Podcasts by Category
- 49 - پادکست :حقوقبشر، واژهیی بیمسما در نظام قصابان
حقوقبشر، واژهیی بیمسما در نظام قصابان
ایران ازادی
دهم دسامبر هر سال، بنا بر اعلام یونسکو، روز جهانی حقوقبشر نام گرفته است. اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر در سال۱۹۴۸ در همین روز در پاریس به تصویب رسید. تا قبل از پایان جنگ جهانی دوم، بشریت بهطور عام به این حقوق جهانشمول راه نبرده بود. آثار و عوارض خانمانسوز جنگ جهانی دوم و تجاوز فاشیسم هیتلری به آزادی، برادری و برابری انسانها، تدوین و به تصویب رساندن جهانی این حقوق را الزامآور کرد. بر اثر فشار افکار عمومی، کنفرانس سانفرانسیسکو بهاتفاق آرا تصمیم گرفت عاملان جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت را محاکمه و مجازات نماید و علاوه بر آن، تدوین یک اعلامیهٔ بینالمللی در زمینهٔ حقوقبشر را در دستور کار قرار دهد. تشکیل یک کمیسیون حقوق بشر در سازمان ملل در سال۱۹۴۶ این امر را سرعت بخشید. پرفسور رنه کسن موظف شد پیشنویس دوم اعلامیهٔ جهانی حقوقبشر را بر اساس پیشنویس اول، تهیه شده از سوی پروفسور جان پیترز همفری تهیه و به کمیسیون ارائه نماید. در ادامهٔ این روند در سال۱۹۴۸ مقدمه و مواد نهایی اعلامیهٔ حقوقبشر به تصویب رسید.
این اعلامیه دولتها را موظف میکند حقوق مدنی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی تمام انسانها را صرفنظر از نژاد، رنگ پوست، جنس، کشور، اعتقادات مذهبی، شرایط اجتماعی و ترکیب فیزیکی در اولویت تمام فعالیتها و اقدامات خود بگنجانند.
نظام ولایت فقیه و حقوق بشر
حقوق بشر در نظام قصابان محلی از اعراب ندارد. دیدگاه خمینی در مورد انسان از ابتدای بهقدرت رسیدن تاکنون مبنای عمل قضاییهٔ جلادان بوده است. خمینی در ۱۴بهمن۶۳ این دیدگاه را در یک جملهٔ تکاندهنده اینچنین بیان کرد:
«آدم گاهی درست نمیشود، مگر اینکه ببرند و داغ کنند تا درست بشود. با اشخاصی که برخلاف این هستند، آنها را بکشید و بزنید، حبس کنید».
او در مواجهه با اعلامیهٔ جهانی حقوقبشر، آن را به سخره میگیرد تا بتواند با تخطئه این حقوق جهانشمول، در نقض بیمانع حقوقبشر دست بازداشته باشد.
«اینها میگویند آزادند بشر! برای تخدیر تودهها، که حالا دیگر نمیشود تخدیرش کرد. قضیه این چیزهایی که میگذرانند، که یکیاش هم همین اعلامیه حقوقبشر است... این اغفال است؛ افیون است این برای تودهها، برای مردم»
Sun, 12 Dec 2021 - 06min - 48 - پادکست : آكاردئونی برای شکستن
آكاردئونی برای شکستن
ایران آزای
داستان ساز شكسته
… حسن روزها، ساعتها به زیر زمین خانه محقرشان می رفت و دنبال وسایل قدیمی و آكاردئون كهنه و از دورخارج شده پدرش می گشت. آنقدر زیر زمین تاریك بود كه به سختی می توانست تكان بخورد. هفته قبل نصفه شمعی را در خیابان پیدا كرده بود، الان بدردش میخورد، به سختی آنرا روشن كرد.
همه انبار را زیر و رو كرد. هوای دم كرده و گرم زیر زمین نفس گیر بود و شمع هم در حال گریه كردن. گویی همانند زندگی حسن بی امید در عنفوان جوانی در بن بست زندگی قفل شده است.
خسته شده بود و بسختی آكاردئون خراب و خاك گرفته و كثیف را از لابلای چوبهای سخت و سنگین بیرون كشیده و بالاخره موفق شد. چهره عرق كرده حسن عوض شد و لبخند بیرنگی بر لبان خشكش هویدا شد.
شمع در حال خاموش شدن بود، مثل آخرین لحظات عمر انسان پرپر میزد. سریع با دست پر از زیر زمین به بالا آمد. نسیم بهاری بر گونه های گلگون شده حسن ملایم وار و نوازشگرایانه می وزید و او خوشش می آمد.
روی پله نشست.
-باید این را هر طوری شده درست كنم. باید! باید!
مادر حسن، وقتی كلاس سوم بود بخاطر فقر اقتصادی و بیماری در گذشته بود. پدرش معتاد و خانه نشین شده بود.كارگر بود، زحمتكش، اما حالا نمی توانست هر روز برای كار برود. دوستان او گاهی كمكهایی به او می كردند ولی حسن می خواست به مدرسه برود. نمی توانست فقر خانوادگی، مرگ مادر، اعتیاد و بیچارگی پدرش را تحمل كند.
در آن دنیای نوجوانی گویی كشف عجیب و غریبی كرده كه آكاردئون زهوار دررفته پدرش را كه در جوانی آن را به صدا در می آورده و در محفلهای خانوادگی شور و حال و گرمی به حاضرین می داد را زنده كند.
حسن چند روز روی آن كار كرد. تمیز كرد، برق انداخت، آنرا به صدا در آورد. ولی نوایش عادی نبود و گویی خارج از نت همه چیز را می نواخت.
بسراغ پدرش رفت.
– بابا، بابا، میتوانی این آكاردئون را راه بیندازی!؟
پدر در ذهنش غوغایی بود، یاد دوران جوانی افتاد كه چگونه با همین آكاردئون همه را خوشحال و مسرور می كرد،گویی درخواست پسرش را نشنیده …
-بابا، میشه درستش كنی !؟
-میخوای چكار كنی، ما هزار بدبختی داریم. نكنه می خوای با نواختن این ساز آهنگ بدبختی ما را زیاد كنی !؟
– علاوه بر این مگه نمی دونی آخوندها میگن موسیقی حرامه !؟ …. باشه، باشه، بیار ببینم.
چند روز حسن همراه پدرش با هزار بدبختی صدایی از آكاردئون در آوردند. پدرش خوب مینواخت با اینكه دیگر انگشتان بلندش قدرت بالا و پائین آوردن روی دگمه های آكاردئون را نداشت. ولی گویا بخاصر پسرش تمام سعی و كوشش را می كرد تا آهنگی بنوازد و…
Sun, 28 Nov 2021 - 09min - 47 - پادکست :سیصد گرم بادام هندی، سیصد تن دکل نفتی، سیصد هکتار جنگل شمال
سیصد گرم بادام هندی، سیصد تن دکل نفتی، سیصد هکتار جنگل شمال
پرویز خزایی
کانال ایران آزادی
پدر دست در دست سه فرزند گرسنه از جلوی مغازه آجیل فروشی رد میشود. نگاه آرزومند، بقول لرها و کردها «تمارزو»ی، سه فرزند به ویترین آجیلها و بستههای کوچک بادام هندی، پدر فقیر و نگونبخت را میخکوب میکند. با خود می اندیشد که پول اندکی که در جیب دارد شاید کفاف یک نان سنگک برای شام این سه فرزند و مادرشان را هم ندهد، اما نگاه حسرت زده سه فرزند، غریزه پدری را کلیک میزند و، بی اختیار، سه بسته بادام صد گرمی را قاپ زده و بین سه فرزندش تقسیم میکند.
هنوز کودکان یکی دو دانه از بادام ها را در دهان نجویده اند که صاحب مغازه و آجان میریزند و پدر را میگیرند و کتک زدن شروع میشود. بادام های نجویده در گلوی سه کودک گیر میکند و دوان دوان بسوی خانه و مادر میروند...... بعدها از صدای زجههای مادر میفهمند که پدر به زندان و شلاق محکوم شده است. بلی عدالت سیستم مخوف و ضدانسانی شریعت منحوس خمینی- خامنه ای اجرا شده و حتما باعث افتخار ابراهیم رئیسی رئیس سابق قوه قضائیه هم میشود، تا، بعنوان رئیس جمهور بی جمهور، منصوب خامنه ای در کنفرانس به اصطلاح «وحدت اسلامی» به آن بنازد .....یک روز هم در جلسات رهبری سپاه جهل و جنایت خمینی- خامنه ای بحث کوتاه و سریعی در گرفته بود بر سر اینکه دکل نفتی ۳۰۰ تنی را، که قاچاقی از یک بار انداز مخفی در خلیج فارس ربوده و قایم کردند، را چگونه سند سازی و فروخته و بین خود تقسیم کنند که کردند. جویدن و قورت دادن این دکل غول پیکر ۳۰۰ تنی در مقایسه با آن ۳۰۰ گرم بادام هندی راحتتر و اصلا راحت الحلقوم بود........
آخوند طراز اول قم در یک تماس تلفنی با استاندار شمال کشور، که خودش او را با پارتی بازی منصوب کرده بود، میگوید که السلام علیکم و مبارک باشد پست استانداری جدید..... برادر! مدتی است پسر ما بیکار است.... میشود قسمتی از جنگل های شمال را به ایشان واگذار کنی که بتواند در آنجا مشغول به کار شود؟ کارزار واگذاری ۳۰۰هکتارجنگل باز بسا راحتتر از دزدی سه بسته بادام هندی بوزن ۳۰۰ گرم به سرعت انجام میشود و آقازاده پس از تحویل گرفتن جنگلها بساط کندن درختان و قطع و چوب بری و فروش را چنان براحتی انجام میدهد که انگاری بادام هندی که هیچ بلکه بستنی لالی پاپ قورت داده است!!
آری، آن چند دانه بادام هندی از گلوی آن سه کودک پایین نرفت اما دکل نفتی و جنگل شمال از هضم رابع سرپاسدار و آخوندزاده گذشت!!
گر حکم شود که دزد گیرند
آخوند کلان دستمزد گیرند
تفو بر مکر و غدر و فضا و قضایتان باد تفو!Tue, 09 Nov 2021 - 03min - 46 - پادکست :بی بی مهرجان اندیکایی هستم شما مرا نمی شناسید؟
بی بی مهرجان اندیکایی هستم شما مرا نمی شناسید؟
تهیه و تنظیم در کانال ایران آزادی
بی بی مهرجان اندیکایی هستم
شما اسمم را نشنیدید؟
آخ امان از بی کسی!
من بی بی مهرجان اندیکا هستم
گیسوانم در آسیاب زندگی سفید سفید شد!
خضاب می بندم که چشم بد روزگار مرا به تازیانه دیگری نیازارد
یک ماه پیش بود انگار که ناگهان خانهام لرزید
پشت تا شدهام اجازه نداد زودی بیرون بروم
در میانه راه رفتن آوار کلبه کوچکم را دیدم
و پشیمان شدم که چرا نماندم زیرش تا خلاص شوم از این همه نامردمی!
من بی بی مهرجان اندیکا هستم!
آن شب همه روستاهای وطنم لرزیدند؛
سپیدار، نپی آباد، رگ رو
آبچنار، درب، فرگه
شاهزاده عبدالله، دهدیک، دشتگل و سرشط و…
این روستاها تمام خاطراتم بودند
زلزله انگار آمده بود که همه دنیایم را از من بگیرد
من بی بی مهرجان اندیکایی هستم
گیسوانم سفید شدند
اما هرگز روزیم را از نامردان گدایی نکردم!
بعد از آن زلزله خیلیها آمدند!
با هلیکوپتر آمدند
با ماشین آمدند
با دوربین آمدند
بی دوربین
اما همه آمده بودند که عکس یادگاری بگیرند.
بله از ویرانههای کلبه من عکس گرفتند
اما مرا ندیدند!
بی بی مهرجان اندیکایی را ندیدند
هر هیأتی که می آمد بزرگتر بود انگار کورتر بود!
وقتی رئیسی آمد از مظلومیت اندیکا گفت
از عدالت سخن گفت اما چشمانش را باز نکرد که مرا ببیند
اندیکا را ببیند
بی بی مهرجان را ببیند
بعضی دهکدههایم صد درصد به ویرانه تبدیل شدند
نه مدرسه ای برای کودکان باقی ماند و نه درمانگاهی برای دردهای مزمن مردم
زلزله فقط ۵ ریشتر بود اما برای اندیکای من زلزله نابودی بود
زلزله را دیگر نباید با ریشتر اندازه بگیرید نامردمان!
زلزله را باید با درجه فقر مردم بسنجید
بی بی مهرجان اندیکایی هستم
شادی ها و دلخوشیهایم را زیر آوار خانههای همه روستاهای ویران شدهام جا گذاشتم [
گیسوانم سفید سفید شدند
خضاب می بندم که دیگر پیر زال اهریمنخو آزارم ندهد.
Sun, 07 Nov 2021 - 03min - 45 - پادکست : کولبری تلاش برای تهیه لقمه نانی با طعم مرگ
کولبری تلاش برای تهیه لقمه نانی با طعم مرگ
کانال ایران آزادی
گذرگاههای مرزی از سلماس تا اورامانات محل تردد کاسبان و کولبری است. این گذرگاهها محل عبور هزاران مرد، زن و حتی کودکانی است که در تلاش برای درآوردن لقمه نانی هستند. لقمه نانی که در یک بازی واقعی طعم مرگ میدهد.
تنوع و گستردگی کسانی که به کولبری میپردازند، خود نشانه عمق بحران بیکاری در این استانها است.
بسیاری از کارگرانی که بدلیل کرونا بیکار شدهاند، ناچارا به کولبری روی آوردهاند. در میان آنها فارغالتحصیلان دانشگاه، زنان نانآور خانواده و دخترانی که برادری در خانه ندارند به فراوانی یافت میشود. بسیاری از آنها برای تامین هزینههای کمرشکن درمان خود یا اعضای خانواده به کولبری روی آوردهاند.
تهیه کار امن و مناسب با اختصاص بخش کوچکی از هزینه سرکوب
دیکتاتوری حاکم با بخش کوچکی از بودجه و هزینه سرکوب میتواند برای اکثر کولبران کار امن و مناسب فراهم کند. در یک کلام کولبری تراژدی تلخ کردستان در قرن بیست و یکم است. فقر و نداری کولبران را مجبور کرده تا بارهای سنگین را در سختترین و ناامنترین شرایط محیطی بر دوش حمل کنند. تردد در زیر گلوله نیروهای امنیتی و عبور از راههایی که آلوده به مین است، آینده مبهمی برای آن ترسیم کرده است.
کولبرکشی روایتی جدیدی نیست، اما نبایستی به روال عادی تبدیل شود. اکثر کولبران کشته شده توسط نیروهای امنیتی و بدون هشدار اولیه هدف قرار میگیرند. در موارد زیادی حتی کولبران با تک تیر مجهز به دوربین هدف قرار گرفتهاند.
بارها تاکید شده که کولبر قاچاقچی نیست
بارها مسئولین اعلام کردهاند که کولبران قاچاقچی نیستند. اما در عمل نیروهای امنیتی برای رعب و وحشت و گرفتن حق حساب از کولبران به سمت آنها شلیک میکنند.
برادر یکی از کولبران کشته شده درمصاحبه با اقتصاد۲۴ وضعیت زندگی برادرش و سایر کولبران را توضیح میدهد. وی میگوید: «برادر من شغلی نداشت و برای کسب درآمد چارهای به جز کولبری هم نداشت. اصولا فردی که شغل مناسب داشته باشد به هیچ وجه حاضر نیست جان خود را اینگونه به خطر بیندازد. در بسیاری مواقع کولبرها دست خالی باز میگردند به این دلیل که شرایط خروج از مرز را ندارند مثلا راه مسدود شده یا نیروهای مرزبانی بیرون هستند و … بنابراین درآمد زیادی از همین راه کولبری هم ندارند. گاهی ۲۰روز یا یک ماه امکان کولبری ندارند.»
این سرگذشت همه کسانی است که به کولبری روی آوردهاند. دیکتاتوری حاکم آنها را بین دو راهی گرسنگی و مرگ مخیر کرده است. کولبران ترجیح میدهند که در حین تلاش برای کسب نان برای خانواده جانشان را از دست بدهند. هیچ کولبری مرگ را دوست ندارد، آنها عاشق زندگی خود و خانوادهشان هستند. بهمین دلیل اینگونه به دل کوهستان میزنند. کولبران انسانهای زحمتکشی هستند که غم نان دیگران را دارند. همه آنها پدر، همسر، ناآور خانواده و… هستند. پایان کشتار کولبران بیگناه زمانی است که بنیانهای این نظام فاسد و چپاولگر نابود شده باشد. بایستی اعتراض به مرگ کولبران را هر چه گستردهتر کرد.
Wed, 03 Nov 2021 - 04min - 44 - پادکست :در روز کوروش به استوانه کوروش یادگار به جای مانده از او نظری بیاندازیم
استوانه کوروش
تهیه و تنظیم در کانال ایران آزادی
در روز کوروش به استوانه کوروش یادگار به جای مانده از او نظری بیاندازیم.
استوانه کوروش اولین منشور حقوق بشر در سال ۱۸۷۹میلادی توسط هرمزد رسام در حفاری معبد مردوک در بابل پیدا شد.
این تکه منشور کوروش حاوی ۳۵خط بود. تکه دوم منشور کوروش کبیر که شامل خطهای ۳۶تا ۴۵میشود، در سال ۱۹۷۵میلادی در کلکسیون بابل دانشگاه ییل یافت شد. سپس این دو قطعه به موزه بریتانیا در لندن منتقل شد و در کنار منشور اصلی قرار گرفت.
