Filtrer par genre
ممکنه تصورش سخت باشه که با خلق چند پیروپاتال از کارافتاده و وراج، یک نویسنده بتونه یک داستان جنایی بنویسه! اما ریچارد آزمن در «باشگاه قتل پنجشنبه» این کار را کرده! در این داستان، ماجرای چهار شخصیت عجیب و غریب روایت میشود که هفتهای یک بار در اتاقی گرد هم میآیند تا درباهی قتل و جنایت صحبت کنند. این ماجرا ادامه دارد تا اینکه در دهکده ی خود آنها کسی به قتل می رسد و بعد قتل دیگری رخ می دهد.
این پادکست براساس سه گانه «باشگاه قتل پنجشنبه» هست که سعی کردم در درجه اول از نسخه انگلیسی کتاب برای تولید پادکست استفاده کنم، ولی قطعاً از ترجمه بسیار خوب خانم محدثه احمدی، خانم افسانه مقدمی و نازنین فیروزی بطور غیرمستقیم و مستقیم برای ادامه کار استفاده شده. برای همین درصورتی که شنونده این پادکست هستید لازم هست که نسخه چاپی یا حداقل الکترونیکی کتابها را با ترجمه این عزیزان تهیه کنید. من ازتولید این پادکست انتفاعی نمیبرم و صرفاً صدایی هست که امیدوارم ماندگار بشه.
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
- 302 - مرگ آخرین شیطان | فصل اول | قسمت هشتمTue, 19 Nov 2024 - 8min
- 301 - مرگ آخرین شیطان | فصل اول | قسمت هفتمMon, 18 Nov 2024 - 6min
- 300 - مرگ آخرین شیطان | فصل اول | قسمت ششمMon, 18 Nov 2024 - 7min
- 299 - مرگ آخرین شیطان | فصل اول| قسمت پنجمThu, 14 Nov 2024 - 8min
- 298 - مرگ آخرین شیطان | فصل اول | قسمت چهارمThu, 14 Nov 2024 - 7min
- 297 - مرگ آخرین شیطان | فصل اول | قسمت سومThu, 14 Nov 2024 - 9min
- 296 - مرگ آخرین شیطان | فصل اول | قسمت دومThu, 14 Nov 2024 - 11min
- 295 - مرگ آخرین شیطان | فصل اول | قسمت اولThu, 14 Nov 2024 - 9min
- 294 - مرگ آخرین شیطان | فصل اول | شروعThu, 14 Nov 2024 - 2min
- 293 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل سوم | قسمت نود و یکمMon, 20 Nov 2023 - 7min
- 292 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل سوم | قسمت نودمMon, 20 Nov 2023 - 4min
- 291 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل سوم | قسمت هشتاد و نهمMon, 20 Nov 2023 - 4min
- 290 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل سوم | قسمت هشتاد و هشتمMon, 20 Nov 2023 - 6min
- 289 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل سوم | قسمت هشتاد و هفتمSat, 18 Nov 2023 - 3min
- 288 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل سوم | قسمت هشتاد و ششمSat, 18 Nov 2023 - 5min
- 287 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل سوم | قسمت هشتاد و پنجمSat, 18 Nov 2023 - 8min
- 286 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل سوم | قسمت هشتاد و چهارمSat, 18 Nov 2023 - 2min
- 285 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل سوم | قسمت هشتاد و سومSat, 18 Nov 2023 - 4min
- 284 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل سوم | قسمت هشتاد و دومSat, 18 Nov 2023 - 2min
- 283 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل سوم | قسمت هشتاد و یکمSat, 18 Nov 2023 - 4min
- 282 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل سوم | قسمت هشتادمWed, 15 Nov 2023 - 2min
- 281 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل سوم | قسمت هفتاد و نهمWed, 15 Nov 2023 - 3min
- 280 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل سوم | قسمت هفتاد و هشتمWed, 15 Nov 2023 - 7min
- 279 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل سوم | قسمت هفتاد و هفتمWed, 15 Nov 2023 - 1min
- 278 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل سوم | قسمت هفتاد و ششمWed, 15 Nov 2023 - 2min
- 277 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل سوم | قسمت هفتاد و پنجمTue, 14 Nov 2023 - 2min
- 276 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل سوم | قسمت هفتاد و چهارمTue, 14 Nov 2023 - 0min
- 275 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل سوم | قسمت هفتاد و سومTue, 14 Nov 2023 - 2min
- 274 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل سوم | قسمت هفتاد و دومTue, 14 Nov 2023 - 2min
- 273 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل سوم | قسمت هفتاد و یکمTue, 14 Nov 2023 - 3min
- 272 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل سوم | قسمت هفتادمTue, 14 Nov 2023 - 5min
- 271 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت شصت و نهمMon, 13 Nov 2023 - 4min
- 270 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت شصت و هشتمMon, 13 Nov 2023 - 5min
- 269 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت شصت و هفتمMon, 13 Nov 2023 - 6min
- 268 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت شصت و ششمMon, 13 Nov 2023 - 6min
- 267 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت شصت و پنجمWed, 08 Nov 2023 - 3min
- 266 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت شصت و چهارمWed, 08 Nov 2023 - 3min
- 265 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت شصت و سومWed, 08 Nov 2023 - 8min
- 264 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت شصت و دومWed, 08 Nov 2023 - 12min
- 263 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت شصت و یکمWed, 08 Nov 2023 - 1min
- 262 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت شصتمTue, 07 Nov 2023 - 16min
- 261 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت پنجاه و نهمTue, 07 Nov 2023 - 7min
- 260 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت پنجاه و هشتمTue, 07 Nov 2023 - 4min
