسلامی است در سال ١٩٩٦ در ابتدای روی کار آمدن کوشید مناسبات خود را با ایران عادی کند. اما، در عمل دستش سوخت و نتوانست به کمترین پیشرفتی در این زمینه دست یابد.
من نمیدانم که آیا دولت اسرائیل حقیقتاً خود را برای جنگی مستقیم با حکومت ایران آماده کرده است یا نه، ولی می دانم که امروز از نظر افکار عمومی اسرائیل، رژیم ولایت فقیه ایران بزرگترین دشمن است. چنین درجهای از خصومت را علیه جمهوری اسلامی من هرگز در اسرائیل مشاهده نکرده بودم حتا در دورۀ محمود احمدی نژاد که منکر هولوکاست بود. چرا؟ چون مردم اسرائیل می بینند که بعد از کشتار هفتم اکتبر که بزرگترین کشتار یهودیان پس از هولوکاست است بلافاصله علی خامنهای ضمن حمایت از این کشتار علناً گفت که باید بازوان عاملان این جنایت را بوسید. او سپس رهبران حماس و جهاد اسلامی را به تهران دعوت کرد. در روزهای گذشته سردار یحیی رحیم صفوی، مشاور عالی نظامی رهبر جمهوری اسلامی، حتا صریحاً گفت که حکومت ایران یهودیهای اسرائیل را انسان محسوب نمیکند...
با این همه چیزی که مشهود است، این است که مردم اسرائیل به هیچ وجه مردم ایران را دشمن خود نمی دانند و حساب آنان را از حکومت اسلامی ایران جدا میکنند."
Mon, 08 Apr 2024 - 195 - اتابکی : غرب ستیزی منشاء ضعف دستگاههای اطلاعاتی روسیه و نادیده گرفتن خطر داعش است
تورج اتابکی : از جمله دلایل کشتار تروریستی اخیر در مسکو ضعف دستگاههای اطلاعاتی روسیه است. این ضعف بعضاً در ستیز با غرب و اولویت این ستیز در دستگاههای اطلاعاتی روسیه و در تصورات شخص ولادیمیر پوتین ریشه دارد که باعث شده خطر داعش یا اسلام رادیکال نادیده یا دستکم گرفته شود. شکست در خارج از مرزهای ملی قدرتهای بزرگ و متوسط را به تجدیدنظر و تغییر در سیاستهای خارجی وادار میکند. این تغییرات در روسیه نخست در بالا شکل میگیرد و سپس ناراضیان را به خیابانها میکشاند.
مقامات روسیه و در رأس آنان ولادیمیر پوتین تلویحاً و صریحاً نه داعش بلکه اوکراین و متحدان غربی آن را مسئول کشتار تروریستی بیست و دوم مارس در حومۀ مسکو معرفی میکنند. علت این اتهام چیست و این رویه چه مخاطراتی برای شخص ولادیمیر پوتین دارد؟
در پاسخ به این پرسش و پرسش های دیگر تورج اتابکی، پژوهشگر ارشد در پژوهشکده بینالمللی تاریخ اجتماعی آمستردام از جمله گفته است :
"به گمان من، اتهامات کرملین دو علت اصلی دارند : اول این که جنگ در اوکراین بسیار بیش از آنچه پوتین و دستگاه تبلیغاتی او میگفت به درازا کشیده است. جنگی که قرار بود ظرف یک هفته به پایان برسد اکنون بیش از دو سال است که جریان دارد. بنابراین، دیگر نمیتوان به چنین جنگی، آنطور که پوتین و دستگاه تبلیغاتی او میگفتند، "عملیات ویژه نظامی" گفت. آخرین چرخش را هم در زمینه نامگذاری آقای دیمیتری پسکوف، سخنگوی کرملین، انجام داده است. او حالا از جنگ اوکراین به عنوان جنگ تمامعیار علیه غرب یاد میکند. پس بی دلیل نیست که میکوشند در پرتو جنگ جاری در اوکراین و تصویری که از آن ارایه میدهند به مردم روسیه بقبولانند که در این جنگ با دشمنی روبرو هستند که برای به زانو درآوردن روسیه از هیچ اقدام تروریستی فروگذار نیست.