در سال ۱۹۷۱میلادی، سازمان ملل متحد منشور کوروش کبیر را به همه زبانهای رسمی سازمان منتشر کرد و بدلی از این منشور در مقر سازمان ملل در فضای بین تالار اصلی شورای امنیت و تالار قیومت در شهر نیویورک قرار داده شد. در این مکان، نمونهیی از آثار فرهنگی کشورهای گوناگون وجود دارد.
این لوح حامل ۴۵سطر به زبان بابلی است که بعد از فتح بابل در سال ۵۳۹قبل از میلاد بهدستور کوروش نگاشته شده است. در این لوح یا منشور کوروش توضیح میدهد که چگونه بابل را بدون زد و خورد تصرف کرد. شهر را نابود نکرد و بعد از آن فرمان داد تمام نیایشگاهها را که بسته شده بود، باز کنند.
همه مردمانی را که آواره شده بودند به سرزمینهای خود بازگرداند و اجازه داد پیروان همه ادیان همچون قبل از دوران سقوط بابل به انجام فرائض دینی خود ادامه دهند. به همین دلیل است که از کوروش بهعنوان پادشاهی آزادیبخش یاد شده است.
«بابل به دست من افتاد و چون به بابل شدیم، سربازان و پارسیان خویش را گفتم دست به هیچ دامنی دراز نکنید. زنان و کودکان در پناه مناند، پیران و پیبریدگان در پناه مناند، خاموشان و خستگان در پناه مناند، شکستخورگان در پناه منند.
سلوک سربازان من سلوک پارسیان سرزمین مناند و ما برای آزادی مردمان آمدهایم. تباهی و تیرگی از ما نیست. وحشت و شقاوت از ما نیست. غیض و غرامت از ما نیست. ما رسولان امان و آسودگی هستیم. ما آورندگان آزادی مردمان هستیم. (منشور کوروش – موزه لندن)
بهدلیل اینکه کوروش در این استوانه به حقوق مردم، زنان، بردگان، آزادی انتخاب، آزادی بیان و آزادی مذاهب اشاره کرده است، اکثریت قریب به اتفاق کارشناسان و مورخین، این منشور را اولین اعلامیه حقوقبشر جهان میدانند.
«بگذارید هر کسی به آئین خویش باشد. زنان را گرامی بدارید. فرودستان را دریابید و هر کس آزاد است به زبان قبیله خود تکلم کند. آدمی تنها در مقام خویش به منزلت خواهد رسید. گسستن زنجیرها آرزوی من است. رهایی بردگان و عزت بزرگان آرزوی من است».
در ویترینی که منشور کوروش را در خود جای داده است، دو قطعه سنگ کوچک به چشم میخورد. این دو قطعه در سال ۲۰۰۹کشف شدند و بخشی از یک اثر کاملاً متفاوت از لوح کوروش هستند که از یک لوح دیگر به دست آمدهاند. اما به همان خط لوح کوروش نوشته شده و محتوایش نیز همانی است که بر لوح کوروش میبینیم.
این نشان میدهد که لوح کوروش که اعلامیهای از طرف اوست، سند نیست بلکه در واقع اعلامیهای است که بر روی کتیبههای مختلف نوشته شده و حتی این احتمال هست نسخههای مختلف از این اعلامیه به نقاط مختلف از امپراطوری فرستاده شده باشند…..
Fri, 29 Oct 2021 - 04min - 43 - پادکست :نواخت سیلی که هنوز در گوش خامنهای صدا میدهد!
نواخت سیلی که هنوز در گوش خامنهای صدا میدهد!
تهیه و تنظیم در کانال ایران آزادی
سیلی بر بناگوش استاندار یا حکومت؟
در جریان معارفه پاسدار عابدین خرم به عنوان استاندار آذربایجان شرقی، یک سرهنگ پاسدار دیگر به روی سن رفت و سیلی محکمی بر بناگوش او نواخت. نواخت سیلی در لحظه در میکروفون سالن معارفه انعکاس بلندی داشت اما دامنهی این سیلی حالا به همه مطبوعات حکومتی رسید. و به صورت یک موضوع حاد درون حکومتی درآمد.
همه ما سیلیهایی که زدهایم خواهیم خورد!
تاجگردون نماینده سابق مجلس گفت: همه ما سیلی هائی را که زده ایم، خواهیم خورد. دیر و زود دارد، لکن سوخت و سوز ندارد. صبور باشیم.
روزنامه جمهوری اسلامی نیز در مطلبی با اشاره به نواخت سیلی بر بناگوش استاندار جدید آذربایجان شرقی نوشت: منظور از مرحله جدید این است که با آن چه در تبریز رخ داد، مشخص شد که درگیریها اکنون به درون یک قشر از مهمترین بخشهای امنیتی و حفاظتی کشور رسیده است. در این واقعه ضارب و مضروب هر دو سپاهی بودند! این درست همان چیزی است که هرگز نباید رخ میداد. روشن بود که آن فرهنگ غلط به چنین مراحل خطرناکی هم خواهد رسید. این جا دیگر جای درنگ نیست و با قید فوریت باید این بیماری مزمن را معالجه کرد. البته نه با داغ و درفش بلکه با تغییر نگاه.
نواخت سیلی به صورت سپاه پاسداران
این روزنامه سپس با انتقاد نسبت به گماشتن فرماندهان سپاه در عرصههای اجرایی نوشت: «اولین سیلی هنگامی به صورت سپاه نواخته شد که سپاهیان را به عرصه سیاسی و پذیرش مسئولیتهای اجرایی آوردند و آنها را به جای آنکه مسئول امنیت ملی باشند، مسئول آب و نان و برق و گاز مردم کردند. سیلی تبریز دومین سیلی بود که به صورت سپاه نواخته شد. و این پیامد طبیعی همان سیلی اول بود. صدای سیلی اول متأسفانه شنیده نشد
سیلی ناکامیهای مردم!
روزنامه آفتاب یزدنیز این سیلی را بازتاب خشم عمومی جامعه از حاکمان دانست و نوشت: «مردم به دنبال جبران این فشار فروخورده هستند و به مکانیزم جبران روی میآورند. این سیلی تمام ناکامیهای مردم بر صورت استاندار بود. سیلی پاسخهای منفیای که به ناحق مردم از مسئولین شنیدند. مردم در این اتفاق همزادپنداری کردند و انگار هر فشاری از سمت هر مسئولی با آن سیلی جبران شد. برخی از مسئولین بر برج عاج نشسته و خود را واجب الاحترام میدانند. این امور باعث شده است یک صحنه این چنینی باعث نشاط همگانی شود! [
مطبوعات مختلف حکومتی هر کدام به فراخور موضع خود نسبت به این نواخت سیلی واکنش نشان دادند.
روزنامه آرمان نیز با اشاره به گماشتن پاسداران به عنوان مقامات استانی نوشت: قطعا نظامیها جایشان همان کار اصلی و نظامیگری و دفاع از کشور و مرزهای کشور است. باید استانداران از طبقه کارشناس و مدیریتهای مجرب انتخاب شوند. کار نظامیگری با کار اجرایی سازگاری چندانی ندارد و گاهی از این طریق فرصت سوزی میشود.
واقعیت آن چه که اتفاق افتاد
با توجه به آن چه که در رسانههای حکومتی انعکاس یافت باید در این مورد به چند واقعیت اشاره کرد:
یک. سیلی خوردن یک پاسدار سرهنگ به دست سرهنگ دیگر بیش از آنکه یک سیلی بر بناگوش یک پاسدار یا استاندار باشد، یک سیلی بر بناگوش خامنهای و رئیسی به خاطر در پیش گرفتن سیاست نظامی کردن کشور است.
دو. خامنهای و رئیسی برای اینکه از قیام در تقدیر پیشی بگیرند و قبل از هر جرقهای دستگاه خود را برای مقابله با آن آماده کنند به سرعت در حال پاسداریزه کردن کشور هستند. این امر باعث شد که بخشی از نیروهای سیاسی و نظامی حکومت با این رویه روی خوش نشان ندهند.
سه. خامنه ای تصور می کرد که با حذف باند اصلاح طلبان می تواند با یک دولت یک دست متشکل از پاسداران و امنیتیها راحت کشور را اداره کند. در حالی که اکنون اختلاف و دسته بندی به درون امنیتی ترین نهادهای آن سرایت کرده است.
پس این نواخت سیلی بر بناگوش خامنهایاست که چنین طنین بلندی داشت
Thu, 28 Oct 2021 - 04min - 42 - پادکست :روز سوم آبان از ریحانه جباری بنویسیم
بعد از روز سوم آبان هم....
تقدیم به شعله پاکروان و شعله ای بنام ریحانه
کانال ایران آزادی
روز سوم آبان از ریحانه بنویسیم
روز چهارم آبان از گلی که پژمرده نشد بنویسیم
روز پنجم آبان از ساقه ای که رویید بنویسیم
روز ششم آبان از جوانه هایی که رویید
روز هفتم آبان از شکوفه های سرخی که باز شد
روز هشتم آبان...
روز نهم آبان...
روز اول آذر از دخترانی که برخاستند بنویسیم
روز دوم آذر از شاعرانی که گریستند ...
روز سوم آذر از مادرانی که خروشیدند بنویسم
روز دهم آذر
روز بیستم آذر
روز هفتم دی از مردی که بر دار شد بنویسیم
روز اول بهمن
روز اول اسفند
تمام کارمان شده از عشق و خشم بنویسیم
از عشقی که در زمستان شعله از آن می خیزد
از سوم آبانها تا سوم آبانها
از خردادها تا مردادها
ازریحانه ها
تا فرینازها
از فرزادها
تا
شعله ها
و باز از ریحانه ها تا ریحانه ها
و ما دوره می کنیم
مشعل به مشعل
تا شعله را برسانیم
به مشعل پیروزی
آنجا که ناگهان روشن شود
بر دستها و بازوان مردم
مشعل و پرچم پیروزی
و من آن روز
باز شروع خواهم کرد
تا انتهای تاریخ....
از هزاران روز یاد بود
از هزاران روز بزرگداشت
که مرا هزاران بار به گریه انداخت
و هزاران شعله را روشن کرد.
Mon, 25 Oct 2021 - 02min - 41 - پادکست :روزهای سیاه دستفروشی در میان باندهای مافیایی
روزهای سیاه دستفروشی در میان باندهای مافیایی
تهیه و تنظیم در کانال ایران آزادی
دستفروشان در ایران چگونه روزگار می گذرانند؟
فقر و بیکاری گسترده و وضعیت فاجعه بار اقتصادی در جامعه، معیشت را برای میلیون ها ایرانی آن چنان سخت کرده که آنها ناچار به دستفروشی برای تأمین هزینه های زندگی و امرار معاش خود شده اند. چهره شهرهای بزرگ طی ۲۲ ماه گذشته بعد از شیوع کرونا تغییر کرده است و بنا بر آمار رسانه ها اکنون ۱۶ میلیون نفر در ایران به دستفروشی مشغولند.
رونق دستفروشی حتی در امواج کرونا
در شهرهای بزرگ در هر شرایطی حتی با وجود ۶ پیک کرونا، میدان ها، پلهای عابر پیاده، کنار خیابان، مترو، اتوبوس، کنار چهارراهها مملو از دستفروشی شده است. در میان آنها زنان و مردان پیر که تلخی روزگار در چهرههایشان دیده میشود و بسیاری از جوانان فارغ التحصیل دانشگاهها را میتوان دید
زنی حدود ۴۵ ساله که خود را سرپرست خانواده معرفی میکند میگوید: چهار فرزند دارد که دو پسر و یک دخترش دانشجو هستند و خرج آنها زیاد است و مجبور به اینکار شده است. به دلیل شرایط کرونا بسیاری از افراد ساکن تهران و یا شهرهای بزرگ مشاغل دائمی خود را از دست دادهاند و اکنون از طریق دستفروشی امرار معاش میکنند. برخی از آنها بداخل مترو و ایستگاه به ایستگاه و واگن به واگن برای فروش دفتر و دستبند و لباس و اجناس بنجل و هر جنسی که بکار روزمره میآید میروند.
دستفروشی و اعتبار اجتماعی
افرادی که این شغل اعتبار اجتماعی آنها را نزد دیگران پایین میآورد در هراس از اینکه شناخته شوند ماسک به صورت میزنند. برخی از دستفروشان نیز برای کمک خرج به اینکار روی آورده اند و اینکار دوم یا سوم آنها محسوب میشود، چون نمیتوانند هزینه خانواده خود را تأمین کنند و بیمه های بیکاری هم در ایران مدتهاست آنچنان ناچیز است که ارزش دنبال کردن هم ندارد.
دستفروشی البته برای شرکت های بزرگ وارد کننده انبوه اجناس مصرفی که با رانت و توزیع توسط شبکه های پشت پرده سود هنگفتی دارد و در آمدهای میلیاردی را برای آنها به ارمغان میآورد. پدیده شوم تری که دستفروشان با آن مواجهند شبکه مافیایی پیچیده زیر زمینی وابسته به جناحهای حاکم با ترکیبی از مأموران که در ازای پرداخت مبلغی اجازه پهنکردن اجناس را میدهند. این شبکه به دستفروشان هیچ رحم و مروتی نمیکنند و روزی که دستفروشان در آمدی نداشته باشند، با توقیف اجناس و توهین های زشت همراه میشوند
Tue, 19 Oct 2021 - 06min - 40 - پادکست :وقتی ستارهها غروب میکنند، افسانهها متولد میشوند
وقتی ستارهها غروب میکنند، افسانهها متولد میشوند
کانال ایران آزادی
تصمیم به سکوت نداشت. سکوت او، آرامش قبل از توفان بود. آن توفان عشق و آزادی که در وجود او خروشان بود، قرار بود درخشانترین صفحات حیاتش را رقم بزند و او را به ستارهای روشن در آسمان هنر ایران بدل کند.
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه هستصدای صداها، خاتون شهر شعرها
مرضیه
او، هنرمند پرآوازهٴ تاریخ معاصر ایران، سمبل هنر ملی شوریده بر ظلم و ستم، مرضیه است که در قلهٴ افتخار، الهامبخش پویندگان هنر برای آزادی است.
90سال پیش در خانوادهای سرشناس در تهران، کودکی چشم به جهان گشود که او را اشرفالسادات نام نهادند. گویی تقدیر چنین بود که او روزی بهسوی شهر سحرانگیز و افسانهای، یعنی «اشرف» رهسپار شود.
اشرف السادات مرتضایی، در سال 1303 در خانوادهای هنر دوست و اهل هنر متولد شد. پدر، مردی فاضل و روحانی و مادر، از تبار دوستداران شعر و هنر بود که مشوق اصلی مرضیه در کار شعر و آواز شد. در 19سالگی بهطور حرفهای قدم در عرصه هنر نهاد و در آواز تحت تعلیم اساتید بزرگی چون استاد ابوالحسن صبا، مرتضی محجوبی قرار گرفت. وی در سنین جوانی در دورانی در ایران شروع به خوانندگی کرد که برای یک زن جوان کار سادهیی نبود. اما زیبایی صدای وی، زمان را در نوردید و او از محبوبیتی بیسابقه در میان مردم بهعنوان یک خوانندهٴ مردمی بهرهمند شد.
مرضیه از نخستین خوانندگان برنامه گلها، برنامه ارزشمند موسیقی رادیو ایران بود. برنامهای که نوازشگر قلب و روان میلیونها ایرانی شد. اولین کنسرت او به همت شاعر بزرگ ایران ملک الشعرای بهار اجرا گردید که حاضران را سخت تحت تأثیر قرار داد و آنان را در طول کنسرت نسبت به هنرمند جوان و جسور خود به تحسین بینظیری واداشت. حضار برای اولین بار دریافتند که با هنرمندی مواجهند که حرفی نو برای گفتن دارد. روزی که اولین برنامه او از رادیو پخش شد، صدایی صاف، شفاف و دلنشین در ایران طنینانداز شد که میرفت تا برای نزدیک به 7 دهه خاطرات تلخ و شیرین سه نسل را در یک سرزمین پهناور تاریخی با خود عجین و همراه کند. قلبها را به تسخیر خود در بیاورد و سرود عشق و مهربانی را در همه جای ایران بگسترد. کوله باری از دو هزار ترانه و آواز، او را تا مرزهای رمزآلود یک چهره اسطورهای جاودانه کرد.
اما دیو مهیب ارتجاع در راه بود. مرضیه پس از صعود به بالاترین قله آواز ایران، در حاکمیت ننگین آخوندها سکوت اختیار کرد و صدای پرغوغا و همیشه دلنواز و پرتوانش را 15سال در سینه پنهان ساخت...
اما نه، او تصمیم به سکوت نداشت. سکوت 15ساله، آرامش قبل از توفان بود. آن توفان عشق و آزادی ایران، که در وجود او خروشان بود، قرار بود درخشانترین صفحات حیات او را رقم بزند.
چنین بود که تک ستاره آواز ایران، پس از نیم قرن هنرنمایی و چشیدن سرد و گرم روزگار، جلای وطن و ترک خانمان و عزیزان کرد .
.....آنگاه کنسرتهای وی در پراعتبارترین مراکز هنری جهان، همچون آلبرت هال سلطنتی لندن، المپیای پاریس و سالن ویلشر هال لسآنجلس با ترکیبی از موسیقی و پیامهای سیاسی برگزار گردید.