- 259 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت پنجاه و هفتمTue, 07 Nov 2023 - 11min
- 258 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت پنجاه و ششمTue, 07 Nov 2023 - 2min
- 257 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت پنجاه و پنجمMon, 06 Nov 2023 - 3min
- 256 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت پنجاه و چهارمMon, 06 Nov 2023 - 12min
- 255 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت پنجاه و سومMon, 06 Nov 2023 - 7min
- 254 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت پنجاه و دومMon, 06 Nov 2023 - 6min
- 253 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت پنجاه و یکمMon, 06 Nov 2023 - 11min
- 252 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت پنجاهمSun, 05 Nov 2023 - 10min
- 251 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت چهل و نهمSun, 05 Nov 2023 - 7min
- 250 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت چهل و هشتمSun, 05 Nov 2023 - 6min
- 249 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت چهل و هفتمSun, 05 Nov 2023 - 3min
- 248 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت چهل و ششمSun, 05 Nov 2023 - 5min
- 247 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت چهل و پنجمSun, 05 Nov 2023 - 10min
- 246 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت چهل و چهارمSun, 05 Nov 2023 - 5min
- 245 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت چهل و سومSun, 05 Nov 2023 - 12min
- 244 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت چهل و دومSun, 05 Nov 2023 - 7min
- 243 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت چهل و یکمSun, 05 Nov 2023 - 4min
- 242 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت چهلمSun, 23 Apr 2023 - 10min
- 241 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت سی و نهمSun, 23 Apr 2023 - 14min
- 240 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت سی و هشتم | جویسSat, 22 Apr 2023 - 8min
- 239 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت سی و هفتمSat, 22 Apr 2023 - 7min
- 238 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت سی و ششمSat, 22 Apr 2023 - 3min
- 237 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت سی و پنجمSat, 22 Apr 2023 - 7min
- 236 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت سی و چهارمSat, 22 Apr 2023 - 7min
- 235 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت سی و سومSat, 22 Apr 2023 - 6min
- 234 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت سی و دومSat, 22 Apr 2023 - 8min
- 233 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت سی و یکمSat, 22 Apr 2023 - 3min
- 232 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت سیامSat, 22 Apr 2023 - 9min
- 231 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت بیست و نهمSat, 22 Apr 2023 - 4min
- 230 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت بیست و هشتمSat, 22 Apr 2023 - 3min
- 229 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت بیست و هفتم | جویسWed, 15 Mar 2023 - 4min
- 228 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت بیست و ششمWed, 15 Mar 2023 - 7min
- 227 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت بیست و پنجمWed, 15 Mar 2023 - 8min
- 226 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت بیست و چهارمWed, 15 Mar 2023 - 10min
- 225 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت بیست و سومSat, 04 Mar 2023 - 5min
- 224 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت بیست و دومSat, 04 Mar 2023 - 9min
- 223 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت بیست و یکم | جویسSat, 04 Mar 2023 - 2min
- 222 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل دوم | قسمت بیستمThu, 02 Mar 2023 - 12min
- 221 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل اول | قسمت نوزدهمSat, 25 Feb 2023 - 2min
- 220 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل اول | قسمت هجدهمThu, 23 Feb 2023 - 4min
- 219 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل اول | قسمت هفدهمThu, 23 Feb 2023 - 6min
- 218 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل اول | قسمت شانزدهمThu, 23 Feb 2023 - 9min
- 217 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل اول | قسمت پانزدهمThu, 23 Feb 2023 - 5min
- 216 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل اول | قسمت چهاردهمThu, 23 Feb 2023 - 5min
- 215 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل اول | قسمت سیزدهم
قرار دوم حتی بهتر از اولی بود. آنها به تازگی برای تماشای یک فیلم ساخت لهستان به برایتون رفته اند. دانا حتی فکر نمیکرد که فیلمهای ساخت لهستان وجود داشته باشه، اگرچه بدیهیه که در کشوری به این وسعت، هر چند وقت یکبار، یک نفر پیدا میشه که فیلم بسازد.
فیلم یک فیلم سینمای هنر و اندیشه بود، البته که باید هم باشه، اونجا برایتون بود، و این به این معنی بود که انتخابهای زیادی جلوی روتون نبود. کسی هم توی همچین سینمایی موش شکلاتی و آبنبات نوشابه ای نمیفروشه. فقط خوراکیها و میان وعدههای سالم.
اما به شما اجازه می دادند که با خودتون شراب به داخل سالن سینما بیاورید، بنابراین دونا فکر کرد که ارزش داره که تمام مدت تماشای فیلم را با یک مشت بادام هندی بدون نمک سر کنه. بعلاوه، در طول فیلم همه ساکت ماندند که دونا اصلا به این یکی عادت نداشت.
