Podcasts by Category
- 45 - زیبا - خسرو شکیبایی
زیباهنوز عشق در حول و حوش چشم تو می چرخداز من مگیر چشم...دست مرا بگیر و کوچه های محبت را با من بگردیادم بده چگونه بخوانمتا عشق در تمامی دل ها معنا شودیادم بده چگونه نگاهت کنم تا تردی بالایتدر تند باد عشق نلرزدزیبا آنقدر عاشقم که حرمت مجنون را احساس میکنمآنقدر عاشقم که نیستان را یکجا هوای زمزمه دارمآنقدر عاشقم که هر نفسم شعر استزیبا,چشم تو شعر چشم تو شاعر استمن دزد شعر های چشم تو هستم
Tue, 12 Apr 2022 - 05min - 44 - فصل سرد - فروغ فرخزاد
این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردیست که همچنان که تو را میبوسند در ذهن خود طناب دار تو را میبافند...
Sun, 14 Nov 2021 - 02min - 43 - حاصل عشق - هوشنگ ابتهاجSun, 07 Nov 2021 - 03min
- 42 - شرقی غمگین - سجاد افشاریانMon, 25 Oct 2021 - 01min
- 41 - از یاد نمیبرم هرگز - پرویز پرستویی
از یاد نمیبرم هرگز توراو عشق زیبای تورالحظه قشنگ دوست داشتنو به اوج رسیدن راخواستنی و تمام نشدنیحالا اینجا کنار این همه خاطره بارانی تنها به تو میگویمدوستت دارم...
Mon, 28 Jun 2021 - 03min - 40 - دیدی - پرویز پرستویی
گفتی دیدی چه ساده و به چه سادگی از شبو ماهو ستاره گفتیمو از هم گذشتیمدیدی هیچ کس از ما با ما نبودگفتم آره! میدانم...
Mon, 21 Jun 2021 - 05min - 39 - آغوش محکم - حسین سلیمانیMon, 14 Jun 2021 - 01min
- 38 - غروب چمن - هوشنگ ابتهاج
با این غروب از غم سبز چمن بگواندوه سبزه های پریشان به من بگواندیشه های سوخته ی ارغوان بینرمز خیال سوختگان بی سخن بگوآن شد که سر به شانه ی شمشاد می گذاشتآغوش خاک و بی کسی نسترن بگوشوق جوانه رفت ز یاد درخت پیرای باد نوبهار ز عهد کهن بگوآن آب رفته باز نیاید به جوی خشکبا چشم تر ز تشنگی یاسمن بگواز ساقیان بزم طربخانه ی صبوحبا خامشان غمزده ی انجمن بگوزان مژده گو که صد گل سوری به سینه داشتوین موج خون که می زندش در دهن بگوسرو شکسته نقش دل ما بر آب زداین ماجرا به آینه ی دل شکن بگوآن سرخ و سبز سایه بنفش و کبود شدسرو سیاه من ز غروب چمن بگو
Wed, 24 Mar 2021 - 02min - 37 - من اما از دختر بودن راضیم! - باران نیکراه
بچه که بودم دنیا زیباتر و محدودتر بودتمام دغدغه ام این بود که زودتر ظرف ها را بشویم تا بگذارند رها شوم در کوچه مانبا نخود چه های دیگر دوچرخه سواری کنم و گهگاهی هفت سنگی بزنیم به بدنبا تمام کودکی ام منتظر سر برجی که وعده اش را میدادند می ماندم تا حقوق بگیرند و چیزهای کوچکی که میخواستم را برایم بخرنداز همان سالها یاد گرفتم که باید منتظر ماند و خودمانیم چقدر به دست آوردنشان لذت بخش بودبا برادرم کیم دوقلو می خریدیم و قُل به قُل قسمت میکردیمقُلک پر میکردیم و قول میدادیم شکسته که شد دُنگ ها یکی باشد در حیاط خانه مان برای ماهی ها استخر درست میکردیم و تیله ها جایزه میدادیم به هر کسی که تندتر بدودصندل و کفش و لباس سایز بزرگتر میپوشیدیم و غلت به غلت میخندیدیم کف اتاق و کوچه وبچه که بد و خوب عرف را کمتر میفهمیدم و راحت تر قبول میکردمدرست یادم نیست ، همه چیز روزی سرم خراب شد که گفتند دیگر نمیتوانی سر کوچه بازی کنیو جوابشان در مقابل این سوال که چرا بردارم میتواند تنها یک چیز بود ، او پسر استاین یکی را نمیفهمیدمروزها از پشت پنجره غبطه میخوردم به بچه هایی که بی خیال از همه لِی لِی میکردند و میخندیدند و لذت میبردندسال ها میخواستم منش پسرانه داشته باشم شاید این جبر را بردارندحالا اما از آن روزها دور شده ام ، دیگر همه چیز را قبول کرده امدیگر دنیا برایم آنقدرها زیبا نیستدیگر بهانه ایی برای شستن ظرف ها ندارم دوچرخه سواری نمیکنمهفت سنگ به کلی یادم رفتهدیگر به وعده های کسی دلخوش نمیکنمتیله ایی ندارم ، ماهی ها را گم کرده امدیگر کیم های دوقلو که نصف میشوند ، یک قُل کامل نصیب من