به این ترتیب بود که این شوریده حال دلسوخته صدای سحرانگیز خود را به فریاد خروشان یک شورشی بدل نمود و عزم کرد تا تمام هنر خود را وقف مقاومت برای آزادی مردم میهنش کند. مردمی که به آنها عشق میورزید. او همهٴ آزارها و دشنامهای نامردمان را پذیرا شد، رفاه و آسایش را بر خود حرام کرد .Sat, 16 Oct 2021 - 06min - 39 - پادکست : محمد صابر ملک از زندان می گوید
من هرگز دیگر آن صابر نشدم!
کانال ایران آزادی
زندانی سیاسی سابق محمد صابر ملک رئیسی از زندان می گوید
محمد صابر ملک رئیسی زندانی سابق در یک رشته توئیت تلاش کرد که گوشهای از آن چه که در زندان بر او گذشت را شرح دهد.
محمد صابر ملک رئیسی، زندانی سیاسی از ۱۷ سالگی در زندان بوده، بعد از ۱۱ سال در بهمن سال ۹۹ آزاد شد.
آقای ملک رئیسی مهرماه ۱۳۸۸ زمانی که دانش آموز دوم دبیرستان بود، در استان سیستان و بلوچستان بازداشت شد. او در نامهای نوشته بود که نیروهای امنیتی او را گروگان گرفته بودند تا برادرش که در پاکستان عضو جندالله بوده، به ایران بازگردد.
وقتی صابر بودم
آن چه که در پی میآید رشته توئیت او در مورد آن چیزی است که در این ۱۱سال بر او گذشت:
«زمانی که فقط «صابر» بودم فارغ از هر پسوندی مثل کوچکترین زندانی سیاسی، یا زندانی سیاسی بلوچ، یا زندانی سیاسی تبعیدی، یا زندانی سیاسی اهل سنت، یا زندانی سیاسی امنیتی-عقیدتی، و یا زندانی تروریست ضد انقلاب و یا زندانی تروریست جنداللهی یا شرور یا محاربه و یا غیره و غیره، فقط «صابر» بودم.
«صابر» و مثل یه نوجوان زندگی می کردم. دنیای خودمو داشتم. همه دنیام همون چیزایی بود که یک نوجوان می تونست داشته باشه. همه آرزوهام همون آرزوهایی بود که یه نوجوان می تونست داشته باشه. تنها خلاف زندگیم قلیان بود که بعضی مواقع با دوستانم میرفتیم قایمکی میکشیدم. این کلیپ را موقعی درست کردم که در تب عشق یه دختر میسوختم! [محمدصابر ملک رئیسی و شیراحمد شیرانی پس از بازجویی به زندان اردبیل منتقل شدند]
دختری که بهش احساسات عجیبی داشتم. احساساتی که برام ناشناخته بود، احساساتی که ترس برملا شدنشان را داشتم، و باز خود این ترس هم لذت بخش بود! همش فکر می کردم اگه همه از این احساساتم به اون با خبر بشن چی پیش میاد. ترس اینو داشتم که اون بفهمه و شاید برای همیشه از دستش بدم! اما باز با این وجود دوست داشتم همه بدونند که چه احساسی به اون دارم، خودش بفهمد که چقدر دوستش دارم.
من دیگه صابر نبودم!
اما یهویی همه چیز تغییر کرد و من تبدیل به یه شخص دیگه شدم، یعنی من همان نوجوان «صابر» بودم، اما دیگه نبودم! من دیگه یه آدم مخوف، یه تروریست، یه شرور یه محارب، یه آدم کش بودم به اسم اسدالله،!! که عضو گروه جندالله بود. و در سن ۱۲سالگی در عملیاتهایی چون تاسوکی شرکت داشت. من دیگه یه نوجوان محصل بازیگوش عاشق نبودم، من دیگه یه عضو آموزش دیده جنبش مقاومت مردمی بلوچستان بودم که حتی این عنوان رو کل دبیرای سراسر کشور نمی تونستن هضم کنند! حالا من به جای خودم.
من دیگه پشت نیمکت مدرسه نبودم. برای درس مزخرف شیمی و فیزیک، من پشت میز بازجویی بودم. از نحوه فعالیتم تو سازمان جنبش مقاومت مردمی بلوچستان دیکته می نوشتم. من دیگه تو سالن فوتبال در آخر ترم دغدغه قبول شدن یا نشدن تو امتحانات رو نداشتم، من تو سالن دادگاه انقلاب اسلامی داشتم سر اعدام شدن یا نشدنم محاکمه می شدم! من دیگه اصلا «صابر» نبودم من دیگه از اون تاریخ ۱۳۸۸/۷/۲ هرگز دیگه اون«صابر» نشدم».
Tue, 12 Oct 2021 - 03min - 38 - پادکست :داستان درخت خونین
داستان درخت خونین
تهیه و تنظیم کانال ایران آزادی
درخت خونین داستان واقعی هزاران عاشق آزادی
داستان درخت خونین بر اساس روایتی از مادری در خراسان است. درخت خونین مقاومتی خونبار که اکنون ۴۰مین سال آن را پشت سر گذاشتهایم.
زمستان خونین ۱۹۸۱ را همه مردم ایران به خاطر دارند. روزهایی كه خون هزاران هزار زندانی عاشق آزادی در جای جای كشور، برفهای پاك و سپید را رنگین كرد.
«درخت خونین» داستان مادری در خراساناست. مادری كه میگفت از روزی كه پسرم را دستگیر كردند، هر روز خبر اعدام دهها و صدها دختر و پسرجوان را میشنیدم. شبانه روز در كابوس به سر میبردم كه نكند خبر اعدام پسرم را بدهند! و این كابوس به واقعیت پیوست.
ساعت ۴ صبح روزی، درب حیاط به شدت كوبیده شد. یكی از اقوام كه خانهاش نزدیك گورستان شهر بود، سراسیمه گفت: «یك ساعت قبل، پاسداران ۵ زندانی را به گورستان آوردند، به درخت بستند و همه را اعدام كردند».
پیرزن در سرمای استخوانسوز زمستان، پیاده با فانوسی در دست به سمت گورستان شتافت. سكوت هولانگیز گورستان در نیمه شب، به اندازه كافی دلهرهآور بود كه مانع رفتن پیرزن شود. ولی عشق مادری همه اینها را از یادش برده بود.
به درخت كه نزدیك شد، دید ۴ پسر و یك دخترجوان را به رگبار شقاوت بستهاند. هنوز بدنشان گرم بود. فانوس را نزدیك چهره تكتكشان برد. پسرش نبود. چهره خونین تك تك آنان را بوسید. ساعاتی كنار جسد بیجان آنها گریست؛ سپس سطل آبی تهیه كرد و صورت آنان را شست و با آنها وداع كرد.
هر چند تاکنون صاحبان دنیا و مماشاتگران، بهخاطر منافع اقتصادی، عامدانه از به محاکمه کشاندن خامنهای و رئیسی چشمپوشی كردهاند. اما دستگیری حمید نوری در روز ۹نوامبر ۲۰۱۹ و به محاکمه کشیدن او، که اکنون در دادگاه سوئد در جریان است، حلقهیی از حلقات نقشه مسیری است که باید تاکنون پیموده می شد. [دادگاه حمید نوری؛ پیکر اعدام شدگان را با کامیون از در آشپزخانه خارج میکردند]
آیا این فقط یك پروژه سیاسی است ؟ نه، نه، ابداً!
خواسته محاکمه خامنهای و ابراهیم رئیسی جلاد ۶۷، صدای درگلوخفه شده همان ۵ لاله بسته شده در پای آن درخت خونین است.
آری، صدای گریه و نجوای آخرین صدها زنی است كه در ملاء عام بالای چوبه دار رفتند و یا سنگسار شدند.
صدای دهها هزار زندانی سیاسی دلاوری است كه تن به خمینی ندادند و با شرافت مردن را به ننگ تسلیم ترجیح دادند.
صدای زنان، مردان و كودكان گورخوابی كه بهدلیل فقر، هر شب، خوابیدن در قبر را تجربه میكنند تا زمانی كه نوبتشان برسد؛ در حالی كه ۸۰درصد اقتصاد كشور، دست سپاه است و میلیاردها دلار اختلاس كرده و می كنند.
صدای هزاران هزاركارگر زحمتكشی میباشد كه از شدت تنگدستی، دست به خودكشی میزنند؛ درحالی كه دزدیهای نجومی پاسداران، عالمگیر شده است.
صدای مهندس «مهدیس» دختر جوانی است كه یك هفته بعد از آزادی، بهدلیل هتك حرمت و تجاوز به وی، خودكشی كرد.
صدای هزاران هزار عراقی بیگناهی است كه روزانه با انفجار بمب و یا حمله عوامل خامنهای كه همگی آموزش دیده سپاه هستند، به خاك وخون كشیده میشوند.
صدای بی صدای خانوادههای هزاران جوان عراقی ترور شده به دست مزدوران سپاه است كه معصومانه چهره بر خاك كشیدند و صدای ضجه آنان درگوشها طنینانداز است.
صدای گریه دهها هزار كودك سوری است كه یا خانواده خود را از دست دادهاند و یا از شهر و دیار خود آواره شدند.
آری، همه این صداها با پژواكی رسا به ما میگویند: «برهر فرد مسلمان و شریف و هر وجدان بیداری است كه با تلاش در این مسیر، مرهمی بر زخمهای مردم كشورش كه از دخالتهای خامنهای به تنگ آمدهاند بگذارد».
«ان النصر آت لا محاله» صدای جرس شنیده میشود…
Mon, 11 Oct 2021 - 04min - 37 - پادکست :چه گوارا، ناشناسی که آشنای همه دنیا شد
چه گوارا، ناشناسی که آشنای همه دنیا شد
تهیه و تنظیم در کانلا ایران آزادی
ویژگی برجسته چه گوارا چه بود
ارنستو چه گوارا شاید نامی باشد که تقریبا در همه دنیا شناخته شده است. هرچند که نسل های جدید کمتر از او شنیده باشند ولی هر کس که نگاهی به تاریخ انقلابیون و مبارزان بیاندازد بیش از همه با نام چه گوارا برخورد خواهد کرد.
او از کودکی دچار بیماری آسم بود و به همین دلیل مادرش سلیا همه عشق و توجه خود را به پای او ریخت. بدلیل بیماریش او ساعتهای طولانی را در رختخواب به مطالعه کتابهای مختلف میگذراند و همین موضوع باعث شده بود که شخصیت او متفاوت از هم سن و سالهایش باشد.
داستان سفرهای او یکی از انگیزاننده ترین و زیباترین داستان های مستندی است که پر است از عشق و احساس او نسبت به دیگران و همدردی عمیق چه گوارا نسبت به دردهای سایرین.
ارنستو همکاری خود را با مبارزین کوبا به عنوان یک پزشک معمولی آغاز کرد و علیرغم اینکه به عنوان یک خارجی پیوسته به این گروه هیچ تجربه نظامی و سیاسی از قبل نداشت ولی به سرعت تبدیل به یکی از چهرههای برجسته انقلاب کوبا شد.
چه گوارا، مظهر اراده شکست ناپذیر
چه گوارا معتقد بود که خواستن و اراده کردن باعث میشود به هرخواسته ای رسید و از نظر او هیچ مانعی هر قدر هم که بزرگ باشد توان مقاومت و ایستادگی در مقابل عزم و اراده یک انسان مصمم برای رسیدن به آرزوهایش را ندارد.
او از آن دسته فرماندهان جنگ بود که هرگز به نیروهایش نمیگفت که بروید جلو و بجنگید بلکه همواره خودش جلودار صحنههای نبرد بود و به بقیه میگفت که دنبال من بیایید و اینگونه بود که صدها صحنه نبرد را با پیروزی به پایان رساند. شجاعت و پیشتازی او چنان زبانزد عام و خاص شده بود که بارها دوستانش از او خواهش میکردند اینقدر در صحنه نبرد خطر نکند چرا که وجودش برای پیشبرد جنبش بسیار ضروری است و نباید جانش را ازدست بدهد ولی او با لبخند زیبایش سری تکان میداد و در صحنه بعد دوباره پیشاپیش یارانش میجنگید.
یکی از اصلیترین ویژگیهای چه گوارا که شاید بسیار کم نظیر باشد این بود که او همه چیزش را برای فدا کردن در راه خدمت به مردم در طبق فدا گذاشته بود. هیچ چیز برای خودش نمیخواست و تمام لحظاتش صرف خدمت به مردم و یارانش میشد و این همان ویژگی بود که اورا محبوب دلها کرده بود و نام او همیشه با غرور و افتخاری بی مانند بر سرزبانها میچرخید.
ازجمله اینکه بعد از پیروزی در انقلاب کوبا و علیرغم اینکه همه مسیرهای زندگی و مواهب آن برایش باز بود ولی او به همه چیز پشت پا زد و برای ادامه آرمان و آرزوهایش که آزادی همه مردم تحت ستم بود مجددا به مسیر سخت و طاقت فرسای مبارزه بازگشت.
آخرین حرف چه گوارا قبل از اعدامش این بود: میدانم که قصد کشتن مرا دارید، من نباید زنده به دست شما میافتادم. این شکست به معنای پایان یافتن انقلاب نیست بلکه انقلاب در جای دیگری ادامه خواهد داشت و پیروز خواهد شد.
Sat, 09 Oct 2021 - 03min - 36 - پادکست :علت آمار بالای سالمندان دستفروش چیست
علت آمار بالای سالمندان دستفروش چیست
ایران آزادی
آمار دقیقی از تعداد سالمندان کشور در دست نیست. مهمتر اینکه آمار دقیقی از سالمندان دستفروش که مجبور به کار در سن بالا هستند وجود ندارد. اما کافی است که در شهر سر بچرخانی. انبوهی مردان و زنان سالمند را میبینی که درحال کار هستند. بهترین آنها یا مسافرکشی میکند یا مغازهدار است و فقیرترها هم مجبور به دستفروشی در مترو و خیابانها میشوند.
بحران کرونا و عدم حمایت حاکمیت از مردم باعث گسترش فقر در کل جامعه شده است. فشار اقتصادی به حدی است که حتی سالمندانی که بازنشسته هستند و حقوق میگیرند هم مجبور به پیدا کردن شغلی هستند. چرا که آنها نیز میخواهند از پس هزینههای زندگی برآیند. سالمندانی که به جای استراحت در خانه باید پا به پای مردم دیگر کار کنند.
سوال اینجاست که چرا جمعیت عظیم سالمندان کشور از درآمد حداقلی برخوردار نیستند.؟ چرا از یک زندگی شایسته و مسکن حداقلی محروم هستند؟ طبق اصل ۲۹ قانون اساسی همین حکومت برخورداری از خدمات درمانی و بازنشستگی حقی است همگانی. براستی زندگی آنها را چه کسی به سرقت برده است.
دههها غفلت از وضعیت سالمندان دستفرش کافی نیست؟
بر اساس آمارهای منتشره بیش از ۵۰ درصد جامعه ایران بالای ۳۰ سال سن دارد. این آمار نشاندهنده حرکت جامعه ایران به سمت کهولت و پیری است. در این جامعه تامین نیازهای درمانی و داشتن مستمری قابل قبول از اولویت بالایی برخوردار است.
سران حکومت خود را در قبال تامین معیشت مردم مسئول نمیدانند. حتی نهادهایی که برای این موضوع تاسیس کردهاند نیز پاسخگوی فقر روز افزون مردم نیست. به گفته مسئولین کمیته امداد و بهزیستی یک لیست طولانی از مراجعان واجد شرایط به این ۲نهاد وجود دارند. اما مسئولین این ۲نهاد با ادعای نداشتن منابع مالی پاسخگوی آنها نیستند. در واقع آنها را از حقوق مسلم خود محروم میسازند.
علی دهقانکیا، رئیس کانون بازنشستگان تامین اجتماعی در مصاحبه با همشهری۱۴شهریور ۱۴۰۰، آماری از وضعیت بازنشستگان و سالمندان دستفروش ارائه کرده بود. وی در این رابطه میگوید: «بیشتر از یک سوم بازنشستگان تامین اجتماعی حداقلبگیر هستند. یعنی باید با ۴ میلیون و ۲۰۰ هزار تومان در یک ماه زندگی کنند. بررسیها نشان داده فقط کفاف ۱۰روز از ماه را میدهد و برای ۲۰ روز دیگر کسری دارند. بنابراین مجبور هستند که به شغل دیگری روی بیاورند.» او در ادامه میگوید: «دو سوم مستمریبگیران حقوق متوسط بازنشستگی را دریافت میکنند. بخشی از آنها بهخاطر تورم مداوم مجبور بهکار در سن سالمندی هستند که تعداد آنها هم کم نیست.»
Fri, 08 Oct 2021 - 04min - 35 - پادکست :تراژدی معشیت خانوارهای کارگری در ایران
تراژدی معشیت خانوارهای کارگری در ایران
تهیه و تنظیم در کانال ایران آزادی
وعدههای رئیسی هم پوچ از آب در آمد!
بیپولی، گرانی و اجاره سنگین خانه؛ اینها مشکلاتی هستند که مانند یک سنگ بزرگ پیش پای هر کارگر ایرانی و خانواده کارگری قرار دارد. فرامرز توفیقی، رئیس کمیته دستمزد کانون عالی شوراهای کار میگوید «تورمِ سبد معیشت کارگران به ۶۸درصد رسیده» و آنها دیگر توان تحمل شرایط کنونی را ندارند.