آنها سوار قطار فیرهاون شدند. دونا یک بطری موهیتو نوشید و باگدان یک نوشیدنی انرژی زا با یه یک شاسه پودر پروتئین مخلوط کرد و نوشید
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
Tue, 21 Feb 2023 - 4min - 214 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل اول | قسمت دوازدهم
وایکینگ از روی میز کناری دستش را به سمت لپتاپ میبرد و لبخندی بزرگ روی صورتش نقش می بنده. می گه: « پس ما خوش شانس هستیم. چون به زودی یک ایمیل به ویکتور ایلیچ میفرستم که دو عکس ضمیمه شده داره. است. یک عکس از شما در ایستگاه قطار فیرهاون، در حال باز کردن یک قفسه، و یکی دیگه اونهم باز از شما درروی اسکله فیرهاون در روز تیراندازی. وضعیتی که باعث ناراحتی زیادی برای ویکتور ایلیچ شده است.
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
Thu, 16 Feb 2023 - 11min - 213 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل اول | قسمت یازدهم
«پس تو از روزنامه ساندی تایمز نیومدی؟» این را کانی جانسون میپرسه. از نظر ابراهیم سئوال خیلی خوبی هست. کانی در حال جویدن آدامس است که باز هم، از نظر ابراهیم عالیه، چون تا زمانی که بدون قند باشد، برای سلامت دندان ها مفید است.
ابراهیم در حالی که پاهایش را روی هم میگذارد، و پاچه شلوارش را پایین میآورد، میگوید: «نه، دروغ گفتم. با خودم گفتم اگر فکر کنی من یک روزنامهنگار هستم، احتمالاً با من صحبت میکنی.»
آنها در یک اتاق ملاقات در زندان دارول نشستهاند. میزها پهن اما بهاندازهای به هم نزدیکند که هرکسی اگر بخواهد، میتواند به درد دل و گفتگوهای میزهای دیگه گوش بده. ابراهیم در همون حالی که با کانی مکالمه میکنه، به گفتگوهای دیگران هم گوش میدهد. این عادت اونه.
کانی میپرسد: "پس تو کی هستی؟ " یونیفرم زندان را به تن داره، اما آرایش غلیظی داره ، که برای کسی که دسترسی راحتی به لوازم آرایشی با کیفیت نداردشگفت انگیزه.
ابراهیم میگه: «اسمم ابراهیم آریفه. من یک روانپزشک هستم.»
کانی میگوید: «خب، چه باحال» به نظر میرسد که منظورش اینه که کی تو را فرستاده؟ وکیل دادستانی؟ میخوای ببینی من آدم بدجنس یا دیوانه ای هستم یا نه؟
ابراهیم می گه: «همین الان هم میدانم که تو آدم بدی نیستی، کانی. شما یک زن خویشتن دار، باهوش و با انگیزه اید.»
کانی سر تکان میدهد و میگه: «همم، من خیلی هدف گرا هستم. توی یک مسابقه فیس بوک نتیجه نود و شش را گرفتم. اینی که تنته یک کت و شلوار خیلی خوبه. انگار وضعت خوبه.»
ابراهیم میگه: «تو اهدافی را تعیین میکنی کانی، و بعد به آن اهداف میرسی. درست میگم؟»
کانی میگوید: «درسته،» سپس به اطرافش نگاهی می اندازه. بعد میگه: «ابراهیم اریف، با این حال الان توی زندان هستم، اینطور نیست؟ پس من کامل نیستم.»
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
Thu, 16 Feb 2023 - 14min - 212 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل اول | قسمت دهم
الیزابت میداند که به هر حال از خانه خیلی دور است. این بار هیچ شوالیه ای برای نجات او وجود نخواهد داشت. او خودش را وارد این آشفتگی کرده است و باید خودش را از آن خلاص کند.
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
Thu, 16 Feb 2023 - 2min - 211 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل اول | قسمت نهم
پائولین میگوید: «بتانی در اون موقع مطمئناً مثل یه سگ شکاری، سرحال و با انگیزه بود، البته از مثالم برداشت بد نکن. وقتی مرد مایک خیلی ناراحت شد. آنها خیلی هوای همدگیر را داشتند که توی این شغل، خیلی نادر است.»
ران میگوید: «جذاب هم بود. البته اگر کسی مو بور دوست داشته باشه، که من اینطوری نیستم. به تیپ من نمیخورند، نه اینکه دنبال تیپ خاصی باشم. البته دمدمی مزاج هم نیستم، خوب، ایرادگیر هستم، اما ...»
پائولین انگشتی روی لبهای ران میگذارد تا به او کمک کند از تنگنا خارج بشود. ران با سپاس سری تکان میدهد.
پائولین میگوید: «او به تازگی با یک آدم جدید آشنا شده بود. مثل همیشه، یک فیلمبردار. در تلویزیون، زنها همه با فیلمبردارشان قرار میگذارند و مردها همگی با میکاپ آرتیستهایشان.
ران ابروهایشان را بالا می بره و میگوید: «اوه، واقعاً؟ پس تو و مایک واگهورن هم؟»
پائولین میخندد. میگه:«جای هیچ نگرانی نیست عزیزم. مایک هم از فیلمبرداران خوشش میاد.»
در حالی که «استیک باوتی» که ران سفارش داده بود را جلوش قرار میدهند، میگوید: «این از بدشانسی جویس هست.»