نمیشودقلک ها که میشکنند ، دُنگ ها یکی نیستندصندل های بزرگ آن روزها برایم کوچک شده اند و به آنها نمیخندمحالا تاریخ ها خوانده ام از زنده به گور شدن دخترانداستان ها شنیده ام از داس هاتصویرها دیده ام از تجاوز هااما ، اما دختران زیادی دیده ام که دست روی زانو هایشان گذاشتند و بلند شدنددخترها دیدم که دکتر شدند ، نقاش شدند ، مهندس شدند ، معلم شدند ، مادر شدنددخترها دیدم که خوانده اند ، دیده اند ، رفته اند و رسیده انددخترها دیدم که قله ها فتح کرده انددخترها دیدم که پرواز کرده انددخترها دیدم که پرواز کرده اندبزرگ تر که شدم بد و خوب عرف را بهتر میفهمم و سخت تر قبول میکنمدنیا بی رحم تر شده و زندگی عجیب ترمن اما از دختر بودنم راضی ام
Wed, 17 Mar 2021 - 07min - 36 - آدم شیم - باران نیکراه
تمام روز خوابیده ، تمام شب به تنهاییمنو تو خوب میدونیم چرا این لحظه اینجاییمتمومش کن ، تمومش کنمن انقدر غرق من هستم ، که تو از خاطرم رفتیو تا این قاعده بر جاست ، من و تو هر دو بدبختیمتمومش کن ، تمومش کننه اینجا جای این دیوونه بازی نیستتمومش کن که قلب من دیگه هیچ جوری راضی نیستتمومش کن برو ، از دردم ، از شادی بمیرتمومش کن واسه من ژست غمخواری نگیرماها تا جایی که میشد به همدیگه بدی کردیمتمومش کن که ثابت شه تو از جنس منی یعنیمن انقدر ، بد شدم انگار و دنیام انقده کورهکه هفتاد آسمون انگار ، خدا از زندگیم دورهو من محو غرور خاک و دجالی که میخندیدو میدونم تو هم با من ، چقدر اینجاشو همدردیبه چی ما ادعا داریم ؟ که دردا رو دوا کردیم ؟نه ما امروزو خوابیدیم و ، فردا رو فدا کردیمو این درد تمام ماست… منم هم سنگ تو تقصیرو تو هم سنگ من مستی اگر این عصر کم نوریممقصر کل ما هستیم چرا؟ چون خونه ویرونستنـــــــــــــه فقط این نیست ، تو درگیر خودت هستیفراموش کردی مرد ، دخیلت رو کجا بستیکجا این حرف ما بوده ؟ کجا این رسم آدمهاست ؟همه دنیا رو گشتمو ، فقط این رسم ما تنهاستکه وقتی آدمیت رو شغالا بردنو خوردنفقط من سیر باشم ، بقیه مردن هم مردنو این رد همون ماره ، که بند پای طاووسهرفــــــــــــــــیق …این خواب خرگوشی ، زمینه ساز کابوسهحالا که قهره این دنیا ، بیا با هم برادر شیمبیا واسه ی یک دفعه شده ، دلسوز هم باشیمخدا میدونه که من هیچوقت ،من بد خواه تو نیستمخدا میدونه مثل تو ، که من پای تو می ایستمپس فقط یک راه میمونه ،که ما یک قوم با هم شیمدعای هر شب من که : من و تو هر دو آدم شیمموسیقی متن: کارن همایونفرشعر : یاسر بینام
Wed, 10 Mar 2021 - 04min - 35 - پدر - حسین سلیمانیWed, 24 Feb 2021 - 01min
- 34 - مادر - حسین سلیمانیTue, 02 Feb 2021 - 01min
- 33 - سفر - احمدرضا احمدی
شعر: #سفردفتر : #زندگی_خوابها... پس از لحظههای دراز سایهٔ دستی روی وجودم افتادو لرزش انگشتانش بیدارم کرد ...#سهراب_سپهریدکلمه: #احمدرضا_احمدیموسیقی: #فریبرز_لاچینی
Sun, 31 Jan 2021 - 05min - 32 - و دیگر جوان نمیشوم - خسرو شکیبایی
و دیگر جوان نمیشوم نه به وعده ی عشق و نه به وعده ی چشمان تو و دیگر به شوق نمی آیم نه در بازی باد و نه در رقص گیسوان تو چه نامرادی تلخی ! ودریغا ! چه تلخ فرو میریزم
Mon, 25 Jan 2021 - 03min - 31 - چشم میبندم - حسین پناهیSun, 27 Dec 2020 - 01min
- 30 - از دیده افتادی ولی از دل نرفتی - هوشنگ ابتهاجWed, 23 Dec 2020 - 02min
- 29 - یلدای ثانیهها - حسین سلیمانی
امسال قبل اينكه شب يلدا رو تبريك بگىن، حتما اين پادکست رو بشنوید، شايد اين ثانيه ها رو ساده ازش رد نشید...دکلمه های ناب رو به دوستاتون معرفی کنید
Sun, 20 Dec 2020 - 02min - 28 - خداحافظی تلخ - سامان کجوری