آمارهای سازمان تأمین اجتماعی ایران نشان میدهد حدود ۱۵ میلیون کارگر رسمی در ایران مشغول هستند که حداقلی از حقوق دریافت میکنند؛ حقوقی که به گفته فعالان جامعه کارگری، کفاف زندگیشان را نمیدهد. ناصر چمنی، رئیس سابق کانون عالی انجمنهای صنفی کارگران گفته است شکاف بین دستمزد کارگر و خط فقر ۷ میلیون تومان شده و وضعیت معیشت میلیونها ایرانی بحرانی است.
حکومت و کارفرما علیه کارگر
هر سال جلسهای سهجانبه میان نمایندههای کارگران، کارفرمایان و دولت برگزار و نرخ سبد معیشت خانوارهای کارگری و در پی آن کف حقوق آنها تعیین میشود؛ تصمیم گیران در این جلسه موظفاند بر اساس قانون کار، حقوق کارگران را متناسب با نرخ تورم تنظیم کنند اما هرسال زور نماینده کارفرمایان به خواست و اراده نماینده کارگران میچربد و حقوق ناچیزی را برای آنها در نظر میگیرند.
نکته قابل تأمل این است که نماینده دولت همواره از کارفرمایان حمایت میکند. بهانه دولت هم برای اعمال اراده کارفرمایان این است که اگر حقوق کارگران متناسب با نرخ تورم افزایش یابد، بسیاری از کارخانهها تعطیل میشوند و بیکاری گریبان آنها را میگیرد. حال اینکه بسیاری از صنایع و کارخانهها سوددهی بالایی دارند اما برخی از آنها حتی حاضر به پرداخت همان حقوق حداقلی هم نیستند.
روزهای تلخ مستأجری
مشکلات کارگران یکی دوتا نیست. فکر تأمین نان شب، هزینه مدرسه فرزندان و پوشاک خانواده آنها را به شدت آزار میدهد. کارگر ایرانی شبها با تن خسته به خانهای بازمیگردد که به خودش تعلق ندارد. خانه برای او محل آرامش و رفع خستگی نیست، بلکه یادآور اجاره عقبافتادهای است که هر روز باید به خاطرش پیش صاحبخانه خود برای گرفتن چند روز فرصت، التماس کند.
جدیدترین گزارش بانک مرکزی نشان میدهد متوسط قیمت مسکن در تهران طی شهریور ۱۴۰۰در مقایسه با شهریور ۹۹ بالغ بر ۳۰.۵ درصد افزایش یافته و در همین مدت اجارهبها نیز ۴۶ درصد رشد کرده است.
وزارت راه و شهرسازی میگوید افزون بر ۲.۵ میلیون واحد مسکونی خالی در ایران وجود دارد که با وارد کردن آنها به چرخه عرضه و تقاضا میتوان بازار را به تعادل رساند و اندکی از قیمتهای نجومی مسکن کاست؛ اما حکومت ولایتفقیه که خود مافیای مسکن را اداره میکند، هرگز حاضر به فراهم کردن سازوکاری نشده که این خانههای خالی در اختیار شهروندان قرار داده شود.
یک فعال حوزه کار در گفتوگو با خبرگزاری حکومتی «ایسنا» با بیان اینکه «تمام دریافتی کارگران صرف هزینههای مسکن و اجارهبها میشود»، گفت: «دخل و خرج خانوارهای کارگری دیگر باهم نمیخواند».
رحمتالله پورموسی اضافه کرده است که «دریافتی یک کارگر متأهل چهار میلیون تومان است که این حقوق شاید به ۱۰ روز اول برج هم نرسد».
حکومت ایران به زعم خودش با ارائه «وام ودیعه مسکن» میتواند بحران مسکن را حل کند؛ اما شرایط دریافت این وام ناچیز از بانکها به قدری دشوار است که اغلب کارگران قید آن را میزنند.
Thu, 07 Oct 2021 - 06min - 34 - پادکست :داستان مقاومت زنی که در مقابل دیکتاتوری مذهبی حاکم بر ایران تسلیم نشد
داستان مقاومت زنی که در مقابل دیکتاتوری مذهبی حاکم بر ایران تسلیم نشد»
کانال ایران آزادی
صدای ناله خفیف زنی مرا به پشت در سلولم کشاند. ،سلول شماره 2 زندان سمنان یکی از شهرهای مرکزی در ایران در اواسط مرداد 67.
در کشاکش سال 67 و اوج قتل عام های وحشیانه ای بود که بر طبق فرمان مذهبی خمینی علیه زندانیان سیاسی در سراسر ایران انجام میشد. داشتم از روزنه کوچک سلول به راهروی تاریک بند نگاه می کردم. پاسداران سراسیمه با گاری چیزی را حمل می کردند. دقت کردم.پیکر خون آلود زنی روی گاری قرار داشت و پاسداران چون گرگانی هار دور او حلقه زده بودند . یکی فرمان داد با پا بکشیدش داخل سلول این منافق بدبخت را.پاهای زن مثل گوشت جویده شده بود و رد خون بود که بر موزاییک نقش می بست.آن صدا دوباره فرمان داد:” تمامش کنید . روسری و چادر را هم از او بگیرید. بچپانیدش توی سلول .” دوباره صدای ناله زن شاید به اعتراض برخاست ومن بالاخره فرمان دهنده و شکنجه گر را دیدم از همان روزن کوچک..
حالا پاسدارها پیکر نیمه جان زن را به داخل سلول کناری کشاندند.بین دو سلول دیوار 30 سانتی آجری قرار داشت که به سختی صدا را منتقل می کرد.
شب از نیمه گذشته بود مدتها بود که پاسداران رفته بودند، گوش خواباندم صدایی از راهرو نمی آمد جز صدای چکیدن آب از روشویی روبرو.می خواستم سردر بیاورم آن زن کیست؟. ضربه یی آهسته به دیوار سلولش زدم . جوابی نیامد، بلندتر و بلندتر زدم بی فایده بود.به خودم گفتم معلوم نیست آن پیکر خون آلود توان حرکت داشته باشد یا نه ؟روی کف سلول دراز کشیدم تکه موکت کف بوی خا ک وخون می داد. چه کسی می دانست که پیش ا ز این خون چندین نفر روی همین موکت ریخته است . هزار پایی داشت تلاش می کرد از دیوار نمور و قدیمی سلول بیرون بیاید، به صدای هر شبش عادت کرده بودم.
ناگهان صدای ضربه یی مرا به خود آورد . دوباره گوش کردم . دستی داشت بر دیوار مورس می زد. جوابش را دادم و وقتی متوجه شدم زنی که آن سوی دیوار است نامش اقدس همتی است ، بغضم گرفت . او را می شناختم . همین یکی دو سال پیش از زندان آ زاد شده بود وخانواده مجاهدش چندین شهید داده بودند.
Tue, 05 Oct 2021 - 06min - 33 - پادکست : نبض شهر- انفجار بغض شهر
نبض شهر- انفجار بغض شهر
ایران آزادی
مرگ ناحق حالا جزیی از مشقت و بغض روزمره است. آمار و ارقام چیزی است و فقدان و پر پر شدن زندگی جلوی چشمانمان چیزی دیگر.
دوستی از پشت تلفن به زحمت صدای نحیف گلهمندش را میرساند: بابا چطور آدمی هستی که احوالی هم از ما نمیپرسی؟... از او بعید بود اینطور صحبت کند و لحن پرخاش از او به یاد ندارم. ناراحت میشوم و در عینحال شوکه و نگران میپرسم چی شده چه خبره؟
- مگه نمیدونی کرونا گرفتم؟ همه افتادیم و بالای سر هر کدوم یه سرم آویزونه.
به زحمت حرف میزند و صدایش را به سختی میشنوم. میپرسم وضع چطوره و قسم میخورم که روحم خبر نداشته.
- یه هفته است همه یه گوشه افتادیم. داری یه ده تومن برام بریزی؟ آمپولا برا هر نفر چهار و خوردهای تموم شد. تازه بیمارستان دولتی، و گرنه بالای شش تومنه. چیزی تو حسابم نمونده اگه داشتی برام بریز.
- کی کارهاتون رو میکنه؟ اگه نیست به من بگو اقلا نان که میتونم بگیرم.
- نه، دستت درد نکنه. بستگان کاری باشه محبت دارن انجام میشه، فقط اگه داری امروز برام بریز.
دو روز دیگر مجدد زنگ میزند که اگه هست یه پنج تومن دیگه هم بفرست چاره ندارم. مریضی خیلی خرج رو دستم گذاشته چند ماه دیگه بر میگردونم.
دوست دیگر هم مثل او گرفتار بوده و دوره نقاهت را میگذارند. حالش نامساعد میشود و به درمانگاه مراجعه میکند و آنجا پنیسلین میزنند. بر میگردد و حالش بدتر میشود. دوباره به دکتر مراجعه میکند و متوجه میشود که نباید تزریق میشد. برایش سرم مینویسد و سه سرم مجموعاً حدود یک میلیون برایش هزینه دارد. از داروخانه علت گرانی را سؤال میکند و میگویند هر کدام ۲۰تومان برایشان سود دارد. پس گرانی سرم از کجاست؟ دو هفته با خانواده در گیر بیماری هستند که خوشبختانه ریههایشان در گیر نشده بود. اما پشت تلفن صدایش را به سختی میرساند. آنها به شهرستان به دیدار مادرش رفته بودند که مبتلا به کرونا شده بود.
اتفاقات دور و بر گویای شدت فاجعه است. کارگری تنگدست که با دو تا بچه در اتاق اجارهای زندگی میکند، همسرش بچه سقط کرده. قبلاً دچار کرونا بودند و ندانسته به جنین هشت ماهه سرایت کرد و نوزاد به دنیا نیامده از دست رفت. بیمارستان بیمه قبول نکردند. باید برای تمدید بیمه دوندگی کند تا شاید درست شود و به کسری از پولش برسد. تا به یاد دارم همیشه در گیر تمدید بیمه هست. سقط جنین و حال نامناسب همسرش چه جایی در مشقتهای بیپایانش دارد؟ چند وقت پیش در حادثه مصدوم شده بود و به سختی کار میکرد. حالا با جسمی دردناک و جیب خالی به فکر اجاره تک اتاق و شهریه بچهها و خرجهای "گرانشهر"تهران است. مجبور شده نظافت و رفت و روب برخی منازل را قبول کند و نا منظم سر کارش حاضر شود. میگوید با خانمم کار منازل را قبول میکنیم و با هم وقت و بیوقت بچهها را میگذاریم و برای این کار میرویم. چند روز بعد مقداری وسیله را در ماشین جا میدهم و او را میبینم. سؤال میکنم کسی را میشناسی که مقداری وسایل که نیاز نداریم را بردارد؟ میگوید بیار خودم نیاز دارم! این مرد زحمتکش مدتها گرفتار مدرسه بچههایش بود تا شاید شهریه کمتری از او بگیرند و دسترنجش را از سیر کردن بچههایش دریغ نکنند. اما دولت خودکفا! شریک جیب مردم است که مورد تفقد دستهای نا نجیب آخوند است.
Sun, 03 Oct 2021 - 14min - 32 - پادکست :مهاجرت گسترده در کشور و بحران امنیتی حاصل از آن
مهاجرت گسترده در کشور و بحران امنیتی حاصل از آن
ایران آزادی
آب سرچشمه حیات است، اما در اینجا، زمین خشک است و آسمان از آن خشکتر. چنگال قوی خشکسالی گلوی مردم را میفشارد. بر بیشتر روستاها گرد پیری پاشیدهاند. جوانها ترک دیار کردند، چون آیندهای در روستا سراغ ندارند. مهاجرت دیگر از روستا به شهر نیست مهاجرت از استانهای جنوبی کشور به سمت نقاطی است که مقداری آب دارند.
خشکسالی موازنه مهاجرتی کشور را بهم ریخته است. در سیستان و بلوچستان و نقاط جنوبی برخی از شهرها خالی از جمعیت شدهاند. جمعیت آنها به شهرهای پرجمعیت سرریز میشوند. شهرهای بزرگ پر از مهاجر است؛ بعضی را بیکاری به آنجا آورده عدهای را هم بیآبی.
در سیستان و بلوچستان وقتی که آب نیست، شغلی هم نیست. پیش از این تالاب هامون تامینکننده ماهی استان و حتی استانهای همجوار بود؛ اما حالا هامون خشک شده است. بادهای ۲۵۰روزه ریزگردها را در منطقه پراکنده کرده و هر چه نشان از آبادی باشد را دفن میکنند.
شکم گرسنه زمین پدری سرش نمیشود
یک روستایی میگوید: «شکم گرسنه زمین پدری سرش نمیشود. آنهایی که دامی هم دارند، دامشان را زمین میزنند؛ چون از تامین علوفهاش بازماندهاند. تازه اگر علوفهای پیدا شود، هزینهاش بهقدری گزاف است که امکان خرید آن برای دامدار وجود ندارد.»
خشکسالی، زندگی مردم، کشاورزی و به عبارتی معیشت آنها را نشانه گرفته است. آنها بخوبی میدانند که در شهر وضعیت بهتری نخواهند داشت؛ اما انتخاب بین بد و بدتر است.
تراکم بالای جمعیتی بحرانهای پنهان در شهرهای مهاجرتپذیر ایجاد کرده است. محمود مشفق، استاد دانشگاه علامه در مصاحبه با تجارت نیوز ۷مهر۱۴۰۰ به این موضوع پرداخته است. وی میگوید: «جمعیت در حوزه دریای خزر در حال افزایش است. با توجه به تراکم بالای استانهای شمالی، این موضوع میتواند از نظر زیستمحیطی و اکولوژیک مسئلهساز شود.»
وی ادامه میدهد: «موازنه مهاجرتی کشور در حال بهم خوردن است که به آن توجه نمیشود. الگوی مهاجرتی در کشور از «روستا به شهر»، به مهاجرت «شهر به شهر» و از شهرهای کوچک به مجموعههای شهری تغییر یافته است.»
خشکسالی و بیآبی علت اصلی مهاجرت از استانهای جنوبی است
بدلیل دزدیدن آب استا های جنوبی و غربی کشور توسط مافیایآب این استا ها در صدر استانهای مهاجرفرست قرار گرفتهاند. استان خوزستان که زمانی جز استانهای مهاجرپذیر بود؛ حالا تبدیل به یک استان مهاجرفرست شده است.
اصفهان و همدان نیز به سرنوشت خوزستان دچار شدهاند. بیشتر مهاجران به استانهای شمالی، تهران و البرز میروند. با توجه به سرعت این مهاجرت بایستی در آینده نزدیک انتظار ناهنجاریهای متعدد در این مناطق را داشته باشیم.
این مهاجرت میتواند به بزرگترین بحران امنیتی رژیم تبدیل شود. حاشیهی شهرهای بزرگ محل بروز و رشد آسیبهای اجتماعی است که عامل اصلی آن فقر است. بدنه لشگر گرسنگان و بیکاران در همین مناطق هستند. مهمترین تهدید برای حاکمیت جوانان گرسنهای است که هیچ آینده روشنی برای خود متصور نیستند. این مورد را سران حکومت در اعتراضات برقآسای آبان ۹۸ تجربه کردهاند.
Sat, 02 Oct 2021 - 04min - 31 - پادکست :معنای زندگی در حکومت دیکتاتوری
دلنوشته ای از سعید اقبالی
کانال ایران آزادی
«معنای زندگی در حکومت دیکتاتوری
از تولد تا مرگ را یک بازه زمانی تشکیل میدهد که در این بازه زمانی هر فرد در اجتماع خود با فرهنگ و زبان و … مخصوص به خود این دوره را با تجربههای مختلف میگذراند. اساسا زندگی کردن و زنده بودن مختص به همه جانداران است اما این سازوکار برای انسانها شکل پیچیدهتری دارد.
هر انسانی با توجه به غرایز مشترک میل به بقا و زندگی دارد اما خود این میل چندین شاخصه متفاوت دیگر نیز دارد. مانند میل به ثبات، آزادی، اراده فردی و خوشبختی و …. اما هنگامی که تمامی این شاخصهها تحت عوامل مختلف تغییر کند یا در حالتی منفیتر وجود نداشته باشد معنای بقا و زندگی روبهروی یکدیگر قرار خواهد گرفت!
بقا یا تلاش برای زنده ماندن با زندگی کردن تفاوت دارد برای زنده ماندن چندین عامل نظیر تغذیه و قرارگرفتن در یک مکان امن شاید کافی باشد، اما هر چه که جوامع بزرگتر و پیشرفتهتر باشند طبعا این عوامل و نیازها بدیهیتر و سطحیتر میشوند. اگر بخواهیم این موضوع را در یک دستگاه سیاسی_اجتماعی بررسی کنیم خود شامل تحلیل دیگری است.
در حکومتهای دیکتاتوری همیشه قشر عظیمی از مردم که متعلق به طبقات ضعیف جامعهاند هیچگاه زندگی با ثبات و توان با آرامشی را تجربه نکرده و نمیکنند و به واسطه سیاستهای این شکل از حکومتها همواره در فقر و عدم آرامش روانی بسر میبرند. اقدامات سیستمهای دیکتاتوری برای محدود و حذف کردن زندگانی مردم فقط شامل قرار دادن آنها در تنگناهای اقتصادی که صد البته موضوع مهمی به شمار میرود نیست اما اجتماع علاوه بر اینها مورد سرکوب و تحقیر و سلب آزادیهای شخصی و اجتماعی و قومیتی و … قرار میگیرد.