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
Thu, 16 Feb 2023 - 6min - 210 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل اول | قسمت هشتم
امروز، استفان به او میگوید که دیزی با ادوارد، گاو نر جوانتر و خوش تیپتر اهل مزرعهای بغلی روی هم ریخته و به برایان خیانت کرده است، و دیزی و برایان حالا در تلاش برای مشاوره با یه گاو متخصص برای مرمت رابطه اشون هستند. الیزابت کمی ویسکی مینوشد و میگوید که دیزی نامی نامانوس برای یک گاو است.
استفان موافق است و میگه: «در این بحثی ندارم. تقصیر دقیقاً متوجه مادرش است. آخه آن هم دیزی صدا میکردند.
الیزابت میگوید: «جدی؟ و پدرش چه اسمی داشت؟ »
استفان میگوید: «هیچکس نمیداند، موضوع همین است. در زمان خودش یک رسوایی تمام عیار بوده. دیزی مادر برای تعطیلات به اسپانیا می رود، و از همان موقع شایعاتی مبنی بر خیانتش بین گاوها پیچیده.»
الیزابت میگوید: «مم هوم.»
استفان می گه: «در واقع، اگر با دقت گوش بدی، متوجه میشی که دیزی ته لهجه اسپانیایی دارد.»
همان لحظه دیزی ماغ میکشد و هر دو میخندند.
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
Wed, 15 Feb 2023 - 4min - 209 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل اول | قسمت هفتم
کریس و دانا اخیراً برای دیدن رئیس پلیس کنت، به نام اندرو اورتون، رفتهاند. پلیس خوبیه و هوای زیردستانش را داره، اما اگر کسی از خط قرمزش عبور کند بیرحم میشد.
در اوقات فراغتش هم با نام مستعار رمان مینویسد. رئیس پلیس، خودش کتابها را منتشر میکند و آنها را فقط می توانید بهصورت دیجیتال و در کیندل تهیه کنید. یکی از همکاران کریس میگفت که این روزها پول توی نویسندگیه، اما اندرو اورتون هنوز یک ماشین واکسهال وکترای قدیمی را رانندگی میکند، بنابراین ممکن است حرف اون همکار درست نباشد.
اندرو اورتون به آنها گفت که هر دوی آنها در مراسم پلیس کنت، جایزه دریافت خواهند کرد و برای کارشان در گرفتن کانی جانسون تقدیر میشند. خوبه که دیگران آدم را کمی به رسمیت بشناسند. دیوارهای دفتر رئیس پلیس با پرترههای افسران پلیس پرافتخار پوشیده شده بود. همه قهرمان بودند. کریس این روزها از دریچه چشم دانا و پاتریس به این چیزها نگاه میکند و متوجه شده بود که پرترهها همه مرد بودند، به جز یک زن و یک سگ پلیس. سگ پلیس مدال داشت. کریس یک کاندوم استفاده شده را میبیند که دور یک صدف دریایی پیچیده شده است. زندگی مثل یک معجزه است.
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
Tue, 14 Feb 2023 - 9min - 208 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل اول | قسمت ششم
صبح در کوپرزچیس فرا رسیده است. از پنجره آپارتمان الیزابت میتوانید کسانی که سگهایشان را به پیاده روی آورده اند و همینطور چند نفری که برای رسیدن به زومبای بالای هشتاد ساله ها پا تند کرده اند را ببینید. فضا پره از احوالپرسیهای دوستانه و صدای آواز پرندگان و ماشین های تحویل بسته های فروشگاه آنلاین آمازون.
باگدان میپرسد: «چرا مدام به تلفنت نگاه میکنی؟» او در مقابل استفان جلوی صفحه شطرنج نشسته، اما الیزابت باعث شده حواسش پرت بشه.
الیزابت میگوید: «پیام میگیرم، عزیزم. من هم برای خودم دوستانی دارم.»
باگدان میگوید: «شما فقط از جویس پیام دریافت میکنید، یا من. و ما هر دو اینجا هستیم.»
استفان مهره ای را حرکت میدهد. میگه: «نوبت تواه، قهرمان.»
جویس در حالی که از یک لیوان جرعه جرعه مینوشید، میگوید: «کاملاً درست میگوید.» بعد با کمی مکث میگه: «این چای یورکشایر هست؟»
الیزابت شانههایش را بالا میاندازد و میگوید: «از کجا بدانم؟» و به سراغ مدارکی میرود که جلویش قرار داره. شواهدی از محاکمه هدر گاربوت. اگر طاقت دارید که سه ماه یا بیشتر صبر کنید، این مدارک به راحتی در دسترس عموم قرار خواهد گرفت. اما اگر الیزابت باشید در عرض چند ساعت در دسترس شماست. الیزابت باید از چک کردن پشت سرهم موبایلش دست برداره. آخرین پیامی که بهش رسیده این بود:
نمیتوانی من را برای همیشه نادیده بگیری، الیزابت. ما حرفهای زیادی برای گفتن داریم.
او شروع به دریافت پیامهای تهدید آمیز از یک شماره ناشناس کرده. اولی دیروز رسیده بود و نوشته بود:
الیزابت، من میدانم که شما چه کار کرده اید.