به خداحافظی تلخ تو سوگند نشدکه تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشدلب تو میوه ممنوع ولی لبهایمهر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهرهیچ کس، هیچ کس اینجا به تو مانند نشدهر کسی در دل من جای خودش را داردجانشین تو در این سینه خداوند نشدخواستند از تو بگویند شبی شاعرهاعاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد! شاعر: فاضل نظری
Thu, 05 Nov 2020 - 00min - 27 - تنهایی- هوشنگ ابتهاج
خانه دلتنگ غروبی خفه بودمثل امروز که تنگ است دلمپدرم گفت چراغو شب از شب پر شدمن به خود گفتم: یک روز گذشتمادرم آه کشیدزود برخواهد گشتابری آهسته به چشمم لغزیدو سپس خوابم بردکه گمان داشت که هست این همه درد؟در کمین دل آن کودک خردآری آن روز چو میرفت کسیداشتم آمدنش را باورمن نمیدانستممعنی هرگز راتو چرا بازنگشتی دیگر؟آه ای واژه ی شومخو نکرده ست دلم با تو هنوزمن، پس از، اینهمه سالچشم دارم در راهکه بیایند عزیزانمآه
Sun, 01 Nov 2020 - 01min - 26 - ببخش - حسین سلیمانی
ببخش آدمارو، بانى ناخوشى هاتو ... نذار غم بمونه، نذار تووو چشات غصه و ماتم بمونه...ببخش. نذار بشى يكى مثل اونا. همونا كه يك _ هيچ عقبن تو رفاقت.. يك _ هيچ عقبا تو صداقت يك _ هيچ جلون تو حسادت.تو ببخش، بذار فك كنن ساده اى...اما شايد يه روز، يه جا، يكى پيدا شد تو رو بخشيد.ببخش نه واسه اينكه حقشون بخشيده شدنه... نه، واسه اينكه با اين غما هى نرى تو فكرو دلت رو ازار ندى... رد ش ازش.يه روز ميرسه سرش به سنگ ميخوره ،برميگرده عقب ميبينه نه راه برگشت داره. نه راه موندن. فقط بايد مستقيم بره به ناكجا اباد خودش ..چيزي كه خودش ساخته واسه قلب خودش.تو اما خودت باش... آروم بگيرنفرين نكن، لعنت نگو، دلخور نشو. غمگين نباش، مهربون بمون. @hosseinsoleimaniحالا چشاتو ببند و به اين فكر كن اگه يه روز دلت اروم ترين دل دنيا شد.. يه لبخند بزن به اسمون. بگو : خدا جون دمت گرم، ممنونممنون كه يادم دادي ببخشم، ممنون كه يادم دادى هنوز خوبم، هنوز بنده ى توام، هميشه خدای منى، هميشه كنار منى، يه خواهش كوچيك..تو هم منو ببخش ...ببخش هروقت كه تنها و غمگين بودم تو رو صدا زدم ..اما توو خوشيام... ولش کنببخش مهربون، ببخش بى نياز، ببخش خدا جونيه وقتايى لازمه فقط به خودت ثابت كنى چقد خوبى...
Sun, 25 Oct 2020 - 03min - 25 - نامه بر - احسان افشاری
داستانی از عشق یک طرفه...یک عمر جان کندم میان خون و خاکسترمن نامهبر بین تو بودم با کسی دیگرطاقت نمیآوردم اما نامه میبردماز او به تو، از تو به او، مرداد، شهریورپاییز شد با خود نشستم نقشهای چیدممیخواستم غافل شوید از حال همدیگربا زیرکی تقلید کردم دستخطش رایک کاغذ عین کاغذ او کندم از دفتراو مینوشت: آغوش تو پایان تنهاییستتغییر میدادم: «که از این عاشقی بگذر»او مینوشت: اینجا هوا شرجیست، غم دارد!تغییر میدادم: «هوا خوب است در بندر»او مینوشت: ای کاش امشب پیش هم بودیم!تغییر میدادم: «که از تو خستهام دیگر»باید ببخشی نامههایت را که میخواندمدر جوی میانداختم با چشمهایی تربا خود گمان کردم که حالا سهم من هستیاز مردهریگِ این جهان بی در و پیکرآن نقشه باید بین آنها را به هم میزداما به یک احساس فوقالعاده شد منجرآن مرد با دلشوره یک شب ساک خود را بستول کرد کار و بار خود را آمد از بندردیدید هم را بینتان سوءِتفاهم بودآن هم به زودی برطرف شد بیپدرمادربا خنده حل شد آن کدورتهای طولانی-این بین و بس من بودم و یک حس شرمآور-شاید اگر در نامهها دستی نمیبردمآن عشق با دوری به پایان میرسید آخررفتی دوچرخه گوشهی انباریام پوسیدآه از ندانم کاریات، ای چرخ بازیگر!شاید تمام آنچه گفتم خواب بود امامن مردهام در خویش بیدارم نکن مادر
Mon, 19 Oct 2020 - 04min - 24 - خشخاش - احسان افشاری
به شدت توصیه میکنم این داستان عاشقانه رو از احسان افشاری بشنوید. ممنونم که با به اشتراک گذاشتن پادکست از ما حمایت می کنید
Tue, 13 Oct 2020 - 08min - 23 - نامه ای به آیدا - دکلمه: رضا عمرانی نویسنده: احمد شاملو