اما اصلیترین عامل بقای دیکتاتوری ایجاد ترس و وحشت عمیق است، اقشار فرودست جامعه که با شرایط بیکاری، درآمد ناکافی و تورم و گرانی و هزار مشکل دیگر دست و پنجه نرم میکنند و از فراهم کردن نیازهای اولیه خود و خانوادهشان عاجز هستند اگر بخواهند لب به اعتراض باز کنند بلافاصله با آنها به شدیدترین نوع ممکن برخورد می شود. حکومت که آگاه به شرایط موجود و نظر مردم نسبت به خود است با سیاست کج دار و مریز و دادن امتیازهای بسیار کوچک از حق قانونی و انسانی خود مردم که به یغما برده شده، سعی در این دارد که از طرفی با شیوه سرکوب شدید در مقابل اعتراض و یک رضایت از حداقل هم پایینتر افراد در مرز میان ترس و اجبار قرار دهد و این تفکر را با همین سیاست الغا کند که زندگی همین شکل را با شرایط فعلی دارد و فرد را به سمتی سوق دهد تا از سر اجبار و ترس دچار کرختی و توهم از زندگی شود، یا سادهتر بگوییم توهمی از زندگی برای از دست ندادن همین امکانات حال حاضر!
توهم در علم روانپزشکی اصرار به اعتقاد و شرایط نادرست علی رغم شواهد آشکار است [در زبان فرانسه نیز معنای تصور غلط و خیال باطل است . اما این اصرار و خیال باطل همانگونه که گفته شد، از سر اجبار، ترس و ایضا قرار گرفتن در یک دوره تاریخی استبداد است.
اما مهمترین وظیفهای که در مقابل زندگی خود و دیگران داریم این است که برای کسانی که در این توهم بسر میبرند توضیح دهیم؛ این زندگی چیزی نیست جز تلاش برای زنده ماندن! و جایگاه و حقوقشان را به آنها بازشناسانیم تا در قدم بعدی عامل ترس را با کمک یکدیگر، همبستگی و فداکاری از ببین ببریم! زیرا که اگر این گردونه استبداد و استثمار ادامه پیدا کند، تفاوتی ندارد که شغل و درآمد و فرهنگ شما چه باشد! وضعیت با توجه به تمامیت خواهی حکومتهای دیکتاتوری هر روز وخیمتر خواهد شد. ما انسانها از بدو پیدایش یک سیر تکاملی را پیمودهایم و تنها وقتی به زندگی واقعی دست پیدا میکنیم که به ضرورتهای طبیعت و تاریخ پاسخ مناسب دهیم.
آیا ضرورت این زمان قبول شرایط فعلی و تن دادن به این چیزی است که اسمش را زندگی گذاشتهاند و حاکمان به ما تحمیل کرده اند؟
سعید اقبالی / مهرماه ۱۴۰۰/ زندان رجایی شهر کرج.»
Fri, 01 Oct 2021 - 05min - 30 - پادکست : هما دختر خنده رویی بود
هما دختر خنده رویی بود
تهیه و تنظیم در کانال ایران آزادی
وقتی هما می رفت دل آسمان سرخ بود
همون روزی که تیغ آفتاب به دیوارهای رنگ و رو رفته کوچهمون نشست به این محله اومدند. خیلی زود با همسایهها یکی شدند. کاسه همسایگی و آش نذری در خونشان بود. محمودآقا و انسی خانوم سه فرزند داشتند. البته این حرف انسی خانوم بود. ما فقط دخترشان هما خانوم را میدیدیم. مادرم دو قاب عکس از دو جوان را لب طاقچهشان دیده بود.
مشکلگشای پنجشنبههایشان هنوز از خاطرم محو نشده. هما دختر خنده رویی بود و سال آخر دبیرستان بود. من اما پسری نه ساله. یک بار دوست داشتم از حلوای سفرهای که انداخته بودند بخورم. اما انسی خانوم با تغیر گفت که حلوای سفره بی بی حور بی بی نور را پسربچه نباید بخورد و اگر بخورد زندانی میشود.
من با ناراحتی به خانه رفتم و نیم ساعت بعد هما زیر چادر پنهانی برایم حلوا آورد و گفت اینها همهاش قصه است. قصهای هم که تو رو غصهدار کنه سر و ته نداره. فکر کن حرفهای مادر من هم یک قسمتی از همون قصه است. بخور به کسی هم چیزی نگو!
یازده ساله شدم و عربی برایم آسان نبود. یک آخوند بداخلاق که ازش میترسیدم معلممان بود. از عربی نفرت داشتم. مادرم خواهش کرده بود و هما با ریتم گرفتن پشت سینی چای، عربی یادم داد. هنوز افعال چهارده گانه رو بعد از گذشت آن همه سال حفظم.
یادمه که یک دفترچه یادداشت برام جایزه خرید. همه رو مدیون هما خانوم هستم که همیشه دختر خنده رویی بود. حتا وقتی که برای مورچهها دانه برنج میریخت و میخندید: اونها هم مثل ما خلق خدا هستند. با اصرار از من میخواست اگر در درسهایم مشکل دارم بهش خبر بدهم. لب طاقچهشان دو عکس جوان با هیبت و غرور خودنمایی میکردند و من همیشه دوست داشتم بزرگ که شدم شکل آنها بشوم.
هیچ وقت نتونستم بپرسم آن دو جوان داخل قاب عکسها کی هستند. فقط یک بار انسی خانوم را پای طاقچه دیدم که قابها را تمیز می کرد و آهسته اشک میریخت.
تصویر انسی خانوم با صدای شجریان هنوز در ذهنمه؛
«قد خمیده ما سهلت نماید اما،
بر چشم دشمنان تیر از این کمان توان زد».Thu, 30 Sep 2021 - 08min - 29 - پادکست :حقیقت زندان زنان دولت آباد اصفهان، آنچه تاکنون فاش نشده است
حقیقت زندان زنان دولت آباد اصفهان، آنچه تاکنون فاش نشده است
کانال ایران آزادی
زندان زنان دولت آباد اصفهان، جایی است که تاکنون کمتر گزارشی از آن به بیرون درز کرده است. وضعیت در این زندان به قدری سخت و تلخ و دردناک است که بسیاری زنان زندان عادی در انتظار فرصتی برای خودکشی هستند. در این زندان زنان زندانی سیاسی تحت بیشترین فشارها قرار دارند.
اخیرا گزارشی درباره زندان زنان دولت آباد اصفهان، از یک منبع موثق به دست کانون حقوق بشری نه به زندان – نه به اعدام رسیده است. در این گزارش به وضعیت زنان زندانی با جرائم عادی، شرایط بسیار سخت و دشوار زندانیان سیاسی و همچنین فساد و فحشای سیستماتیک در میان روسا و عوامل زندان اشاره شده است.
در این گزارش همچنین اسامی برخی عوامل فاسد این زندان فاش شده است.
در گزارشی هولناک از زندان زنان دولت آباد اصفهان چنین می خوانیم:
«در این زندان برخی زندانیان که اکثرا به اتهام قتل بازداشت هستند و وضعیت نرمالی ندارند، از طرف مسئولین زندان اجیر می شوند و به آنها مسئولیت داده می شود تا عامل اذیت و آزار و شکنجه دیگر زندانیان باشند. از این دست افراد میتوان به یک زن زندانی بنام فرزانه رحیمی اشاره کرد.
این زندانی اجیر شده و عده ای مانند او، به دستور رئیس زندان با شاکیان زندانیان تماس می گیرند و از زندانی بدگویی میکنند. به این ترتیب شاکی به شدت ناراحت و عصبی شده و شرایط را برای زندانی تلختر و سختتر میکند.
اما وقتی کار به زندانیان سیاسی میرسد شرایط از اینهم خطیرتر میشود. زندانیان اجیر شده با اطلاعات تماس گرفته و از زندانیان سیاسی گزارشهای دروغی را در اختیار اطلاعات میگذارند. همین امر موجب میشود تا شرایط برای زندانیان سیاسی بسا سختتر و یا حتی منجر به پروندهسازی برای آنها شود.
Wed, 29 Sep 2021 - 04min - 28 - پادکست :به شوق زندگی آواز میخواندند و تا پایان بهراه روشن خود با وفا ماندند
به شوق زندگی آواز میخواندند و تا پایان بهراه روشن خود با وفا ماندند”
کانال ایران آزادی
شکر محمدزاده، از ستارگان تابناکی است که جانش را فدای راه ایران کرده است . بهگواه یاران و همزنجیرانش، مقاومت او دربرابر جلادان و در زیر وحشیانهترین شکنجهها الهامبخش یاران و همزنجیرانش بود. همچنان که روحیه سرشار و صلابت و پایداری او در تمامی شرایط، احترام تمامی زندانیان را نسبت بهاو جلب کرده بود.
ویژگی برجسته دیگرش صمیمیت و فداکاریش بود. او که اساساً بهخاطر نجات کسانیکه درجریان تظاهرات ۳۰خرداد سال۶۰ در بیمارستانها در خطر دستگیری بودند، شناسایی و دستگیر شده بود، همین روحیه فداکاری را در شرایط بسیار سخت زندان هم داشت و با اینکه وضع جسمیاش از بسیاری دیگر وخیمتر بود، اغلب بهفکر کمک بهسایرین بود. شکر بههنگام شهادت ۳۲ سال داشت و همکاریش را با مجاهدین از اولین هفتههای بعد از سرنگونی رژیم شاه آغاز کرده بود. او لیسانس پرستاری داشت و در بین کارکنان بیمارستان سینای تهران از محبوبیت بسیار زیادی برخوردار بود. در سالشکر را بهخاطر حمایت آشکارش از مجاهدین و فعالیت بهنفع سازمان از بیمارستان اخراج کردند، اما براثر اعتراضهای گسترده کارکنان بیمارستان و فشاری که آنها در حمایت از او بهکارگزاران رژیم وارد کردند، شکر بار دیگر بهسرکارش بازگشت و اینبار با عزمی جزمتر بهراهی که قلبش همواره برای آن میتپید، ادامه داد.
در تظاهرات عظیم ۳۰خرداد سال۱۳۶۰ او با تمامقوا و امکاناتی که در دسترس داشت، بهنجات خواهران و برادران مجروحش شتافت. در شرایطی که بهدستور لاجوردی و گیلانی، مجروحان را از روی تخت بیمارستانها بهاوین میبردند و بهجوخه اعدام میسپردند، شکر بهنجات همرزمانش همت گماشت و توانست بسیاری از آنها را از دسترس پاسداران دور کند. پاسداران جنایتکار رژیم که بهشدت از اقدامهای شکر خشمگین شده بودند، در روز اولتیرماه او را دستگیر و بهزندان اوین منتقل نمودند.
دژخیمان خمینی که از جسارت و شهامت او در کمک به مردم بهخشم آمده بودند، انواع شکنجهها را در مورد او اعمال کردند، اما شکر تلاشهایشان را بهشکست کشاند و بازجوها و شکنجهگران خمینی را خوار و سرافکنده کرد. در یکی از محاکمههای چنددقیقهییکه آخوند محمدی گیلانی و لاجوردی جنایتکار در اوین بهراه میانداختند، شکر محمدزاده را بهجرم انجام وظایف شغلیش، یعنی کمک بهمداوای مجروحان در بیمارستان، بهسال زندان محکوم کردند. . دشمن میخواست هرطور شده مقاومت او را درهم بشکند در زیر شدیدترین شکنجه ها قرار داد بارها در زیر شکنجه دچار خونریزی داخلی شد و در آستانه شهادت قرار گرفت.
Tue, 28 Sep 2021 - 05min - 27 - پادکست : اعدام مصنوعی یک نوجوان ۱۷ ساله برای گرفتن اعتراف اجباری
اعدام مصنوعی یک نوجوان ۱۷ ساله برای گرفتن اعتراف اجباری
کانال ایران آزادی
روایت هولناک از شکنجه درزندان ولی فقیه
آن چه در پی میآید روایتی از اعدام مصنوعی در زندان حکومت ولایت فقیه است. حکومتی که از اغاز بر شکنجه و اعدام سوار بوده است. روایت زیر مربوط به یک نوجوان ۱۷ ساله به نام پویا حسین پناهی است.
او پسرخاله رامین حسین پناهی است که در سال ۹۷ اعدام شد. او یکی از زندانیانی است که در سن جوانی زمانیکه زیر ۱۸ سال سن داشت، بدون ارتکاب هیچ جرمی بازداشت شد. مأموران و مسئولان زندان میخواستند او به اجبار به عضویت در یکی از احزاب کردی اعتراف کند و به این منظور شکنجهی او را تا اعدام مصنوعی پیش بردند.
گوشه ای از خاطرات او را از زبان خودش میخوانیم: من پویا حسین پناهی، گوشه ای از خاطرات تلخ خود را که توسط وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی دستگیر شده و تحت شکنجه قرار گرفتم تا بتوانند از من اعترافات اجباری بگیرند نقل میکنم.
سال ۱۳۹۴ در حالی که تنها ۱۷سال سن داشتم و تا به آن وقت حتی از پلیس هم میترسیدم، به اتهام همکاری با یکی از احزاب کردی توسط نیروهای اطلاعات سپاه پاسداران در تهران بازداشت شدم و بعداز ۱۰روز از تهران به اطلاعات شهر سنندج منتقل شدم.
در اطلاعات سنندج اولین کاری کە با من کردند من را بە اتاق بازجویی بردند. بعد از پرسیدن چند سوال شکنجه های جسمی شروع شد، من را به یک سلول انفرادی فرستادند. اولین بار در سن کم با مأموران اطلاعات دست و پنچه نرم میکردم و سراپای بدنم از ترس می لرزید
از فردای آن شب بازجویی شروع شد؛ از من سوال میکردند؛ تو با کدام یک از گروهکهای کردی (منظور همان احزاب کرد) همکاری داری و فعالیت سیاسی میکنی؟ من میگفتم من کارگرم در تهران مشغول پیک موتوری بودم که شما مرا دستگیر کردید و کاری به گروههای سیاسی ندارم.
Mon, 27 Sep 2021 - 06min - 26 - پادکست :میدانهای مین کرونا در کمین دانشآموزان
میدانهای مین کرونا در کمین دانشآموزان
کانال ایران آزادی
اسمش را میخواهیم شوربختی بگذاریم یا تصادف و شانس یا هر چیز دیگر، اول مهر، روز بازگشایی مدارس در ایران مصادف است با دومین روز هفتهٔ موسوم به «دفاع مقدس»!
این هفتهٔ شوم، یادآور کشتار و ویرانی در جنگی است که محرک و ادامهٔ دهندهٔ آن خمینی و پاسداران او بودند؛ جنگی که دانشآموزان را از کلاسهای درس بیرون میکشید و بهعنوان سربازان یکبار مصرف به جبههها میفرستاد. آنها در سلسله عملیاتی که با بهکارگیری تاکتیک امواج انسانی انجام میگرفت، نقش هولناکی را به عهده داشتند. غلتیدن بر روی میدانهای مین عراق برای باز کردن معبر جهت عبور نیروهای مهاجم.
پاسدار محسن رضایی اسم این دانشآموزان را «سربازان یکبار مصرف» گذاشته بود. هاشمی رفسنجانی، جانشین فرمانده کل قوا در آن زمان، در نماز جمعهٔ ۹آبان ۷۶ تعداد دانشآموزان کشته شده در جنگ خمینیساخته را ۳۶۰۰۰تن اعلام کرد.
خمینی و پاسدارانش، مدرسهها را به پادگانهایی برای آموزش نظامی دانشآموزان و عضوگیری از میان آنها برای اعزام به جبهههای جنگ تبدیل کرده بودند. هیچ کلاسی نبود که نیمکتها و صندلیهایش با عکس چند کشتهٔ جنگ تزیین نشده باشد. با اینحال همین مدارس نیمبند را نیز تعطیل میکردند تا دانشآموزان را برای تشییعکشتهشدگان جنگ به خیابانها بکشانند.
با گذشت ۳۳سال از آن تراژدی، این کشتار نهتنها متوقف نشده بلکه سویههای جدیدی به خود گرفته است. دانشآموز ایرانی همچنان از تجربه کردن دوران شیرین تحصیل محروم است و مانند سرباز یکبار مصرف بر روی میدانهای مین مختلف غلتانده میشود؛ میدانهایی مانند کرونا، نداشتن پول برای تهیهٔ کمکآموزشی، تبلت و کتاب الکترونیکی، خودکشی، افت آموزشی و ترک تحصیل و در نهایت اضافهشدن به لشگر زبالهگردها و کودکان کار.
طبق آمارهای حکومتی، یک قلم بیش از ۳.۵ میلیون دانشآموز ایرانی بهدلیل نداشتن گوشی و تبلت نتوانستهاند از آموزش مجازی استفاده کنند و از دور تحصیل خارج شدهاند.
Sat, 25 Sep 2021 - 06min - 25 - پادکست :شاهین ناصری شاهد شکنجه نوید افکاری خود زیر شکنجه کشته شد
شاهین ناصری شاهد شکنجه نوید افکاری خود زیر شکنجه کشته شد
کانال ایران و ازادی
او در سالگرد اعدام نوید افکاری به سلول انفرادی منتقل شده بود
سازمان حقوق بشر ایران از مرگ شاهین ناصری در سلول انفرادی زندان تهران بزرگ خبر داده است. شاهین ناصری از شاهدان شکنجه نوید افکاری، کشتیگیر اعدام شده بود.
بر اساس این گزارش برادر شاهین ناصری در گفتگو با سازمان حقوق بشر ایران مرگ وی را تأیید کرده و گفته است: «دوستانش خبر کشته شدن وی در سلول انفرادی را به ما دادند. ولی هنوز هیچ مسئولی با ما تماس نگرفته است».