خوب، او فکر کرده بود می تونه پیام را نادیده بگیره. اما از آن زمان پیامهای بیشتری از راه رسیده بود. چه کسی این پیامها را برای او ارسال میکرد؟ و مهمتر از آن، چرا؟ فعلاً جای نگرانی نیست، بدون شک همه چیز در نهایت مشخص خواهد شد، و در این بین، او باید قتل بتانی ویتز را حل کند.
جویس دوباره میگه: «من واقعا فکر میکنم مال یورکشایر باشه. تقریبا مطمئن هستم. تو باید این رو بدانی.»
الیزابت به بررسی اسناد و مدارک ادامه میدهد. سوابق مالی، پرحجم و تسلیم ناپذیر. پرینت های ردیابی نشونه میده چند تلفن همراه بی نام و نشون از اسکله ای در دوور خارج میشوند و همان تلفنهای بی نام و نشون هفتهها بعد دوباره بازمیگردند. دسته دسته فاکتورهای مالیات بر ارزش افزوده. صورتحسابهای بانکی در مجموع به مبلغ میلیونها دلار پول در حسابهای خارج از کشور ناپدید میشود و بعد هیچ. بتانی ویتز این حجم از مدارک را کشف کرده بود. باید تحسینش کرد.
جویس میگوید: «مهم نیست. انگار سرت شلوغه. خودم نگاهی به کمد می اندازم»
الیزابت سر تکان میدهد. همین کاغذبازی ها کافی بود تا هدر گاربوت به اتهام کلاهبرداری محکوم بشود. اما آیا سرنخی از مرگ بتانی ویتز نیز در بین آنها وجود داشت؟ اگر اینطور بود، هنوز کسی آن را پیدا نکرده بود. البته الیزابت هم شانس زیادی برای پیداکردن قائل نبود. پس چه باید کرد؟ البته یک فکری دارد.
جویس از آشپزخانه فریاد میزند: «بله، یورکشایر است. میدانستم.»
جویس اصرار کرده بود که برای سر زدن به آنجا بیاید. و مهم نیست که رتبه اتون در MI5 یا MI6 چقدر بالا باشد، مهم نیست که چند بار توسط تک تیرانداز به سمت شما شلیک شده باشه یا حتی ملکه را ملاقات کرده باشید، وقتی ذهن جویس درگیر چیزی شده باشد، نمی توانید او را متوقف کنید. اما الیزابت به سرعت واکنش نشان داد و قبول کرد.
زوال عقل استیون در حال بدتر شدن است، الیزابت این را میداند. اما هر چه بیشتر استیون از او دور می شود، بیشتر میخواهد او را در آغوش بگیرد. آیا اگر همیشه جلوی چشمش باشه، میتونه مطمئن باشه که استفان ناپدید نمیشود؟
هنگامی که باگدان برای بازی شطرنج میآید، استفن در بهترین حالت خود قرار می گیرد، بنابراین الیزابت باگدان را دعوت کرده و با وجود جویس این خطر را پذیرفته. شاید سرحال باقی بمونه و شاید همین کافی باشد تا چند هفته دیگر هم این حال خوب ادامه پیدا کند. او استفان را اصلاح کرده و موهایش را شسته است. استفان دیگر این را غیرعادی نمیداند. الیزابت به صفحه شطرنج نگاه میکند.
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
Thu, 09 Feb 2023 - 8min - 207 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل اول | قسمت پنجم| جویس
حقایق اساسی اینها هستند: بتانی در حال بررسی یک تقلب بزرگ مالیات بر ارزش افزوده در معاملات واردات و صادرات تلفن همراه بود. این معاملات میلیون ها دلار درآمد داشت و زنی به نام هدر گاربوت پشت آن بود. او برای مردی به نام جک میسون، کلاهبردار محلی کار میکرد و باور عمومی بر این بود که هدر عملیات را از طرف او مدیریت میکرد. هدر بعداً به خاطر این کلاهبرداری به زندان رفت، اما جک میسون قسر در رفت. جک میسون خوش شانس.
عصر یک روز در ماه مارس، بتانی پیامکی برای مایک ارسال کرده بود و مایک انتظار داشت صبح روز بعد او را سرحال و هوشیار ببیند. اما صبح روز بعد هرگز برای بیتانی نیامد. آن شب حدود ساعت ده، او را دیده بودند که ساختمان آپارتمانش را ترک میکند و سپس برای چندین ساعت بدون هیچ اجازه ای غیبش زده بود و هیچکس نمیدانست کجاست. بعداً در یک دوربین مداربسته در نزدیکی شکسپیر کلیف در نزدیکی سه صبح دوباره ظاهر شد و یک مسافر ناشناس در ماشینش داشت.
دفعه بعد که ماشین در پایین صخره شکسپیر دیده میشود، خرد و متلاشی شده و اثرات خون و لباسهایش درونش بود، اما از بدنش اثری نبود. چیزی که من را مشکوک میکند، اما ظاهراً بخاطر جزر و مدهای اون اطراف، رایج است.