نامهای به آیدا قطعهای کوچک و دلنواز از نامههای احمد شاملو به همسرش، «آیدا سرکیسیان» است. شاملو اول دیماه ١٣٤٢ که در گرگان، آذرشهر اقامت داشته برای همسرش این نامه را مینویسد و دلتنگیش را ابراز میکند. قلم شاهکار و توانای این شاعر پرآوازهی ایرانی نهتنها در آثارش مشهود است بلکه در این نامه که تنها چشمهی کوچکی از ذوق و استعداد اوست کاملاً پیداست. احمد شاملو از زمانی مینویسد که در دوری از یار تنها باید صبر پیشه کرد و دلتنگی را مزه مزه کرد. زمانی که هنوز دنیای تکنولوژی بر زندگی مردم غالب نشده بود و تنها نامه راه اتصال دلها بود. او در نامههایش به همسرش، عشق و علاقهاش را بهخوبی به تصویر کشیده و شنونده و خوانندهی این نامهها نیز از مهر و محبت بین آن دو لذت میبرد.#عشق #عاشقانه #شاملو #احمد_شاملو
Mon, 12 Oct 2020 - 05min - 22 - مرغ سحر - محمدرضا شجریان
محمدرضا شجریان حالا به خوابی بیبیداری رفته است و نهتنها مام میهن که زبانِ مادریاش را هم به سوگ نشانده است، که چنین زار و پریشان باید پی کلمه و جمله گشت برای سوگواری. مهم نیست اینکه شجریان کی به دنیا آمد و کی از دنیای ما رفت. حتی این هم مهم نیست که آخرین آواز شجریان کدام بود و اولینش کدام. محمدرضا شجریان خطی بود ممتد به درازای عمر ایران.شجریان تیماردار گوش مردمش بود و مرهم تنهای زخمیشان. پرسش این است که، در یکی از مهآلودترین گردنههای تاریخِ این سرزمین همیشهناآرام، اگر صدای او نبود، مردمش چه میکردند؟ چگونه به خاطر میسپردند که «از خونِ جوانان وطن لاله» خواهد دمید تا دلهاشان قرص شود و انگشتانشان را درهم گره کنند و در خیابانها فریاد بزنند؟اگر او نبود، این مردم چگونه میتوانستند مرغِ خیالشان را پرواز بدهند بر فرازِ شهر تا برایشان تعریف کند که «شب است و چهرهٔ میهن سیاهه»؟اصلاً اگر او نبود تا در آن باغ سفارت، در روزهای ملتهب و سیاه، کنار محمدرضا لطفی بنشیند و بخواند «عاقلان نقطهٔ پرگار وجودند»، مردمش چگونه به عشق ایمان میآوردند و دلشان به «سرگردانی در دایرهاش» خوش میشد؟ اینها بدون شجریان محال مینمود.تنها محمدرضا شجریان بود که محمدرضا شجریان شد. تنها او بود که از سیاوش بیدکانی شروع کرد و شد تنها شجریانِ دنیا با منحصربهفردترین امضای دنیا به خط شکستهنستعلیق سحرانگیز خودش در آلبوم سهگانهٔ سرو چمان: «خاک پای مردم ایرانزمین، محمدرضا شجریان». شد یک کلمه که مردمش در لحظههای تنهایی، لحظههای غربت و هجران، لحظههای ناب عاشقی، لحظههای تلخ و هراسناک جنگ، و لحظههای افتخار و غرور میتوانستند با بر زبان آوردنش کرور کرور حرفهای نزده و ناگفته به همدیگر بگویند بیآنکه حرفی بزنند.محمدرضا شجریان رمزِ آشنایی مهاجران بیوطن بود که در لحظههای تهی از رفاقت و خاک، صدایش را بریزند در گوش غربت و با او همصدا شوند که «اگرچه دلها پرخون است، شکوه شادی افزون است».او بود که در یک شبِ زیبای آرام با صدای مرغ حق، کنار پرویز مشکاتیان نشست و در «آستان جانان» فریاد کشید «جام می و خون دل، هر یک به کسی دادند»، و ما وقت گوش سپردن به این آواز تلخند زدیم و ته دلمان گفتیم مهم نیست؛ «در دایرهٔ قسمت، اوضاع» همین است که هست.رادیو فردا
Fri, 09 Oct 2020 - 05min - 21 - نگاهت میکنم خاموش . هوشنگ ابتهاج
نگاهت میكنم خاموش و خاموشی زبان دارد زبانِ عاشقان چشم است و چشم از دل نشان دارد چه خواهشها در این خاموشیِ گویاست، نشنیدی؟ تو هم چیزی بگو، چشم و دلت گوش و زبان دارد بیا تا آنچه از دل میرسد بر دیده بنشانیم زبانبازی به حرف و صوت، معنی را زیان دارد چو هم پرواز خورشیدی مكن از سوختن پروا كه جفتِ جانِ ما در باغِ آتش آشیان دارد الا ای آتشین پیكر بر آی از خاك و خاكستر خوشا آن مرغِ بالاپر كه بالِ كهكشان دارد زمان فرسود دیدم هرچه از عهدِ ازل دیدم زهی این عشقِ عاشقكش كه عهدِ بی زمان دارد ببین داسِ بلا ای دل مشو زین داستان غافل كه دستِ غارتِ باغ است و قصدِ ارغوان دارد درونها شرحه شرحهست از دم و داغ جدایی ها بیا از بانگِ نی بشنو كه شرحی خون فشان دارد دهانِ سایه میبندند و باز از عشوه عشقت خروشِ جانِ او آوازه در گوشِ جهان دارد سروده: هوشنگ ابتهاج