بر اساس گزارش سازمان حقوق بشر ایران، شاهین ناصری چندی پیش به سلول انفرادی زندان تهران بزرگ منتقل شده بود.
شاهین ناصری تنها به جرم بیان حقیقت زندانی شده بود
شاهین ناصری پس از این که در خصوص شکنجه نوید افکاری، شهادت داده بود، به زندان تهران بزرگ تبعید شده و از مدتی پیش در سلول انفرادی به سر میبرد.
یک منبع مطلع درباره این رویداد به سازمان حقوقبشر ایران گفته: «من جسد شاهین ناصری را در بهداری زندان دیدم. وی بارها در خصوص شکنجه شدن نوید افکاری و اعتراف اجباری وی اطلاعرسانی کرده بود. درباره این که شاهد شکنجه نوید افکاری بود و بارها به همین دلیل به سلول انفرادی منتقل شده بود. چندی پیش که مصادف با سالگرد اعدام نوید افکاری بود، وی را از بند به مکان نامعلومی منتقل کردند و ما فکر میکردیم که به بند ۲۰۹ اوین منتقل شده. ولی امروز فهمیدیم که در سلولهای انفرادی زندان تهران بزرگ بوده تا از تماس تلفنی محروم باشد و نتواند با خبرگزاریها مصاحبه کند».
ممکن است سازمان زندان ها مرگ وی را خودکشی اعلام کند
سازمان حقوق بشر ایران ب هنقل از این منبع مطلع ادامه داده است: «احتمال دارد سازمان زندانها بخواهد مرگ وی را خودکشی اعلام کند. ولی آقای ناصری نه فرد افسردهای بود و نه فردی که مشکل روحی داشته باشد که بخواهد خودکشی کند. زن و بچهدار بود و به آیندهاش امیدوار بود. هیچ بیماری خاصی هم نداشت که بخواهد بهخاطر بیماری فوت کند».
شاهین ناصری در فایل صوتی که در شهریور سال۱۳۹۹ منتشر کرد گفته بود که بهطور اتفاقی شاهد شکنجه «نوید افکاری»، نایب قهرمان کشتی نوجوانان ایران در اداره آگاهی برای اعتراف به قتل بوده است.
Sat, 25 Sep 2021 - 03min - 24 - پادکست :چند داستان شگفت از شقاوت های صادق خلخالی نماینده تام الاختیار خمینی
چند داستان شگفت از شقاوت های صادق خلخالی نماینده تام الاختیار خمینی
تهیه و تنظیم در کانال ایران آزادی
شبرنگ به تاریخ؛ خلخالی بازوی سرکوب خمینی چگونه اعدام میکرد؟
دو روز بعد از پیروزی انقلاب، خمینی این حکم را صادر کرد: «جناب حجتالاسلام آقای شیخ صادق خلخالی دامتافاضه. به جنابعالی مأموریت داده میشود تا در دادگاهی که برای محاکمه متهمین و زندانیان تشکیل میشود حضور بههم رسانده و پس از تمامیت مقدمات محاکمه با موازین شرعیه حکم شرعی صادر کنید».
خلخالی با اینکه احکام اعدام زیادی صادر کرده بود و خود بخشی از آنها را اجرا کرد در مورد احکام اعدامش گفت: «در روز آخرت، هنگامی که من در مقابل خدا قرار میگیرم، به خاطر همه اعمالم در دنیا مورد مؤاخذه قرار خواهم گرفت و من مطمئن هستم هیچ سؤالی در مورد اعدامها از من نخواهد شد، حتی یک سؤال». این را به نیویورکتایمز گفته بود.
صادق خلخالی در گفت و گویی در مورد آغاز اعدام ها گفت: همان شبهای نخستی که آن حکم معروف را از امام گرفت و به فاصله یکی، دو روز، نیمهشب در پشت بام مدرسه رفاه چهار نفر را به جوخه مرگ سپرد.
دوستی خانوادگی صادق خلخالی با خمینی
خلخالی در مورد آشناییاش با خمینی میگوید: «من از بچگی با مصطفی رفاقت داشتم. به خانه امام رفتوآمد داشتم. امام از درشتی و نترسی من خوشش میآمد».
صادق خلخالی در مصاحبه با بی بی سی در حالیکه میخندد، گفت که شمار احکامی که صادر کرده، از دستش در رفته است. در همان مصاحبه، با اشاره به حکم خمینی میگوید: «معلوم میشه من صلاحیت صدور حکم شرعی را دارم. هیچ جایی امام خمینی اعتراضی به من نکرده است…».
اعدام هویدا
هادی غفاری در مورد اعدام هویدا می گوید: «وقتی دادگاه تمام شد، ما بیرون آمدیم. حکم به هویدا اعلام شد و او را بردند. نفهمیدم کجا رفتند. هرکس غیر از این میگوید، مطلع نیست».
خلخالی در این مورد میگوید: «خب، من اینطور بودم که هویدا و غیرهویدا در نظر ما در دادگاه هیچگونه ارزشی نداشت. هویدا هم اصرار میکرد که به من اجازه بدهید ۲۵ سال تاریخ ایران را بنویسیم و من هم گفتم خب، چرا نمینویسی، بنویس این قلم و این هم کاغذ!» اما خلخالی یا هادی غفاری در همان فاصله بعد از پایان دادگاه هویدا را در میان شگفتی او کشتند.
Wed, 22 Sep 2021 - 07min - 23 - پادکست :۵۱ هزار کودک یتیم؛ سونامی کرونا در ایران بیداد میکند=
۵۱ هزار کودک یتیم؛ سونامی کرونا در ایران بیداد میکند=
تهیه و تنظیم در کانال ایران آزادی
۵۱ هزار کودک پدر و مادر خود را در اثر کرونا از دست دادند
سونامی کرونا، خبر کوتاه است اما فقط اگر کمی به آن دقت شود عمق یک درد در جامعه غارت شده ما بخوبی دیده میشود.
غلامرضا طریقی، معاون اجتماعی سازمان به اصطلاح بهزیستی در یک برآورد گفته است که در اثر کرونا در ایران بیش از ۵۱ هزار کودک، پدر یا مادر خود را از دست دادهاند که نیازمند حمایت هستند.
اما نکته دردناکتر اینجاست که او گفته است در حال حاضر سازمان بهزیستی از هیچ کدام از این خانوادههای نیازمند حمایت نمیکند!
او در مصاحبهای در جواب خبرنگار روزنامه جم، که پرسیده بود از این تعداد کودک چند نفرشان تحت حمایت سازمان بهزیستی قرار دارند، گفته است که سال گذشته چند بار از وزارت بهداشت درخواست کردیم که خانوادههایی که زن سرپرست یا کودکان بیسرپرست دارند را به ما معرفی کنند ولی تا بحال آماری به سازمان بهزیستی ارائه نشده است.
مشکل کروناست یا خامنه ای؟
بعد از حدود دو سال فاجعه و کشتار کرونا در ایران که بیشک در اثر سیاستهای مجرمانه خامنه ای و عواملش در ایران رخ داده است، میگذرد. سازمان متولی حمایت از آسیبدیدگان اینگونه آمار از یک فاجعه میدهد. [ممنوعیت ورود واکسن، جنایت نسل کشی (قسمت دوم)]
این معاون در ادامه گفتههای خودش بسرعت مقصر را وزارت بهداشت عنوان میکند که شاید بار گناه و بیمسئولیتی خودش را کم رنگ کند.
واقعیت صحنه و دردآور این است که طبق آمار دولتی که بیشک بسیار کمتر از واقعیت جامعه ماست، ۵۱ هزار از فرزندان این آب و خاک بدون هیچ حمایتی در حال غرق شدن در انبوهی معضلهای اجتماعی و اقتصادی هستند. فرزندانی که در بهترین و پایهایترین سالهای زندگی شان، که باید زندگی و آینده خود و سرزمینمان را ترسیم کنند، اینگونه رها شدهاند.
درحالی شاهد این آمار هستیم که خامنه ای با سیاستهای ضدمردمی خود و حکومتش از شروع پاندومی کرونا، چه با عدم اعمال سیاست قرنطینه و مخفیکاری، یا آنجا که مانع ورود واکسنهای معتبر به بهانههای واهی و فقط بخاط پیشبرد سیاستهای سرکوبگرانه و غارتگرانه خود شدند، باعث مرگ بیش از چهارصد هزار هموطن و از هم پاشیدن هزاران زندگی و هزاران عوارض دیگر شده است.
Tue, 21 Sep 2021 - 02min - 22 - پادکست :اوریانا فالاچی یک راوی جسور و مصاحبه گر تاريخ
اوریانا فالاچی یک راوی جسور و مصاحبه گر تاريخ
تهیه و تنظیم در ایران آزادی
اوریانا فالاچی روزنامه نگار یا مورخ لحظه های ناب
اوریانا فالاچیدر زمان حکومت موسولینی به دنیا آمد. ۹ ساله بود که جنگ جهانی دوم آغاز شد. پدر او که از مخالفان موسولینی بود به جنبش زیر زمینی پیوست.
اوریانا نیز گاهی به کمک پدر میرفت و در فعالیتهای ضد فاشیستی این جنبش حضور داشت. خانواده و اقوام او نیز اغلب پیشینه سیاسی داشتند. او تا پایان جنگ، دوران بسیار ناخوشایندی را سپری کرد.
فعالیت ها و آثار اوریانا فالاچی
فاوریانا فالاچی از نه سالگی شروع به نوشتن داستان های کوتاه کرد و از ۱۶سالگی در یکی از روزنامههای ایتالیایی مشغول به خبرنگاری شد. او به تدریج به یکی از برجسته ترین خبرنگاران سیاسی دوره خود تبدیل شد و از اواسط دهه شصت تا دهه هشتاد، جنجالیترین مصاحبهها را با رهبران سیاسی انجام داد.
در آغاز با نوشتن گزارش درباره افراد مشهور شهرتی کسب کرد. اواسط دهه۵۰میلادی برای روزنامههای ایتالیایی هالیوود کار میکرد. سابقه برجستهای نداشت اما محبوب بود و دوستان مشهوری چون اینگرید برگمن و شان کانری داشت.
فعالیت ها و آثار اوریانا فالاچی
کتاب «مصاحبه با تاریخ» از جمله کتاب هایی است که به فالاچی چهره یک شخصیت بینالمللی بخشید.
وی با مصاحبههایی که در آن زمان با شخصیتهای مطرح جهانی برگذار کرد، ادبیات نوینی را پایهگذاری نمود. زیرا او بدون اینکه فرد مصاحبه شونده از چه گروه و جناحی باشد، با وی مصاحبه نمود.
افرادی چون هنری کسینجر، قذافی، محمدعلیكلی، پلپوت (رهبرخمرهای سرخ)، شاه ایران، خمینی، عرفات، مسعود رجوی، از جمله کسانی بودند که فالاچی با آنها مصاحبه نمود.
او با سوالات خود چهره واقعی شخص مصاحبه شونده را برای مخاطب به نمایش می گذاشت. با سوالات خود افراد را کاملا به چالش میکشید و آن ها را وادار میکرد که پاسخ سوالاتی را دهند که بعضا از پاسخ به آن پشیمان میشدند.
فالاچی معتقد بود که او علاوه بر یک مصاحبهگر یک مورخ نیز میباشد و بخشی از تاریخ را برای آیندگان مینویسد. از این رو، او به جسورترین و برجستهترین خبرنگار قرن بیستم تبدیل شده بود. در سالهای فعالیت خود جوایز زیادی از جمله آنیتیلور را کسب کرد و همچنین نامزد دریافت جایزه نوبل ادبی شد.
Sat, 18 Sep 2021 - 04min - 21 - پادکست : شکنجه؛ مردی مصلوب شده به میلههای زندان در آفتاب سوزان اهواز
شکنجه؛ مردی مصلوب شده به میلههای زندان در آفتاب سوزان اهواز
تهیه و تنظیم در کانال ایران آزادی
افشاگری تازه حمزه سواری از شکنجه در زندانهای ایران
در پی انتشار فیلمهایی از شکنجه و بدرفتاری با زندانیان در زندان اوین که تبدیل به یک رسوایی بین المللی برای خامنه ای و رئیسی شد، زندانیان در زندانهای مختلف کشور شروع به افشاگری از زندانهای ایران کردند.
افشاگری در مورد شکنجه در زندان های ایران
پیشتر از این صالح کهندل زندانی سیاسی پیشین زندان گوهردشت در گفتوگویی گفته بود آنچه که در زندانهای گوهردشت کرج جریان داشت، قابل مقایسه با چیزهایی که از اوین نشان داده شده نیست. یک زندانی سیاسی بلوچ در مورد تخت معجزه در زندان زاهدان پرده برداشت و از شکنجه هولناک آن سخن گفت
اکنون حمزه سواری زندانی سیاسی محبوس در زندان گوهردشت طی نامهی سرگشادهیی به شرح جزئیاتی از شکنجه در زندانهای جنوب ایران بخصوص زندان کارون اهواز پرداخت.
حمزه سواری در تاریخ ۱۱ شهریورماه ۱۳۸۴ زمانی که تنها ۱۶ سال داشت، توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد. او در دادگاه انقلاب اهواز از بابت اتهامات «افساد فی الارض، محاربه و اقدام علیه امنیت ملی» به اعدام محکوم شد.
این حکم در نهایت به حبس ابد تقلیل پیدا کرد. او اکنون ۱۶ سال است که با فشارهای طاقت فرسا در زندانهای ایران محبوس است. حمزه سواری در نامه سرگشاده خود گوشهای از آن چه بر وی رفته است و گوشهایی از آن چه را که دیده است شرح می دهد:
Fri, 17 Sep 2021 - 08min - 20 - پادکست :پهلوان نوید مدال طلا را ربود
پهلوان نوید مدال طلا را ربود، از: کاظم مصطفوی
کانال ایران آزادی
پهلوان نوید مدال طلا را ربود، از: کاظم مصطفوی
پهلوان نوید مسابقه را برد. جهان جاودانگی را فتح کرد و زیباترین مدال افتخار را برگردن آویخت. او که کشتیگیری بینام و گمنام بود با پایداری خود در اندک مدتی به یکی از نامآورترین قهرمانان جهانی تبدیل شد. و بالاترین حمایتها را از سوی بزرگترین قهرمانان نامآور و نهادها و سازمانهای ورزشی کسب کرد.او پهلوانی را با زبان قیام و انقلاب فتح کرد. و تعریف جدیدی از پهلوانی و قهرمانی ارائه کرد. میدان نبرد او میدانی به وسعت وطنش بود. و با اژدهایی چنگ در چنگ شد که جهانی از عزت و شرف را چالش کشیده. داور این میدان بیشک تاریخ خواهد بود. و ما تماشاچیان این نبرد بوده و هستیم که به تعریف جدیدی از خود متعهدیم. در این نبرد تنسوز و جانگداز میتوانیم مثل کاتبان لاجوردی، با لبخندی یهودایی، امتیازهای اژدها را یک بر یک برشمریم و برای او کف و دف بزنیم و میتوانیم همپای پهلوان نوید بایستیم! یعنی که تعریف کنیم که: «انسان برای شکست به دنیا نیامده» و میتوانیم تعریف کنیم که جهان جاودانگی ما در آزادی تعریف میشود. بگذار کاتبان لاجوردیها به دینامیسم تخریب یک خلق و یک مبارزه بر ما و بر نوید، و بر همه که از منتظرانند، لبخند تمسخر زنند. اما ما ترجیح میدهیم در صف انتظار قضاوت نهایی داوری به نام تاریخ نمانیم. خود در همین لحظه و در یک «آن» به میانه میدان نبرد بپریم و با آموختهای از نوید سینه به سینه اژدها بالا بلند بایستیم و فریاد بزنیم: بجنگ تا بجنگیم! این تعریف ما از پهلوانی نسل خود خواهد بود.
نوید به صف خواهران و برادران خود که، پیش از او جاودانگی را در نبرد با هیولای آخوندی تعریف کرده بودند، پیوست. به آنان که خود برچارپایه های زیر پای خود لگد زدند و به آنان که با ویلچر به زیر طنابها برده شدند و به آنان که در مسابقه طنابکشی سردژخیم شقی طنابهای دار خود را که از دو سو، و به صورت افقی، کشیده می شدند دیدند و ایستادند و از پا نیفتادند، و به آنان که برای یک کلمه، و فقط یک کلمه، پر کشیدند و بر چند روز ذلتی که عمرش نام نهادهاند تف کردند. او به خواهرانش پیوست که مظلوم و بی دفاع در سلولهای تنگ شکنجه و هتک حرمت شدند و یا بر طنابها بوسه زنان لبخند زدند و کبوتر آزادی را به پرواز در آوردند.Mon, 13 Sep 2021 - 05min - 19 - پادکست :بند زنان بوشهر، گزارشی هولناک از شکنجه و تحقیر زنان
بند زنان بوشهر؛ گزارشی هولناک از شکنجه و تحقیر زنان!
تهیه و تنظیم کانال ایران آزادی
سپیده قلیان این زندان را سرای وحشت و توحش نامید
بند زنان بوشهر به صورت شکنجهگاهی هولناک برای زنان در آمده است. آوازهی این زندان از دیوارهای بلندش به بیرون رسیده است.
سپیده قلیان یک زندانی سیاسی محبوس در بند زنان بوشهر است. او اکنون در مرخصی است و این فرصتی بود برای او که شرحی از آن چه در این زندان می گذرد را شرح دهد. او در یک رشته توئیت بخشی از آن چه را که در این زندان می گذرد شرح داده است.
زن بودن جرم است!