یک سال بعد، بدون کمرنگترین نشانهای از او، و در حالی که حسابهای بانکیاش دست نخورده بود، گواهی غیابی فوت صادر شد. باز هم، که قابل انتظار هم هست، این سئوال پیش میاد که، جسد کجاست؟ من این را با صدای بلند به مایک نگفتم، چون مشخص بود که بتانی ویتز برایش ارزش زیادی دارد. او یک اطلاعات جدید به ما داد. بتانی برایش پیامکی فرستاده بود. او شواهد جدیدی کشف کرده بود، یک چیز مهم. مایک هرگز نفهمید که اون چیه. با تمام شواهدی که بتانی درباره او جمع آوری کرده بود، بدیهی است که هدر گاربوت مظنون اصلی بود، ، اما آنها به هیچ وجه نمی توانستند او را به مرگ بتانی مرتبط کنند. هرچه تلاش کردند، نتوانستند جک میسون را نیز متهم کنند. هدر گاربوت به دلیل این کلاهبرداری در زندان بود و به زودی، همه به سراغ چیز دیگری رفتند.
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
Thu, 09 Feb 2023 - 11min - 206 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل اول | قسمت چهارم
افسر دانا دو فریتس احساس می کند که یکی همین الان یه سوراخ تو ابرها ایجاد کرده.
غرق در گرما و حراته، سرشار از لذتی بی تردید آشنا، اما کاملاً جدیده. می خواهد اشک شوق بریزه و با شادی کودکانه به روی زندگی لبخند بزند. به سختی می تونه به یاد بیاره که بیشتر از این لحظه، احساس خوشبختی کرده باشد. اگر قرار بود فرشتگان او را در همین لحظه با خودشان ببرند - و اگر ضربان قلبش چیزی کمی بیش از این بود، این احتمال وجود داشت - در حالی که از آسمان ها برای چنین زندگی خوبی تشکر می کرد، به آنها این اجازه را می داد.
باگدان در حالی که با دستش موهای دانا را نوازش می کند می پرسد: «چطور بود؟»
دانا میگوید: « برای اولین بار، خوب بود.»
باگدان سر تکان می دهد و میگه: «فکر میکنم احتمالاً بهتر از این هم بتوانم باشم.» دانا سرش را روی سینه باگدان میگذاره. باگدان می پرسد: «گریه می کنی؟»
دانا سرش را بدون اینکه از روی سینه باگدن برداره، تکان می دهد. آخرش که چی؟ شاید این فقط یک رابطه یک شبه باشه؟ اگر این سبک باگدان باشد چه؟ یک جورهایی آدم گوشه گیریه، اینطور نیست؟ اگر از نظر عاطفی در دسترس نباشد چه؟ اگر فردا شب دختر دیگری در این تخت باشد چه؟ سفید، بلوند و بیست و دو ساله؟ داره به چی فکر می کنه؟ این تنها سوالیه که می داند نباید از یک مرد بپرسد. آنها تقریباً، همیشه اصلاً به هیچ چیز فکر نمی کنند، بنابراین توی جواب دادن میمونند و احساس می کردند که مجبورند یک چیزی سرهم کنند. اما او هنوز هم دوست دارد بداند پشت آن چشمان آبی چه خبره؟ چشم هایی که می توانند شما را به دیوار میخکوب کنند. آبی ناب از ...
یه لحظه صبر کن، داره گریه میکنه؟
دانا، با نگرانی می نشیند. می پرسه «گریه می کنی؟»
باگدان سر تکان می دهد.
دانا میپرسه: «چرا گریه می کنی؟ اتفاقی افتاده؟»
باگدان در میان قطرات اشک چشمانش بهش نگاه می کند و میگه: «خیلی خوشحالم که اینجایی.» دانا قطره اشکی از گونه اش را می بوسد و میپرسه «آیا تا به حال کسی گریه تو را دیده؟»
باگدان می گوید: «یک بار، اونم یه دندانپزشک، و البته مادرم. ممکنه باز با هم قرار داشته باشیم؟»
دانا میگوید: «اوه، فکر میکنم، نه؟» باگدان موافق است، میگه: «منم همین فکر را میکنم ». دانا دوباره سرش را به راحتی روی خالکوبی چاقوی پیچیده شده در سیم خاردار، روی سینه باگدن می گذارد. بعد میگه: «ممکن است دفعه بعد کاری غیر از ناندو و بازی لیزرکویست انجام بدهیم؟» باگدان میگوید: «موافقم. دفعه بعد شاید خوب باشه من انتخاب کنم» دانا میگوید: «فکر میکنم این برای هردومون بهتر باشه، آره. انتخاب محل قرار جزو نقطه قوت های من نیست. اما به تو خوش گذشت؟»
باگدن میگه: «مطمئناً، من از لیزر کوئست خوشم آمد.»
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
Thu, 09 Feb 2023 - 9min - 205 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل اول | قسمت سوم
مایک و پائولین برای شام به آنها پیوسته اند.
ابراهیم دوست دارد که کل گروه با هم باشند. با هم، و با یک ماموریت در ذهن. جویس سماجت کرد که باید در مورد بیتانی ویتز تحقیق کنند. ابراهیم سریع قبول کرد. اولاً به این دلیل که یک مورد جالب توجه یک پرونده حل نشده بود اما بیشتر به این دلیل که ابراهیم عاشق سگ جدید جویس به نام آلن شده و نگرانه که اگر او را ناراحت کند، جویس ممکن است ابراهیم را از دیدار آلن محروم کنه.
رون در حالی که بطری را بلند میکنه می پرسد: «یک قطره از این قرمزه می خواهی، مایک؟»
مایک می پرسد: «چی هست؟»
ران میگه: «منظورت چیه که چی هست؟» مایک میگه: «چه شرابی است؟»
رون شانه بالا می اندازد و میگه: «فقط میدونم که شراب قرمز است، اما از ساخت آن اطلاعی ندارم.»