Tue, 06 Oct 2020 - 02min - 20 - تنهایی - پرویز پرستویی
دکلمه پرویز پرستوییشعر محمدعلی بهمنیقطره قطره اگر چه آب شدیم ابر بودیم و آفتاب شدیمساخت ما را همان که می پنداشت ,به یکی جرعه اش خراب شدیمرنگ سال گذشته دارد همه ی لحظه های امسالم۳۶۵ حسرت را همچنان می کشم به دنبالمقهوه ات را بنوش و باور کن من به فنجان تو نمی گنجمدیده ام در جهان نما چشمی که به تکرار می کشد فالمیک نفر از غبار می آید مژده ی تازه ی تو تکراری ستیک نفر از غبار آمد و زد زخم های همیشه بر بالمباز در جمع تازه ی اضداد حال و روزی نگفتنی دارمهم نمی دانم از چه می خندم ,هم نمی دانم از چه می نالمراستی در هوای شرجی هم دیدن دوستان تماشایی استبه غریبی قسم نمی دانم چه بگویم جز اینکه خوشحالمدوستانی عمیق آمده اند چهره هایی که غرقشان شده اممیوه های رسیده ای که هنوز من به باغ کمالشان کالمچندی نیست شعر هایم را جز برای خود نمی خوانمشاید از بس صدایشان زده ام دوست دارند دوستان لالم کنندتنهایی ام را با تو قسمت می کنم سهم کمی نیستگسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیستغم آنقدر دارم که می خواهم تمام فصل ها رابر سفره ی رنگین خود بنشانمت، بنشین غمی نیستحوّا ی من بر من مگیر این خود ستایی راکه بی شک تنها تر از من در زمین و آسمانت آدمی نیستآیینه ام را بر دهان تک تک یاران گرفتمتا روشنم شد، در میان مردگانم همدمی نیستهمواره چون من نه فقط یک لحظه خوب من بیندیشلبریزی از گفتن ولی در هیچ سویت محرمی نیست،من قصد نفی بازی گل را و باران را ندارمشاید برای من که همزاد کویرم شبنمی نیستشاید به زخم من که می پوشم ز چشم شهر، آن رادر دست های بی نهایت مهربانش مرهمی نیستشاید و یا شاید هزاران شاید دیگر,اگر چهاینک به گوش انتظارم جز صدای مبهمی نیست...
Wed, 23 Sep 2020 - 07min - 19 - ای بوی هرچه گل! - سجاد مومن پور
دکلمه سجاد مومن پورشعر قیصر امین پوربوی بهشت می شنوم از صدای تونازکتر از گل است گلِ گونه های توای در طنین نبض تو آهنگ قلب منای بوی هر چه گل نفس آشنای توای صورت تو آیه و آیینه ی خداحقا که هیچ نقص ندارد خدای توصد کهکشان ستاره و هفت آسمان حریرآورده ام که فرش کنم زیر پای تورنگین کمانی از نخ باران تنیده امتا تاب هفت رنگ ببندم برای توچیزی عزیزتر ز تمام دلم نبودای پاره ی دلم ؛ که بریزم به پای توامروز تکیه گاه تو آغوش گرم منفردا عصای خستگی ام شانه های تودر خاک هم دلم به هوای تو می تپدچیزی کم از بهشت ندارد هوای توهمبازیان خواب تو خیل فرشتگانآواز آسمانیشان لای لای توبگذار با تو عالم خود را عوض کنم :یک لحظه تو به جای من و من به جای تواین حال و عالمی که تو داری ؛ برای مندار و ندار و جان و دل من برای تو* عهد آدممن از عهد آدم تو را دوست دارماز آغاز عالم تو را دوست دارمچه شبها من و آسمان تا دم صبحسرودیم نم نم : تو را دوست دارمنه خطی ؛ نه خالی ! نه خواب و خیالی !من ای حس مبهم تو را دوست دارمسلامی صمیمی تر از غم ندیدمبه اندازه ی غم تو را دوست دارمبیا تا صدا از دل سنگ خیزدبگوییم با هم : تو را دوست دارمجهان یک دهان شد هماواز با ما :تو را دوست دارم ؛ تو را دوست دارم* یادگاریاز نو شکفت نرگس چشم انتظاری امگل کرد خار خار شب بی قراری امتا شد هزار پاره دل از یک نگاه تودیدم هزار چشم در آیینه کاری امگر من به شوق دیدنت از خویش می روماز خویش می روم که تو با خود بیاری امبود و نبود من همه از دست رفته استباری مگر تو دست برآری به یاری امکاری به کار غیر ندارم که عاقبتمرهم نهاد نام تو بر زخم کاری امتا ساحل قرار تو چون موج بی قراربا رود رو به سوی تو دارم که جاری امبا ناخنم به سنگ نوشتم : بیا ؛ بیازان پیشتر که پاک شود یادگاری ام* تنها تو می مانیدل داده ام بر باد ؛ بر هر چه بادا بادمجنون تر از لیلی ؛ شیرین تر از فرهادای عشق از آتش اصل و نسب داریاز تیره ی دودی ؛ از دودمان بادآب از تو طوفان شد ؛ خاک از تو خاکستراز بوی تو آتش ؛ در جان باد افتادهر قصر بی شیرین ؛ چون بیستون ویرانهر کوه بی فرهاد ؛ کاهی به دست بادهفتاد پشت ما از نسل غم بودندارث پدر ما را ؛ اندوه مادرزاداز خاک ما در باد ؛ بوی تو می آیدتنها تو می مانی ؛ ما می رویم از یاد