اما، دومین علت در تلاش روسیه برای نسبت دادن کشتار اخیر در مسکو به اوکراین و کشورهای غربی، خود ناتوانی دستگاههای اطلاعاتی روسیه است که نتوانستند برغم هشدارهای غرب و مشخصاً دستگاه های اطلاعاتی آمریکا و تجارب تلخ مشابه در خود روسیه مانع از وقوع چنین رویداد هولناکی در بیست و دوم مارس گذشته شوند. فراموش نکنیم که بیست و چهار ساعت پیش از این کشتار ولادیمیر پوتین همچنان خطاب به مردم روسیه بر اهمیت و اولویت امنیت برای او و جامعۀ روسیه و توانایی وی برای تأمین آن تأکید می کرد.
در هر حال، ماههای آینده نتایج این واقعه هولناک را بیشتر آشکار خواهند کرد. در واقع، میخواهم بگویم که دولت روسیه آنطور که مدعی است سرویسهای اطلاعاتی منظم و مؤثری ندارد، هر چند نمیخواهم قدرت آنها را نادیده یا دست کم بگیرم یا انکار کنم که دستگاه های اطلاعاتی روسیه بازوان درازی دارند و می توانند در دوردستها مخالفان را از میان بردارند.
ستیز با غرب و ارجحیت آن در دستگاه های امنیتی روسیه باعث شده که این کشور متوجه تهدید داعش و یا تهدیدهای مشابه نشود و حتا خطر آنها را ناچیز جلوه دهد. چرا؟ چون آقای پوتین گمان می کند که وجود جمعیت بزرگ مسلمانان در روسیه و کشورهای همسایه یا هم پیمان مسکو در جنوب خلیج فارس و حتا رژیم طالبان در افغانستان خودبخود نگرانی از خطر اسلام رادیکال را در اذهان عمومی کم میکند...
یکی از دلایل ناتوانی دستگاههای اطلاعاتی روسیه این است که اولویت فعلی آنها و شخص رئیس جمهوری این کشور مقابله با غرب، ناتو، کشورهای عضو سابق پیمان ورشو و البته مخالفان داخلی است که قدرت ولادیمیر پوتین را به چالش میکشند. به همین دلیل، دستگاه های اطلاعاتی روسیه به خود اجازه نمی دهند که توجه خود را در این کشور پهناور به خطرات دیگری معطوف کنند که میتوانند زندگی و امنیت مردمان روسیه را به خطر بیندازند : از جمله این خطرات تهدید داعش است که در افغانستان، آسیای میانه و قفقاز حضور دارد.
ستیز با غرب و ارجحیت آن در دستگاه های امنیتی روسیه باعث شده که این کشور متوجه تهدید داعش و یا تهدیدهای مشابه نشود و حتا خطر آنها را ناچیز جلوه دهد. چرا؟ چون آقای پوتین گمان می کند که وجود جمعیت بزرگ مسلمانان در روسیه و کشورهای همسایه یا هم پیمان مسکو در جنوب خلیج فارس و حتا رژیم طالبان در افغانستان خودبخود نگرانی از خطر اسلام رادیکال را در اذهان عمومی کم میکند...
تغییرات در روسیه نخست در بالا شکل میگیرند و بعد باعث می شوند که مردم به خیابانها سرازیر شوند. اگر جنگ کنونی در اوکراین به تضعیف پوتین منجر شود و عده ای در حلقۀ کرملین کوچک ناخرسندی خود را از اقدامهای پوتین نشان بدهند، آنوقت مطمئناً پروندۀ تازه ای برای روسیه و تعامل آن با غرب گشوده خواهد شد.