سپیده قلیان درمورد بند زنان بوشهر از وضعیت نامناسب بند، از شکنجه، بدرفتاری و شرایط نگهداری زندانیان میگوید.
سپید قلیان می نویسد: «زنان زندانی این بند به جرم زن بودن و زندانی بودن تحت وحشیانهترین شکنجهها و ضدانسانیترین شرایط ممکن نگهداری میشوند».
این فعال مدنی محبوس در بند زنان بوشهر می نویسد: «هر شکلی که میتوانسته و به هر جا که میشناخته، از وحشت و توحش در این زندان نوشته» و حضور در این زندان را «ایستادن در میان چهاردیوار از جنس سنگ و فریاد زدن» توصیف کرده است.
هرکس اعتراض کند در معرض شکنجه است!
سپیده قلیان با دردمندی می نویسد: «هر کسی اعتراض کند، تشدید شکنجهها کمینش را میکشد»، «تهديد به معاینه میکنند در برابر تمام پرسنل و زندانیها، ضربوشتم زندانی، قرنطینه زندانی، آوردن گارد و شکنجه و تعرض، قطعی تلفن، ملاقات و لغو مرخصی از جمله این شکنجهها هستند».
این فعال مدنی نوشته است: «در سیاهچال بوشهر هرگونه سرپیچی و سرکشی از اوامر خشن و غیرانسانی ادارهکنندگان زندان برابر است با مچاله شدن بیشتر و بیشتر در این برزخ که نه صدایی به بیرون دارد و نه چهرهای».
او در گزارش دردمندانه خود اسامی مستعار چند زندانی را ذکر می کند که تحت شکنجه قرار گرفته اند: «او از یک زن زندانی اهل افغانستان نوشته که به همراه فرزندش از دست طالبان فرار کردهاند و اکنون چون زندانبانها فرزند او را «حرامزاده» میدانند، بهگونهای مضاعف آنها را شکنجه میکنند».
سوءاستفاده از زنان فقیر
سپیده قلیان از پوشش اجباری زنان در زنان میگوید و اینکه زندانیان مجبورند به جز ساعات استراحت حجاب کامل داشته باشند.
او از یک زندانی زن دیگر با نام مستعار «آمنه» نام می برد که «او را با هماهنگی مسئول بند برای ارائه خدمات جنسی به مأموران تحویل میدهند. با هماهنگی مسئول بند خیلی كارها انجام میشود، مثل فرستادن زنانی که از طرف خانواده حمایت مالی نمیشوند، نزد زندانیهای مرد بند مالی و صيغه موقت آنها».
زندانی سیاسی سپیده قلیان که از ۲۸ خرداد ۱۴۰۰به دلیل ابتلا به ویروس کرونا در مرخصی استعلاجی به سر می برد، در پرونده اعتراضات هفت تپه به ۵ سال زندان محکوم شد و از ۲۰ اسفند ۹۹ به زندان بوشهر تبعید شد.
وضعیت زندان های ایران همواره مورد نگرانی سازمانهای بینالمللی بوده است
اما حکومت ایران همیشه گزارشهای حیرت آور در این مورد را رد کرده است. اخیرا فیلم ها و تصاویری که از یک گروه هکری به نام «عدالت علی» منتشر شد، گوشه کوچکی از واقعیتهای اوین را به تصویر کشیده است.
Sat, 11 Sep 2021 - 03min - 18 - پادکست :سالی یک میلیون مسکن یا سالی یک میلیون بی مسکن؟
سالی یک میلیون مسکن یا سالی یک میلیون بی مسکن؟!
تهیه و تنظیم در کانال ایران ازادی
وعده درمانی ابراهیم رئیسی با بی توجهی جامعه مواجه شد
در دهه هشتاد زمانی که احمدی نژاد رئیس جمهور سوگلی خامنه ای روی کار آمد، بازار وعده درمانی او گل کرده بود. روزی در بیمارستان تازه تأسیس میلاد تهران در اتاق انتظار همکف مشغول تماشای تلویزیون بودیم. احمدی نژاد با حرارت داشت وعده می داد که ما پول نفت را به سر سفره مردم می آوریم!
نان ما را نبرید سپاسگزاریم!
مرد میانسالی که به دقت داشت حرفهای احمدی نژاد را گوش می کرد با صدای بلند زد زیر خنده و گفت: امام این یارو می خواست نفت را مجانی بیاورد دم خانه ما، ما را به این روز انداخت. این یکی که می خواد نفت را تا روی سفره ما بیاورد شک نکنید نان ما را هم برد. جمعیت حاضر همه از این قیاس او خندیدند
حالا بعد از امید درمانی روحانی نوبت به وعده درمانی رئیسی رسید. در اولین وعده درمانی کلان وزیر راه و شهرسازی او گفت که سالی یک میلیون مسکن خواهیم ساخت.
رئیسی در اولین جلسه هیأت دولتش تصریح کرد: «وزیر راه و شهرسازی با جدیت دنبال کند تا این وعده محقق شود».
وعده درمانی یک میلیون مسکن
رستم قاسمی وزیر راه و شهرسازی رئیسی هم برای اینکه نشان بدهد ابعاد این وعده را میداند گفت: «در واقع توانمندی کشور امروز برای ساخت ۴میلیون مسکن در ۴سال کاملاً وجود داره! و چیزی ما کم نداریم. برای ساخت یک میلیون مسکن در سال باید روزانه ۲۷۴۰واحد ساخته شود. اگر همین تعداد را در ۲۴ساعت تقسیم کنیم به عدد ۱۱۴ میرسیم یعنی برای رسیدن به یک میلیون مسکن در سال بایستی در هر ساعت حداقل ۱۱۴واحد مسکونی ساخته شود».
حالا تصور کنید فیلی که رئیسی هوا کرد کجا بر زمین می نشیند
تمسخر وعده درمانی توسط رسانه های حکومتی
بسیاری از کارشناسان خود حکومت این وعده درمانی را به تمسخر گرفتند:
روزنامه سلام نو در این مورد نوشت: «فارغ از نتایج مسکن مهر یک وجه تمایز بزرگ میان دوران احمدینژاد و ابراهیم رئیسی در اجرای یک وعده مشترک وجود دارد؛ در دولت احمدینژاد نفت بالای ۱۰۰دلار بود و حدود ۷۰۰میلیارد دلار درآمد ارزی وجود داشت. همین منابع دست دولت را برای اجرای چنین طرحهایی باز گذاشته بود، اما حتی در همین دولت با این میزان درآمد ارزی، مسکن مهر به پایان نرسید و به دولت بعد موکول شد. حالا آیا دولت جدید با این وضعیت اقتصاد و تورم ناشی از تحریم میتواند سالی یک میلیون مسکن شهری بسازد؟».
طبقه متوسط در حال نابودی است
اقتصاد نیوز نیز این وعده درمانی این چنین به تمسخر می گیرد: «آقای رئیسی! طبقه متوسط ایران در حال نابودی است. فیل هوا کردن را بگذارید کنار. مردم در تأمین معیشت خود ماندهاند. قیمتها اگر در مسابقات صخرهنوردی جهانی شرکت میکردند، قطعاً رکوردی عجیب را بهنام خود میکردند. چشمت را که میگردانی، قیمت یک کالا بالا رفته است».
سعید محمد، فرمانده سابق قرارگاه خاتمالانبیا (۱۰شهریور): «بر مبنای آمار سالی یک میلیون مسکن اگر حجم مورد اشاره را برابر صد میلیون مترمربع در نظر بگیریم، برای ساخت آن به حداقل ۵۰۰هزار میلیارد تومان پول نیاز است که پنج برابر بودجه عمرانی کشور است. تزریق چنین عددی تورم وحشتناک ۳۰ تا ۴۰درصد بیش از نرخ تورم بالای کنونی را در پی دارد، بهعلاوه چنین پولی اصلاً در دسترس نیستاز این رو باید گفت که این وعده درمانی رئیسی نیز صرفا تلاشی برای عقب انداختن مطالبه عمومی و اعتراض عمومی است. شکی نیست که این وعده درمانی در مرحله بعدی پتانسیل خشم جامعه را بیشتر می کند. از این رو باید به رئیسی گفت که ساخت یک میلیون مسکن پیشکش! سالی یک میلیون را بی مسکن نکن!
Sat, 11 Sep 2021 - 04min - 17 - پادکست :کمبود پرستار ضربه مهلک به نظام درمانی کشور
کمبود پرستار ضربه مهلک به نظام درمانی کشور
ایران آزادی
از مهمترین ضعفهای سیستم درمانی کشور کمبود پرستار است. شیوع کرونا و پر شدن تختهای بیمارستانها فشار بر کادر درمان را بیشتر کرده است. در این مدت بیش از ۱۳۰ هزار پرستار به کرونا مبتلا که ۱۳۰ تن از آنها فوت کردهاند. . بسیاری از آنها درصورت بیماری و… حقوقی دریافت نمیکنند. به دلیل فشار کاری و میزان بالای مرگ و میر در بیمارستانها، اکثر پرستاران در وضعیت روحی نامناسبی هستند. بارها وعده جذب و رفع کمبود پرستار در مراکز بهداشتی و بیمارستانها داده شد. اما هیچگاه این وعدهها عملی نشد.
استثمار پرستاران توسط شرکتهای پیمانکاری
پرستاران ایرانی توسط شرکتهای پیمانکاری بشدت استثمار میشوند. معاون توسعه و مديريت منابع سازمان نظام پرستاري در مصاحبه با آخرین خبر ۱۶شهریور۱۴۰۰به معضل کمبود نیروی پرستاری اشاره کرده است. وی میگوید: «متاسفانه در حدود ۴سال گذشته وزارت بهداشت جذب نيروي مناسبي نداشته است. تنها در مقاطع کوتاه و تعداد کم جذب صورت گرفته است. این تعداد در برابر ميزان خروجي ناشي از بازنشستگي، استعلاجيها، مهاجرت و… بسيار ناچيز بوده است. در حال حاضر تعداد پرستار نسبت به تخت بيمارستاني در کشور در بدترين حالت و حدود ۰.۸ به ازاي هر تخت است. اين عدد در شهرهاي محروم نظير زاهدان و… به ۰.۵ رسيده است که يک فاجعه خواهد بود.»
این در حالی است که میزان پرستار به تخت در کشورهای پیشرفته ۴ و در بدترین حالت آن ۲.۵میباشد. دولت بجای رفع کمبود پرستار مورد نیاز، طی بخشنامهای بکار گرفتن دانشجویان مامایی و اتاق عمل به جای پرستار را مجاز اعلام کرد.
رفع کمبود پرستار با تصمیمهای مقطعی
سران حکومت به این صورت بجای استخدام پرستاران و حل ریشهای این معضل به حل موضعی مشکل اقدام کردهاند. به این ترتیب به جای پرداخت حقوق، مزایا و بیمه برای پرستاران، با بکارگیری دانشجویان با حداقل حقوق و بدون مزایا و بیمه در صدد رفع مشکلات برآمده است.
عزیزی با اشاره به کمبود پرستار، آسیبهای وارده به نظام سلامت را برشمرده است. وی تصریح میکند: «يکي از مشکلات اصلي که در پيک پنجم کرونا با آن مواجه بوديم همين موضوع کمبود نيرو بود. تا حدي که از برخي استانها و شهرستانها گزارشاتي به دستمان ميرسيد که ۲۵بيمار را يک پرستار مديريت ميکند و اين شرايط اصلا خوب نيست. اين موضوع به کلانشهرها هم رسيده است. در همين تهران در برخي بخشها ۱۵ بيمار بد حال توسط يک پرستار رسيدگي ميشدند و اين فاجعه است. مسئولين سال گذشته قولهايي براي استخدام دادند. که وزارت بهداشت در اوج بيتدبيري عليرغم برگزاري آزمون آن هم در حالي که در ۶ يا ۷ ماه اخير بدترين شرايط جنگي با کرونا را داشتيم و رکوردهاي ابتلا و مرگ و مير شکسته شد، حتي يک نفر را از آن تعداد به سيستم تزريق نکرده است.»
شرکتهای پیمانکاری با بستن قراردادهای ۸۹ روزه به شدیدترین وجه ممکن پرستاران را استثمار میکنند. آنها با اوج گیری پیک، آنها را استخدام و در پایان پیک با آنها تسویه حساب خواهند کرد.
کمبود پرستار و مهاجرت ۵۰۰ تن از آنها در ماه
کمبود پرستار در کشور کاملا چشمگیر است. اما نداشتن آینده روشن باعث شده که بسیاری از آنها مجبور به مهاجرت به کشورهای دیگر شوند. بنابه گزارشات دریافتی ماهانه بیش از ۵۰۰پرستار کشور را ترک میکنند. این در حالی است که نظام سلامت کشور نیاز مبرم به این سرمایهها دارد. سران حکومت و ایادی آنها با استخدام نکردن پرستاران زمینه را برای خروج آنها آمادهتر میکنند. فرار مغزها و مهاجرت به کشورهای دیگر به دلیل نداشتن آینده روشن شاید بزرگترین ضربه این نظام بر پیکر کشور محسوب شود. سران حکومت بدون توجه به وضعیت کشور فقط به فکر چپاول بیشتر مردم هستند. این درحالی است که بحرانهای گستردهای کل این حاکمیت را محاصره کرده وامکان خروج سالم این نظام از آن بعید به نظر میرسد.
Fri, 10 Sep 2021 - 04min - 16 - پادکست : نامتان تا ابد با اشک و خون پیوند خورد
نامتان تا ابد با اشک و خون پیوند خورد ـ دلنوشتهایی از سعید شیرزاد به یاد زانیار و لقمان مرادی و رامین حسینپناهی
برگرفته از نامه سعید شیرزاد در سال ۱۳۹۹
کانال ایران آزادی
دوسال شد
دوسال از تلخترین روز زنده گیام که تلخیاش تا به همیشه همچو آتشی در وجودم خواهد ماند از چهارشنبه ۱۴ تا شنبه ۱۷ شهریور و اینکه در آن سه روز لعنتی بر ما چه گذشت را هرگز نتوان بر کاغذ نوشت چرا که از طرفی ترس و نگرانی و از طرفی دیگر دلخوش به اینکه اتفاقی نخواهد افتاد ولی چیدن پازلها کنار یکیدیگر چیز دیگری را نشان میداد که نمیخواستیم بپذیریم و تنها کسی که در همان ساعات اولیه پذیرفت اتفاق شومی در پیش است حمزه بود که بواسطه تجربه اعدام برادرانش(محمد علی و جعفر) و شرایط مشابهی که در آن قرار گرفته بود میدانست و ما نمیخواستیم بپذیریم که قرار است رخت عزای دیگری بر تن کوردستان بپوشانند و نامتان تا ابد با اشک و خون پیوند خورد و همچو فرزاد عزیز و همیشه رفیق شوید.
ساعت یک ربع به دو بود که تو را به جوخهی مرگ فراخواندند و ناخواسته و برای اولین و آخرین بار با نگرانی به تو گفتم به کجا میروی و سر برگرداندی و با لبخند گفتی چیزی نیست میروم به مادر تلفن بزنم چرا که روز قبلش رییس زندان تو را خواسته بود و گفته بود فردایش به تو تلفن میدهد که به مادر زنگ بزنی و آنروز صبح که برای پیگیری به دفتر مدیریت رفتی گفتند ظهر صدایت میکنند و ظهر که شد و با آن لبخند زیبا و درد آورت که تا ابد وجودم را به آتشی کشید که حتی گریستن در آغوش دایکه و دیده هم آرامم نمیکند رفتی و دیگر برنگشتی و شاید به فاصله ده دقیقه لقمان را خواستند و کاش چشمایم کور میشد و پاهایم پودر میشد و سراغش نمیرفتم که رفتم و این درد تا به آخرین نفسم همراهم خواهد بود که چرا باید برای به قتلگاه رفتن بیدارش میکردم ولی صدایش کردم و چند لحظهای نگذشته بود که با هشدار بچهها مبنی بر اینکه زانیار و لقمان هیچوقت در این ده سال با هم به نگهبانی نمیرفتند استرس وجودم را فرا گرفت و بدنبال لقمان رفتم ولی او که همیشه با وسواس خاصی پس از خواب نیم ساعتی شست و شوی دست و صورت و برخواستنش از خواب طول میکشید اینبار در کمتر از چند دقیقه رفته بود و وقتی به نگهبانی رفتم گفتند که او رفته است و پس از آنکه فهمیدیم تلفنهای بند را نیز قطع کردهاند باز ما را از دلخوشی برگشتنان جدا نکرد و فقط حمزه بود که میدانست حادثه تلخی در انتظار است و هرجور بود در بی خوابی و بی تابی پنجشنبه و جمعه اش به شنبهای رسید که بخاطر تعطیلی زندان نمیشد کاری کرد و شنبه صبح به نگهبانی رفتم که به مدیریت زندان احضار شدم و اینکه منکر میشد و میگفت نهادهای امنیتی بچهها را از بند بردهاند و وقتی با این گفتهاش خوشحال شدم که در اوین اعدام نمیکنند آب پاکی را علیرغم انکارش بر دستانم ریخت که گفت اینها هزار سوراخ برای اعدام دارند ولی دروغ میگفت چون بر جنازهایتان نوشته بودندWed, 08 Sep 2021 - 08min - 15 - پادکست : ناگفته های یک زندانی از جهنمی به نام اردوگاه بوشهر
ناگفته های یک زندانی از جهنمی به نام اردوگاه بوشهر
ایران آزادی
«مأمورین زندان زیر نظر رئیس زندان، مواد مخدر را با قیمت خیلی بالا به زندانیان می فروشند»
آنچه میشنوید ناگفته های یک زندانی از جهنمی بنام اردوگاه بوشهر است. به گفته این زندانی، این بازداشتگاه در ۱۰ کیلومتری برازجان در روستای بنداروز واقع شده و به زندان بنداروز هم شناخته می شود.