Tue, 15 Sep 2020 - 04min - 18 - ارغوان - هوشنگ ابتهاج
با سلام خدمت شما دوستان عزیز!این هفته دکلمه زیبایی رو از استاد هوشنگ ابتهاج میشنویم.اگر دوست داشتین لطفا با دوستاتون به اشتراک بزارینارغوان در قالب نوی نیمایی و در بحر رمل سروده شده است و دارای ارتباط عمودی ابیات است. راوی هوشنگ ابتهاج است که اندیشههای اجتماعی خویش را در قالب شعر بیان میکند. صدای راوی رنگی غمگین دارد. شاعر در آغاز این شعر ارغوان را جزئی از وجود خودش و همخون میداند، جزئی که از او جدا شده است. حال شاعر خوب نیست و از درخت حالش را میپرسد، به آن امید که آسمان او آفتابی باشد.ابتهاج در این شعر دلتنگی و ناامیدی را با تمام وجودش احساس میکند. فضای شعر پر از تصاویر گویا و زیبایی است که در القای تأثرات ذهنی راوی به مخاطبش نقش کلیدی ایفا میکند. این تصاویر همراه با روانی بافت کلام و موسیقی که وزن ایجاد میکند، تلخی مفهوم شعر را که توصیف ستم اجتماعی است، هنرمندانه نشان میدهد.سایه در این شعر از صنایع ادبی چون تکرار، استعاره، مجاز و … بهره میگیرد که در تحلیل متون ادبی از نشانههای زیباییشناختی به شمار میآیند.انتخاب نام ارغوان برای این شعر و تکرار آن در هر بند (نه بار) به عنوان مخاطب راوی تصادفی نبوده، بلکه این نام، نشانه بسیار بجا و مناسبی از مقاومت و پایداری است. شاعر با استفاده از روابط جانشینی و همنشینی به زیبایی توانسته عناصری را برگزیند و در توالی هم قرار دهد که گویای ناامیدی و دغدغه راوی از اوضاع اجتماعی عصر خود باشد. در شعر ارغوان بر واژههایی برای نشان دادن زمان و مکان خاص سرودن شعر همچون امروز، گوشه، دنیا، بهاران، شب، دخمه، دره غم، پنجره باز سحر و… تأکید شده است.سایه در این شعر از لحن مستقیم پرهیز دارد و سبک بیان غیرمستقیم و نمادین را پیش میگیرد. در شعر ارغوان واژههای بسیاری در مفهوم نمادین بکار رفتهاند. ازجمله «شب» که نماد تاریکی و ظلمت است، نمادی است از دوران ظلم وستم که باید به وسیله نور از بین برود و همیشه نیز خورشید در مقابل آن قرار میگیرد که نماد روشنایی است و نابود کننده جهل و تاریکی است. در بند دیگر، عباراتی نظیر «آسمانی به سرم نیست/ از بهاران خبرم نیست/ آنچه میبینم دیوار است» تصویر ذهنی زیبا و کاملی از زندان و محدودیتهای آن و همچنین حس ناامیدی که نتیجه حضور در چنین مکانی است، را به دست میدهد. چنانکه در ذهن خواننده، تصویر زندان نقش میبندد و تمام احساسات شاعر را به مخاطب القا میکند.سایه تصویر بسته و تنگ و تاریک بودن فضا را با نشانههای اغراقآمیزی میآفریند. عبارت «که هوا هم اینجا زندانی است» نشانه اغراقآمیزی برای بیان خفقان حاکم بر زندان است زیرا زندانی بودن برای موجود جاندار معنا دارد، اما شاعر هوا را که عامل اصلی زندگی و حیات است، در بند میبیند. در عبارات «من در این گوشه که از دنیا بیرون است/ آسمانی به سرم نیست»، بیرون بودن از دنیا و آسمانی بر سر نداشتن نشانههای اغراقآمیز هستند که دلالت بر اسارت و دور بودن از آرمانهای خود دارد.واژه آنجا در عبارت «ارغوانم آنجاست» در این شعر اشاره به دنیای بیرون از زندان دارد. این جملات نشان دهنده دلتنگی راوی نسبت به ارغوان است و این گونه به نظر میرسد که درگیری با مسائل اجتماعی باعث جدایی راوی و ارغوان شده است.