مایک می گوید: «باشه، بیایید در خطر زندگی کنیم، البته فقط همین یک بار.» و اجازه می دهد رون گیلاسش را پر کندد.
آنها بسیار مشتاق بودند با مایک واگهورن درباره قتل بتانی ویتز صحبت کنند. فرض بر این بود که او اطلاعاتی خواهد داشت که در پرونده رسمی پلیس موجود نیست. اما مایک هنوز این را نمی داند. او فقط داره از نوشیدن شراب رایگان به همراه چهار بازنشسته بی آزار لذت میبره.
ابراهیم قبل از این که در مورد قتل سوالی بپرسد، صبر می کند، چون می داند که جویس بخاطر ملاقات مایک بسیار هیجان زده است، و سوالات زیادی ازش دارد که قبل از همه میخواد از او بپرسد. برای اینکه مبادا یکی از آنها را فراموش کند، سوالها را در یک دفتر یادداشت کرده است که الان داخل کیف دستی اش قرار داره.
حالا که مایک یک گیلاس شراب قرمز ناشناس در مقابلش دارد، جویس به وضوح احساس می کند که می تواند شروع کند. برای همین میپرسه: «موقع خوندن اخبار، مایک، آیا همه چیز از قبل نوشته شده، یا اجازه داری آن را به زبان خود بیان کنی؟» مایک می گوید: «این یک سوال عالی است. درخشانه، درست به اصل موضوع اشاره کردی. همه چیز از قبل نوشته شده است، اما من همیشه به فیلمنامه پایبند نیستم.»
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
Thu, 09 Feb 2023 - 10min - 204 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل اول | قسمت دوم
اداره یک باند چند میلیون پوندی مواد مخدر، از سلول زندان می تواند سخت باشد. اما همانطور که کانی جانسون متوجه شده غیرممکن نیست.
اکثر کارکنان زندان هم طرف اون هستند، و چرا نباشند؟ او به اندازه کافی برای اطرافیانش خرج میکنه. با این حال، هنوز چند نگهبان هستند که قاطی بازی او نشدهاند، و کانی در این هفته مجبور شده دو سیم کارت غیرقانونی را ببلعد.
الماسها، قتلها، ساک پر از کوکائین. حسابی براش پاپوش درست کردند و تاریخ محاکمه اش برای دو ماه دیگه تعیین شده. بااین حال مشتاق است که تا آن زمان همه چیز را ادامه بدهد.
شاید مقصر شناخته شود، شاید هم گناهکار نباشد، اما کانی دوست دارد خوشبین باشه. مادرش همیشه میگفت که برای موفقیت برنامهریزی کن، اگرچه خودش در اثر تصادف با یک ون بدون بیمه فوت کرد.
مهمتر از همه خوب است که مشغولیتی داشته باشه. داشتن روال منظم در زندان مهم است. همچنین، مهمه چیزهایی باشند که منتظر اتفاق افتادنشون باشید، و کانی مشتاقانه منتظر کشتن باگدان است. او دلیل حضور کانی در اینجاست و، حتی اگر چشم هاش شبیه چشمه های کوهستانی زلال باشه یا نه، باید از بین برود.
و هم همینطور اون پیرمرده، کسی که به باگدان کمک کرد تا او را فریب بده. او از دور و اطراف پرس و جو کرد و متوجه شد که اسمش رون ریچی است. او هم باید از بین برود، اما تا زمان محاکمه باهاشون کاری نداره - هیئت منصفه دوست ندارند شاهدان به قتل برسند - اما بعدش هر دوی آنها را خواهد کشت.
با نگاه کردن به تلفنش، کانی می بیند که یکی از مردانی که در بخش مدیریت زندان کار می کند در برنامه تیندر پروفایل داره.اون طاسه و در کنار ماشینی که به نظر می رسد یک ولوو باشه، ایستاده است، کانی اما بدون توجه به این معایب؛ صفحه را به سمت راست می کشه، چون آدم هرگز نمی دانه چه زمانی ممکن است کسی به کارش بیاد. او بلافاصله می بیند که برنامه آنها را با هم مچ میکند. چه سورپرایزی!
کانی کمی در مورد رون ریچی تحقیق کرده است. او ظاهراً در دهه هفتاد و هشتاد مشهور بوده. کانی به عکس رون در تلفنش نگاه می کند، چهره او مثل یک بوکسور ناموفقه، که داره داخل یه بلندگوی دستی فریاد می زند. واضحه مردیه که از بودن در کانون توجهات، لذت می برد. کانی با خودش فکر میکن: رون ریچی، خیلی خوش شانس هستی چون زمانی که کارم را باهات تمام کنم، دوباره مشهور می شی.
یک چیز قطعی است: کانی هر کاری که از دستش بربیاید انجام می دهد تا برای مدت کوتاهی در زندان بماند. و هنگامی که او بیرون بیاد، آشفتگی واقعی تازه میتواند شروع بشود. گاهی در زندگی فقط باید صبور بود. کانی از طریق پنجره میلهدار به بیرون از حیاط زندان و به تپههای آن طرف نگاه میکند. بعد دستگاه نسپرسو خودش را روشن می کند.