با این همه بسیاری از قدرت های بزرگ و متوسط وقتی که خارج از مرزهای خود با شکست روبرو شده یا از پای درآمدهاند، ناچار شدهاند که سیاستهای خارجی خود را تغییر بدهند. فدراسیون روسیه مثلاً شبیه جمهوری اسلامی ایران نیست که در آن تغییرات مهم از پائین شکل بگیرد و آغاز شود. این را به عنوان یک مورخ و کارشناس مسائل روسیه می گویم : تغییرات در روسیه نخست در بالا شکل میگیرند و بعد باعث می شوند که مردم به خیابانها سرازیر شوند. اگر جنگ کنونی در اوکراین به تضعیف پوتین منجر شود و عده ای در حلقۀ کرملین کوچک ناخرسندی خود را از اقدامهای پوتین نشان بدهند، آنوقت مطمئناً پروندۀ تازه ای برای روسیه و تعامل آن با غرب گشوده خواهد شد. ولی تا این احتمال هنوز راه طولانی در پیش است.
Mon, 25 Mar 2024 - 194 - مئیر جاودانفر : برای نجات حماس حکومت ایران میخواهد جنگ غزه همین امروز خاتمه یابد
مئیر جاودانفر : "جنگ غزه به تضعیف همپیمان مهم حکومت ایران، یعنی سازمان حماس، در نوار غزه منجر شده است و اکنون جمهوری اسلامی ایران نگران است که این جنگ به درگیری میان اسرائیل و حزبالله لبنان نیز بینجامد. حکومت ایران خوب میداند که در وضعیت اقتصادی و اجتماعی حاضر کشور نمیتواند وارد جنگ با اسرائیل شود. زیرا، هزینۀ چنین جنگی سنگین و کمرشکن خواهد بود. بهترین راهحل برای جمهوری اسلامی ایران این است که جنگ غزه همین امروز خاتمه یابد و به این ترتیب حماس و جهاد اسلامی نجات یابند."
در روزهای گذشته رویترز فاش کرد که فرماندهان سپاه پاسداران از جمله اسماعیل قاآنی و حسین سلامی با رهبران گروه های نیابتی تهران در منطقه به ویژه با حزبالله ملاقات کردند و در این ملاقاتها رهبر حزب الله از جمهوری اسلامی خواست که وارد جنگ مستقیم با اسرائیل و آمریکا نشود.
اگر چه این سخن تازگی نداشت و در واقع از تمایل شناخته شدۀ تهران مبنی بر پرهیز از جنگ متعارف و مستقیم با اسرائیل و آمریکا پرده برمی دارد، اما، اظهار آن به این صورت گویای نوعی پذیرش ضعف از جانب جمهوری اسلامی ایران نیست و اگر هست علت آن چیست؟
در پاسخ به این پرسش و پرسشهای دیگر، مئیر جاودانفر، پژوهشگر و استاد دانشگاه رایخمن و کارشناس مسائل خاورمیانه از جمله گفته است :
"اظهارات حسن نصرالله بیش از همه گویای این است که جمهوری اسلامی ایران کمکم به طور واقعبینانهتر جنگ غزه را تحلیل و بررسی میکند. این جنگ به تضعیف همپیمان مهم حکومت ایران، یعنی سازمان حماس، در نوار غزه منجر شده است و اکنون جمهوری اسلامی ایران نگران است که جنگ غزه به درگیری میان اسرائیل و حزبالله لبنان بینجامد.