Sat, 08 Aug 2020 - 09min - 17 - علیرضا آذر - پیوندSun, 02 Aug 2020 - 10min
- 16 - خسرو شکیبایی - از آبها به بعدSun, 26 Jul 2020 - 11min
- 15 - احسان افشاری - جایی دیگر
احسان افشاری - جایی دیگرهردکلمه ای که دوست دارین در این پادکست منتشر بشه رو کامنت کنید حتما منتشر میکنم
Sun, 19 Jul 2020 - 07min - 14 - علیرضا آذر - عشقTue, 07 Jul 2020 - 12min
- 13 - محمد فولادیان - عجب صبری خدا دارد
عجب صبری خدا دارداگر من جای او بودم همان یک لحظه اولکه اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وژدانجهان را با همه زیبایی و زشتیبه روی یک دیگر ویرانه میکردمعجب صبری خدا دارد#دکلمه
Thu, 02 Jul 2020 - 00min - 12 - خسرو شکیبایی - حال همه ما خوب است
يادت میآيد رفته بودیخبر از آرامش آسمان بياوری!؟نه ریرا جاننامهام بايد کوتاه باشدساده باشدبی حرفی از ابهام و آينه،از نو برايت مینويسمحال همهی ما خوب استاما تو باور نکن
Sun, 28 Jun 2020 - 04min - 11 - احمد شاملو - سکوت سرشار از ناگفته هاست قسمت دوم
احمد شاملو - سکوت سرشار از ناگفته هاست قسمت دوماحمد شاملو (۲۱ آذر ۱۳۰۴–۲ مرداد ۱۳۷۹) متخلص به الف. بامداد و الف. صبح، شاعر، فیلمساز، روزنامهنگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگنویس و از دبیران کانون نویسندگان ایران بود.شاملو تحصیلات مدرسهای نامرتبی داشت؛ زیرا پدرش افسر ارتش بود و پیوسته از شهری به شهری گسیل میشد، و از همین روی خانوادهاش هرگز نتوانست مدتی طولانی جایی ماندگار شوند. زندانی شدنش در سال ۱۳۲۲ بهسبب فعالیتهای سیاسی پایانِ همان تحصیلات نامرتب بود.شهرت اصلی شاملو بهخاطر نوآوری در شعر معاصر فارسی و سرودن گونهای شعر است که با نام شعر سپید یا شعر شاملویی که هماکنون یکی از مهمترین قالبهای شعری مورد استفادهٔ ایران بهشمار میرود و تقلیدی است از شعر سپید فرانسوی یا شعر منثور شناخته میشود. شاملو که هر شاعر آرمانگرا را در نهایت امر یک آنارشیست تام و تمام میانگاشت، در سال ۱۳۲۵ با نیما یوشیج ملاقات کرد و تحت تأثیر او به شعر نیمایی روی آورد؛ اما نخستین بار در شعر «تا شکوفهٔ سرخ یک پیراهن» که در سال ۱۳۲۹ با نام «شعر سفید غفران» منتشر شد وزن را رها کرد و به صورت پیشرو سبک نویی را در شعر معاصر فارسی شکل داد. «نخستین شب شعر بزرگ ایران» در سال ۱۳۴۷، از سوی وابسته فرهنگی سفارت آلمان در تهران برای احمد شاملو ترتیب داده شد.شاملو علاوه بر شعر، فعالیتهایی مطبوعاتی، پژوهشی و ترجمههایی شناختهشده دارد. مجموعهٔ کتاب کوچه او بزرگترین اثر پژوهشی در باب فرهنگ عامه مردم ایران است. بعضی از آثار وی به زبانهای سوئدی، انگلیسی، ژاپنی، فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی، روسی، ارمنی، هلندی، رومانیایی، فنلاندی، کردی و ترکی ترجمه شده. او از سال ۱۳۳۱ به مدت دو سال، مشاور فرهنگی سفارت مجارستان بود. شاملو در سینما نیز فعّال بود و برای فیلمسازان نامداری چون ساموئل خاچیکیان و ناصر ملکمطیعی و ایرج قادری فیلمنامه نوشتهاست.پارهای از شهرت شاملو نیز از نگرش جنجالیاش به شعر و موسیقی کلاسیک و سیاست روز سرچشمه میگیرد: تصحیحِ دیوان حافظاش کمارزش شمرده شد، فردوسی و سعدی را سخت مینکوهید و بعضی از شاعران اروپایی چون فدریکو گارسیا لورکا و پل الوار را میستود، و در اواخر عمر از موسیقی کلاسیک ایرانی بیزاری میجست. در سیاست نیز شیوهای دوگانه داشت: ضدّ حکومت ایران شعر میسرود، و در عین حال مخارج درمانی خود را از سفارت ایران میگرفت.احمد شاملو پس از یک دورهٔ طولانی بیماری، در تاریخ ۲ مرداد ۱۳۷۹ درگذشت و پیکرش در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شدهاست
Wed, 24 Jun 2020 - 30min - 10 - احمد شاملو - سکوت سرشار از ناگفته هاست قسمت اول