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
Thu, 05 Jan 2023 - 2min - 203 - گلولهای که به هدف نخورد | فصل اول | قسمت اول
رون می گوید: «من نیازی به گریم ندارم.» او روی صندلی با پشتی صاف نشسته، چون ابراهیم به او گفته نباید جلوی دوربین قوز کنی.
میکاپ آرتیست او، پائولین جنکینز، در حالی که براش ها و پالت ها را از کیفش بیرون می آورد، پاسخ می دهد: «نیاز نداری؟» او یک آینه رومیزی توی اتاق پازل برپا کرده که توسط لامپهایی در اطراف قاب احاطه شده، و نور لامپ ها از گوشوارههاش که در حال تکون خوردن هستند، منعکس میشه.
رون احساس می کند که آدرنالین بیشتری در بدنش جریان چیدا کرده. فکر میکنه به خاطر این وسایل و کمی هم استرس جلوی دوربین رفتنه. با این حال بقیه کجا هستند؟ هرچند به آنها گفته بود که اتفاق خیلی مهمی نیست و آنها اگر دلشون میخواد می تونند حضور داشته باشند، ولی اگر پیداشون نشه، بدجور دلخور میشه.
رون میگوید: «آنها میتوانند من را همینجوری که هستم بپذیرند. من برای این چهره زحمت کشیدم، در پشت این صورت یک داستان روایت میشه.»
پائولین میگه: «یک داستان ترسناک، البته اگه از حرفم ناراحت نمیشی.» میگوید و به پالت رنگ و بعد به چهره رون نگاه میکند. بعد براش یک بوسه میفرسته.
رون می گوید: «همه نباید که زیبا باشند.» دوستانش می دانند که مصاحبه ساعت چهار شروع می شود. حتما به زودی به اینجا می رسند، نه؟
پائولین میگوید: «ما قبلاً توافق کردیم، عزیزم. من یک معجزه گر نیستم. اما تو را از گذشته به یاد دارم. معروف به دردسرساز خوشتیپ بودی، اینطور نیست؟»
رون غرغر می کند و میگه: « اگر بخوام باهات روراست باشم، آره، تو مسیر زندگیم عاشق چنین چیزهایی هستم. این که همیشه برای کارگرا بجنگم»
پائولین در کامپکتی را باز میکند و میگه: «تو هنوز به همه این چیزها اعتقاد داری، درست است؟ برابری کارگران؟»
شانههای رون مانند گاو نری که برای وارد شدن به رینگ آماده میشود، به عقب برمیگردد و میگه:«هنوز به این چیزا اعتقاد داری؟ میگی هنوز به برابری اعتقاد داری؟ میگی هنوز به قدرت سندیکای کارگری اعتقاد دارید؟ اسمت چیه؟»
پائولین میگوید: «پائولین».
رون میگه:«آره؛ هنوز به ارزش و کرامت یک روز کاری با دستمزد منصفانه اعتقاد دارم، پائولین. بیشتر از همیشه.»
پائولین سری تکان می دهد و میگه: «خوب، پس به مدت پنج دقیقه دهنت را ببند و اجازه بده کاری را که بابتش حقوق میگیرم را انجام بدهم، که به معنی اینه که به بینندگان «جنوب شرق امشب» یادآوری کنم که تو چقدر تماشایی هستی.»
دهان رون باز می شود، اما، در کمال ناباوری، هیچ حرفی نمی زند. پائولین هم بدون هیچ مقدمه ای کار خودش را شروع می کند. زیر لب میگه: «کرامت! چه حرفا.» بعد بلندتر میگه: «فکر نمیکنی چشمای قشنگ داری؟ مثل چه گوارا البته اگر روی اسکله کار می کرد.»
رون غرغر می کند، اما خنده پائولین را می بیند. البته اگر منصف باشیم لبخندش را. آیا پائولین از او سرتر نیست؟ شاید اواخر دهه ششمه، پس، شاید برای او کمی جوان باشه؟ خود رون این روزهابه کدام دسته و کلاسی میخورد؟ خیلی وقت بود که چک نکرده بود. در هر صورت، چه لبخند زیبایی.
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
Thu, 05 Jan 2023 - 11min
Podcasts similaires à باشگاه قتل پنجشنبه | The Thursday Murder Club
- Global News Podcast BBC World Service
- El Partidazo de COPE COPE
- Herrera en COPE COPE
- The Dan Bongino Show Cumulus Podcast Network | Dan Bongino
- Es la Mañana de Federico esRadio
- La Noche de Dieter esRadio
- Hondelatte Raconte - Christophe Hondelatte Europe 1
- Affaires sensibles France Inter
- La rosa de los vientos OndaCero
- Más de uno OndaCero
- La Zanzara Radio 24
- Espacio en blanco Radio Nacional
- Les Grosses Têtes RTL
- L'Heure Du Crime RTL
- El Larguero SER Podcast
- Nadie Sabe Nada SER Podcast
- SER Historia SER Podcast
- Todo Concostrina SER Podcast
- 安住紳一郎の日曜天国 TBS RADIO
- TED Talks Daily TED
- The Tucker Carlson Show Tucker Carlson Network
- 辛坊治郎 ズーム そこまで言うか! ニッポン放送
- 飯田浩司のOK! Cozy up! Podcast ニッポン放送
- 武田鉄矢・今朝の三枚おろし 文化放送PodcastQR