در آخرین جنگ میان اسرائیل و حزبالله در سال ٢٠٠٦ حکومت ایران هر بشکه نفت را میان ١٠٠ تا ١٣٠ دلار میفروخت. اکنون دوازده سال است که حکومت ایران در نتیجۀ تحریمها ناگزیر است که نفت خود را به قیمت های نازل عمدتاً به چین بفروشد. به همین خاطر اگر جمهوری اسلامی ایران به طور واقع بینانه به قضایا نگاه کند – که ظاهراً میکند – خوب می فهمد که در این وضعیت نمیتواند وارد جنگ با اسرائیل شود. زیرا، هزینۀ چنین جنگی سنگین و کمرشکن خواهد بود، آنهم در این وضعیت وخیم اقتصادی ایران در حال حاضر که حکومت اسلامی را ناتوان از مدیریت زندگی و امور روزمرۀ کشور کرده است.
به همین خاطر، بهترین راهحل برای جمهوری اسلامی ایران این است که جنگ غزه همین امروز خاتمه یابد. یعنی این که حماس و جهاد اسلامی در غزه بمانند و از اشتباه بزرگی که مرتکب شدند، نجات یابند.
تمام تلاش جمهوری اسلامی ایران در حال حاضر این است که از طریق عملیات حزبالله و حوثیهای یمن حماس را از این مخمصهای که خود به وجود آورده و در آن گرفتار شده نجات بدهد. خوب که نگاه کنیم می بینیم که حماس نیز با تبلیغات و جنگ رسانه ای خود و به ویژه با مبالغه در آمار کشته شدگان و مجروحان میخواهد به همین نتیجه برسد... بر اساس آمار سازمان حماس تا کنون دست کم سی هزار نفر در جنگ غزه کشته شدهاند، اما، هیچ رسانه ای از جمله رسانه های وابسته به حماس هرگز اعتراف نمیکنند که دست کم ده هزار نفر از نیروهای حماس در جنگ جاری در غزه کشته شدهاند و این ضربۀ نظامی بسیار سنگینی برای این سازمان محسوب میشود.
خود محمود عباس، رهبر تشکیلات خودگردان فلسطین، اخیراً اعتراف کرد که سازمان حماس به دلیل هم پیمانی با جمهوری اسلامی ایران و پیروی از سیاستهای آن حملۀ هفتم اکتبر گذشته را انجام داد که نتیجهاش فاجعه برای مردم فلسطین بوده است. ممکن است جمهوری اسلامی ایران در کوتاه مدت از عملیات حوثیهای یمن بهره برداری کند، اما، در درازمدت بازنده اصلی جنگ فعلی جمهوری اسلامی ایران خواهد بود. در داخل ایران هم، همه می دانند، که اکثربت بزرگ مردم این کشور از سیاستهای منطقه ای جمهوری اسلامی متنفرند چون این سیاست جز زیان برای ایران و مردم این کشور حاصلی نداشته است."
Mon, 18 Mar 2024 - 193 - حسن شریعتمداری : جامعۀ مدنی در مقابل روحانیت و باندهای فاسد سپاه خواهد ایستاد
حسن شریعتمداری : انتخابات اخیر در ایران جهت خالصسازی قدرت صورت گرفت. هدف خامنهای در انتخابات اخیر صرفاً این بود که حلقۀ وفاداران خود را تنگتر کند. اما، حکومتی که خامنهای به این ترتیب در رأس آن قرار گرفته نمیتواند با چنین پایۀ اجتماعی نحیفی دوام یابد. اگر این نظام با این مختصات باقی بماند رهبری آینده را باندهای فاسد سپاه و همین روحانیون فاقد مشروعیت انتخاب خواهند کرد. ولی واضح است که جامعۀ مدنی ایران که نه روحانیت را میخواهد نه سپاه را در مقابل آنها خواهد ایستاد.
به اعتراف سخنگو و وزیر کار در دولت حسن روحانی، علی ربیعی، دو انتخابات سراسر بی رمق مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان به تقویت موقعیت بنیادگرایان در قدرت و در رقابت با اصولگرایان و راست سنتی منجر شد و این تحول باز به گفتۀ علی ربیعی هم جدالهای درونی قدرت را تشدید خواهد کرد – یعنی برخلاف میل و انتظار رهبر جمهوری اسلامی به یکدست شدن قدرت منجر نخواهد شد – و هم با تشدید شکاف میان حکومت و ملت از دور تازهای از رویاروییهای سیاسی میان جامعه و حکومت خبر می دهد.