احمد شاملو - سکوت سرشار از ناگفته هاستاحمد شاملو (۲۱ آذر ۱۳۰۴–۲ مرداد ۱۳۷۹) متخلص به الف. بامداد و الف. صبح، شاعر، فیلمساز، روزنامهنگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگنویس و از دبیران کانون نویسندگان ایران بود.شاملو تحصیلات مدرسهای نامرتبی داشت؛ زیرا پدرش افسر ارتش بود و پیوسته از شهری به شهری گسیل میشد، و از همین روی خانوادهاش هرگز نتوانست مدتی طولانی جایی ماندگار شوند. زندانی شدنش در سال ۱۳۲۲ بهسبب فعالیتهای سیاسی پایانِ همان تحصیلات نامرتب بود.شهرت اصلی شاملو بهخاطر نوآوری در شعر معاصر فارسی و سرودن گونهای شعر است که با نام شعر سپید یا شعر شاملویی که هماکنون یکی از مهمترین قالبهای شعری مورد استفادهٔ ایران بهشمار میرود و تقلیدی است از شعر سپید فرانسوی یا شعر منثور شناخته میشود. شاملو که هر شاعر آرمانگرا را در نهایت امر یک آنارشیست تام و تمام میانگاشت، در سال ۱۳۲۵ با نیما یوشیج ملاقات کرد و تحت تأثیر او به شعر نیمایی روی آورد؛ اما نخستین بار در شعر «تا شکوفهٔ سرخ یک پیراهن» که در سال ۱۳۲۹ با نام «شعر سفید غفران» منتشر شد وزن را رها کرد و به صورت پیشرو سبک نویی را در شعر معاصر فارسی شکل داد. «نخستین شب شعر بزرگ ایران» در سال ۱۳۴۷، از سوی وابسته فرهنگی سفارت آلمان در تهران برای احمد شاملو ترتیب داده شد.شاملو علاوه بر شعر، فعالیتهایی مطبوعاتی، پژوهشی و ترجمههایی شناختهشده دارد. مجموعهٔ کتاب کوچه او بزرگترین اثر پژوهشی در باب فرهنگ عامه مردم ایران است. بعضی از آثار وی به زبانهای سوئدی، انگلیسی، ژاپنی، فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی، روسی، ارمنی، هلندی، رومانیایی، فنلاندی، کردی و ترکی ترجمه شده. او از سال ۱۳۳۱ به مدت دو سال، مشاور فرهنگی سفارت مجارستان بود. شاملو در سینما نیز فعّال بود و برای فیلمسازان نامداری چون ساموئل خاچیکیان و ناصر ملکمطیعی و ایرج قادری فیلمنامه نوشتهاست.پارهای از شهرت شاملو نیز از نگرش جنجالیاش به شعر و موسیقی کلاسیک و سیاست روز سرچشمه میگیرد: تصحیحِ دیوان حافظاش کمارزش شمرده شد، فردوسی و سعدی را سخت مینکوهید و بعضی از شاعران اروپایی چون فدریکو گارسیا لورکا و پل الوار را میستود، و در اواخر عمر از موسیقی کلاسیک ایرانی بیزاری میجست. در سیاست نیز شیوهای دوگانه داشت: ضدّ حکومت ایران شعر میسرود، و در عین حال مخارج درمانی خود را از سفارت ایران میگرفت.احمد شاملو پس از یک دورهٔ طولانی بیماری، در تاریخ ۲ مرداد ۱۳۷۹ درگذشت و پیکرش در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شدهاست
Mon, 22 Jun 2020 - 29min - 9 - علیرضا آذر - تومور دوTue, 16 Jun 2020 - 08min
- 8 - علیرضا آذر - تومور یکTue, 09 Jun 2020 - 08min
- 7 - علیرضا آذر - تومور صفرFri, 05 Jun 2020 - 10min
Podcasts similar to دکلمه های ناب
- Global News Podcast BBC World Service
- El Partidazo de COPE COPE
- Herrera en COPE COPE
- The Dan Bongino Show Cumulus Podcast Network | Dan Bongino
- Es la Mañana de Federico esRadio
- La Noche de Dieter esRadio
- Hondelatte Raconte - Christophe Hondelatte Europe 1
- Ketab Jibi | پادکست کتاب جیبی Mahdi Bahmani
- پلی لیست | PlayList MokhtarRazmjoo
- La rosa de los vientos OndaCero
- Más de uno OndaCero
- رادیو عجایب Poria Ariai
- La Zanzara Radio 24
- پادکست رخ Rokh Podcast
- L'Heure Du Crime RTL
- El Larguero SER Podcast
- Nadie Sabe Nada SER Podcast
- SER Historia SER Podcast
- Todo Concostrina SER Podcast
- 安住紳一郎の日曜天国 TBS RADIO
- The Tucker Carlson Show Tucker Carlson Network
- 辛坊治郎 ズーム そこまで言うか! ニッポン放送
- 飯田浩司のOK! Cozy up! Podcast ニッポン放送
- 武田鉄矢・今朝の三枚おろし 文化放送PodcastQR