این وضعیت، اما، چه دورنمای سیاسی را پیش روی جامعه ترسیم میکند؟ در پاسخ به این پرسش و پرسشهای دیگر، حسن شریعتمداری، سیاستمدار جمهوریخواه از جمله گفته است :
"دو انتخابات اخیر در ایران جهت خالصسازی قدرت صورت گرفت. این خالصسازی به قدری برای حاکمان مهم بود که انجام آن را به بهای پائینترین نرخ مشارکت پذیرفت. این خالصسازی، اما، دو علت داشت : یکی وضعیت کنونی خود کشور است و دیگری تدارک دورۀ پس از فوت علی خامنهای. در وضعیت کنونی، علی خامنهای نگران است گروههای در قدرت که دیگر به او چندان وفادار نیستند در یک تعادل مفروض و در روزگاری غیرقابلپیشبینی علیه او بشورند و مجلس خبرگان را وادار کنند که با بررسی کارنامه و کفایت رهبر روشهای او را مسبب وضعیت کنونی کشور اعلام کند... شکی نیست که چنین وضعیتی برای خامنهای بسیار خطرناک خواهد بود. به همین خاطر و برای پرهیز از چنین سناریویی خامنهای در این دو انتخابات کوشید که حلقۀ وفاداران و متملقان خود را افزایش یا در حقیقت تنگتر کند.
خامنهای گزینههای زیادی ندارد. او ناچار است بین گزینههای مختلفی که هر کدامشان مخاطرات خاص خود را دارند دست به انتخاب بزند. خامنهای یا باید چندگانگی نهادهای قدرت را بپذیرد یا حلقۀ وفاداران خود را هر بار تنگتر کند. اما، او با این کار گروههای شریک و رقیب در قدرت را یا به حذف فیزیکی رهبر و پیوستن به صف مخالفان و یا به تلاش برای جذب پشتیبانی بینالمللی علیه رهبر ترغیب میسازد. واضح است که اگر این نیروها پس از فوت خامنهای همچنان در قدرت باشند ممکن است مانع از روی کار آمدن گزینۀ مورد نظر رهبر به عنوان جانشین وی شوند. با این همه، خامنهای به این نتیجه رسیده که قدرت یکدست مخاطرات کمتری از قدرت چندگانه دارد.
اکنون دیگر نظام انتخاباتی در ایران نه فقط مشروعیتی برای رژیم اسلامی در پی ندارد، بلکه حتا فقدان مشروعیت آن را تشدید میسازد. مردم نیز به تدریج پی بردهاند که مشارکت یا عدم مشارکت آنان در انتخابات کمترین اثری بر تعیین سرنوشت آنان ندارد ولی عدم مشارکت آنها می تواند پایههای لرزان یک حکومت نامشروع را لرزانتر کند. نتیجه این که کسانی امروز به مجلس راه یافتهاند که در بهترین حالت تنها شش درصد آراء را داشتهاند و نرخ مشارکت در انتخابات زیر ده درصد بوده، هر چند مقامات آن را چهل و یک درصد اعلام کردهاند. این حکومت نمیتواند با چنین پایۀ اجتماعی نحیفی دوام یابد.
این وضع، اما، بدون پی آمد در درون قدرت نیست : امروز از دید کسانی که در سپاه پاسداران هستند، دورۀ حاکمیت روحانیت به پایان رسیده است. آنان اکنون معتقدند که از آغاز تأسیس حکومت اسلامی روحانیت حکومت کرده و سپاه کارگزار این حکومت بوده، اکنون اما وضع وارونه شده است : سپاه باید حکومت بکند و روحانیت کارگزار سپاه باشد. این افراد در ادامۀ این استدلال می افزایند که سپاهیان نیز به اندازۀ اپوزیسیون در درون جامعۀ مدنی ایران نفوذ دارند به ویژه این که سپاه دارای پول و امکانات گسترده است و میتواند با تغییر گفتمان تدریجاً عدم محبوبیت خود را جبران کند. منتها، آن دسته از نیروهای نظامی می توانند چنین اقدامی را بکنند که اولاً ایدئولوژیک نباشند و ثانیاً پاکدست و مورد اعتماد مردم و همچنین یکدست و منضبط باشند. با اندک تأملی میتوان گفت که سپاه دارای هیچیک از این خصوصیات نیست. سپاهیان از فاسدترین گروهها در کشور و حتا ایدئولوژیکتر از روحانیت هستند. یعنی : بسیاری از روحانیون در دیدگاه هایشان منعطفتر از سپاهیان هستند. افزون بر این، اختلافات شدیدی در درون سپاه وجود دارد. هر کدام از سپاهیان در باندهای مختلف قدرت و ثروت شریک است و همین اجماع میان نیروهای سپاهی و پیشبرد یک هدف واحد یا اجرای یک سناریو مشترک را بسیار دشوار میسازد.
جامعۀ مدنی ایران نه روحانیت را میخواهد نه سپاه را. جامعۀ مدنی ایران قویاً ایدئولوژی را از خود زدوده و هیچ امتیاز و برتری برای روحانیت و نیروهای سپاهی قائل نیست. مجلس خبرگان موجود نیز کمترین نقشی در تعیین جانشین رهبر آینده نخواهد داشت : برخی از اعضای این مجلس تنها با پانصد رأی برگزیده شدهاند. با این حال، اگر این نظام باقی بماند رهبری آینده را باندهای فاسد سپاه و همین روحانیون انتخاب خواهند کرد. ولی واضح است که جامعه در مقابل آنها خواهد ایستاد."
Mon, 11 Mar 2024
Podcast simili a <nome>
- El Partidazo de COPE COPE
- Herrera en COPE COPE
- The Dan Bongino Show Cumulus Podcast Network | Dan Bongino
- Es la Mañana de Federico esRadio
- La Noche de Dieter esRadio
- Affaires sensibles France Inter
- La rosa de los vientos OndaCero
- Más de uno OndaCero
- La Zanzara Radio 24
- Espacio en blanco Radio Nacional
- L'Heure Du Crime RTL
- El Larguero SER Podcast
- Nadie Sabe Nada SER Podcast
- SER Historia SER Podcast
- Todo Concostrina SER Podcast
- 安住紳一郎の日曜天国 TBS RADIO
- TED Talks Daily TED
- The Tucker Carlson Show Tucker Carlson Network
- 辛坊治郎 ズーム そこまで言うか! ニッポン放送
- 飯田浩司のOK! Cozy up! Podcast ニッポン放送
- 武田鉄矢・今朝の三枚おろし 文化放送PodcastQR
Altri podcast di Notizie e Politica
- Les Grosses Têtes RTL
- Hondelatte Raconte - Christophe Hondelatte Europe 1
- Entrez dans l'Histoire RTL
- C dans l'air France Télévisions
- Laurent Gerra RTL
- L'œil de Philippe Caverivière RTL
- LEGEND Guillaume Pley
- On marche sur la tête Europe1
- Les récits de Stéphane Bern Europe 1
- Hondelatte Raconte - Cote B Europe 1
- Enquêtes criminelles RTL
- Bercoff dans tous ses états Sud Radio
- L’heure du crime : les archives de Jacques Pradel RTL
- La dernière Radio Nova
- Global News Podcast BBC World Service
- TOCSIN PODCAST TOCSIN MÉDIA
- Culture médias - Thomas Isle Europe 1
- Pascal Praud et vous Europe 1
- L'Heure des Pros CNEWS
- C ce soir France Télévisions