بخشی از ناگفته های یک زندانی از اردوگاه جهنمی بوشهر:
۲۲شهریور که بشه من سه سال از حکمم را در زندان گذراندهام. اسمش اردوگاه بوشهر است. به من به اتهام مشارکت در حمل مواد مخدر ۶سال حکم دادند.
معلوم نیست روی چه حساب و کتاب و کدام قانون این حکم را برای من بریدند؟ این قدر اینجا بی قانون است که انگار رفته بودم توی یک سوپری جلوی خودم ماشین حساب آورد و با ماشین حساب برام حساب کرد شد ۶ سال به همین سادگی!
من باید برای سه سال دیگر در زندان باشم. در حالی که خانواده دارم. بچه من چه گناهی کرده؟ به قاضی گفتم اینقدر به من حبس نده بعد از ۶ سال که اگر آزاد شوم و بیرون بروم، قیمت یک پفک شده ۱۰تومان. من باید دزدی کنم؟ قاضی پاسخ داد: «به من مربوط نیست».
این بازداشتگاه ۱۰ کیلومتری برازجان در روستای بنداروز، واقع شده که به زندان بنداروز هم معروف است. این اردوگاه در واقع یک تبعیدگاه برای متهمینی است که از آنها مواد مخدر می گیرند.
۸۰ درصد کارمندان زندان خودشان عوامل اصلی و منتقل کنندگان مواد به داخل زندان هستند.
زندانیان همه معتاد هستند. مأمورین زندان زیر نظر رئیس زندان، مواد مخدر را با قیمت خیلی بالا به زندانیان می فروشند. من خودم شاهد بودم زندانی به همسرش زنگ زد گفت از هر جا شده برایم پول جور کن بیاور.بعنوان درمان اعتیاد در این تبعیدگاه، به هر زندانی متادون می دهند که البته این از هر موادی بدتره و کبد را نابود می کند.
شایان ذکر است بدنبال افشای فیلمهای زندان اوین، عوامل قضاییه و زندانها همچنان بدنبال رفع و رجوع این افتضاح هستند. در آخرین مورد روز یکشنبه ۱۴شهریور ماه محمدمهدی حاجمحمدی، رئیس سازمان زندانها در حاشیه دیدار خود از زندان مرکزی گنبد کاووس اعلام کرده است، برخی زندانیان آسایش یک شهر را برهم زدهاند و برخی از آنها را خانوادههایشان نیز نگهداری نمیکنند و زندانبانان «گاهی مهربانتر از پدر و مادر» آنها هستند!
این درحالیست که همگان بخوبی می دانند آنچه درفیلم دوربینها دیده شده ذره ای از دریای جنایاتی که در زندانها صورت میگیرد نیست.
بدنبال انتشار فیلم دوربینهای امنیتی زندان اوین، شاهدان عینی در فضای مجازی به افشای جنایات و شکنجه در زندانهای ایران پرداختند. بسیاری از کاربران با طرح این موضوع که خود قربانی و شاهد مستقیم شکنجه در زندانهای جمهوری اسلامی بوده اند، همگی بر روی این نکته انگشت گذاشتند که آنچه افشا شده، قطره ای از دریای جنایات صورت گرفته در ۴۳سال گذشته در زندانها میباشد.
Tue, 07 Sep 2021 - 03min - 14 - پادکست :مادر ترزا زنی نامدار که الگوی فداکاری برای دیگران شد
مادر ترزا زنی نامدار که الگوی فداکاری برای دیگران شد کانال ایران آزادی مادر ترزا زنی انساندوست و نیکوکار ۵سپتامبر درگذشت یکی از زنان نامدار و انساندوستی است که زندگی خود را وقف خدمت به همنوعان خود در سراسر جهان نمود و نام نیکی از خود باقی گذاشت، «مادر ترزا». نام اصلیش «اگنس گونجا بویاجیو» اهل کشور آلبانی بود. فامیل مادری او اهل ونیز ایتالیا بودند و فامیل پدری او اهل مقدونیه یوگسلاوی. اگنس در ۱۸سالگی تصمیم گرفت به خدمت کلیسا درآید و کسوت راهبهگی بر تن کرد. پس از مدتی او مأمور شد تا به میسیونرهای مذهبی که به کلکته می روند بپیوندد. وظیفهای که در هندوستان به «خواهر ترزا» محول شد معلمی بود. قرار بود او به بچه های فقیر هندی، زبان انگلیسی و جغرافیا درس بدهد. اما خواهر ترزا از دیدن هزاران هندی گرسنهای که در پیادهروهای کلکته با بیماری و معلولیت و سوء تغذیه دست در گریبان بودند، متاثر شده بود و تصمیم داشت بر خلاف وظیفهای که کلیسا بر او محول کرده بود، برای این عده کاری انجام دهد. جدایی از کلیسا و ایجاد بنیاد ترزا اصرار ترزا بر این امر و تاکید کلیسا بر آن که او باید به ماموریتی که به او محول شده وفادار بماند، باعث شد که ترزا از کسوت یک راهبه خارج شود و کلیسا هم او را بایکوت نماید. ترزا تصمیم گرفت بنیاد شخصی خود را برای ایجاد پناهگاه هایی تاسیس نماید که به بی خانمان ها سقف و غذا و دارو ارائه دهند. بخاطر این فعالیتهای انساندوستانه که خارج از کادر و وظایف کلیسا بود، ترزا را از سازمان کلیسا طرد کردند و او مصممتر از قبل، به فعالیتهای انساندوستانه و کمک به محرومان ادامه داد. مادر ترزا گرچه از «سازمان کلیسا» طرد شده بود، اما به چهارچوب های فقهی کلیسا معتقد باقی ماند و یکی از فعالیتهای او در هندوستان مبارزه با سقط جنین بود. بنیاد ترزا در هند اعلام کرده بود که حاضر است هزینههای بارداری، زایمان و بچهداری هر زنی که بخاطر فقر تمایل به سقط جنین دارد را پرداخت نماید. با این برنامه، مادر ترزا از سقط هزاران جنین جلوگیری کرد و هزینه زندگی این جنینهای نجات یافته را تا بزرگسالی پرداخت کرد. در دهم سپتامبر ۱۹۴۶ ترزا چیزی را هنگام سفر به دیر لورنتو در دارجلینگ تجربه کرد که آن را «ندایی در درون ندا» خواند. ترزا میگوید؛ من میخواستم دیر را ترک کنم و به مردم فقیر در حالی که در میان آنها زندگی میکنیم کمک کنم. این یک وظیفه بود. ترزا کار مبلغی خود را در سال۱۹۴۸ با به تنکردن ردایی با خطهای آبی شروع کرد. او شهروندی هند را دریافت نمود و به زندگی در میان فقرا روی آورد. در ابتدا به تدریس در مدرسه موتجهیل پرداخت. سپس به پرستاری از افراد بینوا و قحطیزده روی آورد. کارها و تلاشهای او خیلی زود توجه مقامات رسمی زیادی از جمله نخستوزیر هند را به خود جلب کرد. ترزا در خاطرات خود مینویسد که ۵سال اول کار او، مملو از دشواریها و مشقات زیادی بودهاست. او درآمدی نداشت و از حامیای برای دریافت غذا و مایحتاج برخوردار نبود. ترزا در این مدت دچار احساس تنهایی و شک و تردید و وسوسهای برای بازگشت به زندگی نسبتاً آسوده در دیر شد. امور خیریه در سطح جهانی در سال ۱۹۸۲ مادر ترزا در اوج محاصره بیروت توانست ۳۷ کودک را که در بیمارستان خط مقدم گرفتار شده بودند با آتشبسی موقت میان ارتش اسرائیل و چریکهای فلسطینی نجات دهد. در اواخر دهه۱۹۸۰ میلادی با بازتر شدن فضا در کشورهای اروپای شرقی، وی تلاشهایش را معطوف به گسترش مذهب در این کشورها کرد. او با موضعی محکم به مخالفت در برابر سقط جنین و طلاق پرداخت و شعارش این بود که؛ «مهم نیست آنها چه میگویند، شما باید آنها را با لبخند و کار خود تغییر دهید». مادر ترزا برای همکاری و کمک به نقاط مختلف سفر میکرد. از جمله برای مبارزه با گرسنگی به اتیوپی، در فاجعه چرنوبیل برای کمک به آسیب دیدگان پرتوهای هستهای و کمک به قربانیان زمینلرزه ۱۹۸۸ ارمنستان به این مناطق سفر کرد. در سال۱۹۹۱ در اولین بازگشت به وطنش، خانه خیریه برادران مبلغ را در تیرانای آلبانی تأسیس کرد. وی تا سال۱۹۹۶ حدود ۵۱۷ مأموریت را در بیش از ۱۰۰کشور جهان انجام داده بود بیماری و مرگ مادرترزا یکبار در سال۱۹۸۳ دچار یک سکته قلبی شد. پس از دومین حمله قلبی، وی یک ضربانساز دریافت نمود. در۱۹۹۱ پس از جدال با بیماری سینهپهلو در مکزیک، او دچار مشکلات قلبی بیشتر شد. او سپس در طی سالهای بعد دچار بیماریهای دیگر مانند شکستگی ترقوه، بیماری مالاریا شد که نهایتا در ۵سپامبر سال ۱۹۹۷ زندگی را بدرود گفت. پس از مرگ مادر ترزا،کلیسایی هم که روزی او را، طرد کرده بود، پس از شهرت و خوشنامی مادر ترزا، تصمیم گرفت از این کلاه نمدی برای خود بدوزد، بنابراین «شورای عالی واتیکان» پس از درگذشت مادر ت
Mon, 06 Sep 2021 - 06min - 13 - پادکست : جانبازی برای برآورده کردن آرمان و آرزوی انسانی
علیرضا شیرمحمدعلی؛پیروز کدام نبرد؟
ایران آزادی
هگل در کتاب خدایگان و بنده مینویسد:
«انسان با جانبازی برای برآورده کردن آرمان و آرزوی انسانی خود، انسانیت خود را محقق میکند... تنها در نبرد و در چنین نبردی است که واقعیت انسانیزاده میشود...»
و علیرضا شیرمحمدعلی جوان ۲۱ساله تهرانی چه زیبا این تئوری را با فدای جانش محقق کرد. او همانند بسیاری از جوانان هم سن و سالش یک جوان شورشی و قیامی بود که یک سال پیش تنها به اتهام فعالیت در فضای مجازی علیه حاکمیت منحوس آخوندها بازداشت شد و روز ۲۰خرداد در زندان مخوف تهران بزرگ به فرموده رؤسای زندان بهدست دو زندانی اجیر شده، بهقتل رسید.
چیزی که اصلاً جای تعجب ندارد کشتن یک زندانی سیاسی دربند توسط دیکتاتوری مذهبی سراپا بیرحم آخوندی آنهم است.اما آنچه جای شگفتی و تحسین دارد، فرایند رشد و بالندگی علیرضا بعد از درافتادن با غول فاشیسم مذهبی است. او بهقول هگل در این نبرد حماسی تنها هویت خویش را باز نیافت بلکه راه و رسمی را بنیاد نهاد که هر جوان شورشی بعد از او پا جای پای او خواهد گذاشت.
علیرضا یک شورشی فعال در فضای مجازی بود که در ۲۴تیر ماه ۹۷به اتهام فعالیت در فضای مجازی بازداشت و در بیدادگاههای آخوندها به ۸سال زندان محکوم شد. او پس از انتقال به زندان مخوف تهران بزرگ، در اعتراض به انتقال به میان زندانیان عادی و خطرناک و عدم رعایت اصل تفکیک زندانیان، در اسفندماه ۹۷دست به اعتصاب غذا زد. علیرضا در این باره نوشت:
«اکنون ۸ماه است که در بند ویژه نگهداری میشویم و چند روز است اعتصاب غذا کردهایم تا از حداقل حقوق یک زندانی بهرهمند شویم ولی دریغ از توجه به درخواستهای کتبی و شفاهی. حداقل انتظار و توقع اینکه به زندان اوین منتقل شویم. ما بهخاطر حقخواهی در این زندان محبوس شدهایم و از نظر مالی کیلومترها زیر خط فقر قرار داریم. از تمامی زوایا به ما ظلم شده و این از بیکسیمان است. اما با این همه ظلم و فشار از سوی ظالم هنوز ظلمپذیر نشدهایم .شاید زندان ما را خسته کرده باشد ولی تسلیم نشدهایم. تنها چیزی که به ما امیدواری میدهد این است که مطمئنیم روزی آرمانی که بهخاطرش در بند شدهایم تحقق پیدا خواهد کرد. مرگ را ترجیح میدهیم زیرا زندگی در این لجنزار در شانمان نیست.»
گویی علیرضا پایان راه را خوانده بود. او یقین داشت که آرمان آزادی محقق میشود. او آماده مرگ بود و همه بازیهای سخیف زندانبانان و مرتجعین بیهزینه و تسلیمطلبان را به سخره میگرفت. علیرضا با جمعی از جوانان شورشی دیگر به زندان تهران بزرگ منتقل شده بود، با اینکه سن کمی داشت اما زبان گویای همبندیهایش بود و عاشقانه دوستان و یارانش را گردهم میآورد. راه و رسم مقاومت در زندان را به آنان یاد میداد و غمخوار رنج و شکنج یاران شکنجه شدهاش بود. او در همان حال از رنج مردمش غافل نبود. از رنج جانکاه مردم زلزلهزده در رنج بود و از ستم آخوندهای حاکم بر هموطنان سیلزدهاش در خشم. او از یقینی بهپیروزی سرشار بود که هرگز انسانی بدون آرمان نمیتواند از آن برخوردار باشد او خود را هنگام بدار کشیدن رامین و لقمان و زانیار در شبا نگاه شهریور۹۷در زندان گوهردشت کنار آنان دید. او در کشتار کولبران و سوختبران در کنار آنان جان باخت و در فقر دخترکان فقیر شهرهای جنوب و شرق با آنان رنج کشید و....
میگویند قاتلان علیرضا در حالی که همیشه در انفرادیهای خود به زنجیر کشیده شده بودند در شب حادثه به طرز معجزه آسایی زنجیرهایشان باز بود تا در خلوت شب، علیرضای دلیر را به داخل انفرادی بکشانند و با ۳۰ضربه چاقو انتقام آنهمه دلیری و بیباکی را از او بگیرند. پاسداران وحشی اکنون بزدلانه در بنبست داخلی و بینالمللی روشهای اعدامشان را تغییر داده و با استفاده از مزدوران اجیرشده دست به کشتار جوانان شورشی میزنند.
اما همانطور که علیرضا یقین داشت، پیروزی آرمانش بهزودی فرا خواهد رسید. اگر چه بهقول هگل، پیش از آن،علیرضا، واقعیت انسانیاش را محقق شده یافت و این پیروزی نهایی او بود.
یادش گرامی باد
Mon, 06 Sep 2021 - 05min - 12 - پادکست :در رثا و ستایش میکیس تئودورآکیس
در رثا و ستایش میکیس تئودورآکیس
کانال ایران آزادی
میکیس تئودوراکیس آهنگساز نامدار و مترقی یونانی
در وجود میکیس تئودورآکیس فرهنگ، سیاست، هنر، ادبیات، موسیقی و آزادی بههم آمیخته شدند. همبستگیِ همهٔ اینها، دنیای وسیع آرمان انسانی را در چشمانداز تفکر، تکاپو، خواسته و تعهد وی متبلور نمود. این آرمان و یک زندگیِ همواره متعهد به آن، از وی شخصیت و هنرمندی محبوب را به یونان و جهان معرفی کرد.
تئودورآکیس تجسم عینی هنرمند متعهد در جنگ مداوم با نابرابری، استثمار، جهل و دیکتاتوری بود. از این رو آفرینشگر آثار موسیقایی شورانگیز برای یونان و جهان شد. او زندگیاش را وقف خلق امید و آرزو برای انسانهای مشتاق برابری و آزادی و سعادت اجتماعی نمود.
موسیقی تئودورآکیس از میان رنجها و عشقهای میهنش و مرارتها و تکاپوهای جهانی محاط در آن خلق شدند. هم از این سبب است که آثارش جامهٔ انسانی و جهانی به بر کرده و همتراز با آثار ادبی گابریل گارسیا مارکز، چارلز دیکنز، بالزاک و ویکتور هوگو در ردیف آثار جهانشمول قرار دارند.
شوق به موسیقی بسان پرندهیی از کودکی در جان و روانش بال گرفت. تئودورآکیس بدون ساز، به تمرین موسیقی پرداخت. در سال۱۹۴۲ در ۱۷سالگی اولین اثر موسیقیاش را با ارکستر اجرا نمود. در سال۱۹۶۰ مبادرت به یک انقلاب فرهنگی در یونان برای بازسازی موسیقی ویران شدهٔ کشورش زد.
در پی کودتای نظامیان در یونان که از آوریل ۱۹۶۷ شروع شد، تئودورآکیس به زندگی مخفی و مبارزه علیه دیکتاتوری نظامیان روی آورد. این سرآغاز تولد آثار موسیقی شورانگیز وی در مخفیگاهها بود. این موسیقی با تلفیق شعر شاعران مترقی چون یانیس ریتسوس، بسان بمبی در فضای دیکتاتورزدهٔ یونان منفجر شد. حکومت نظامیان موسیقی تئودورآکیس را ممنوع اعلام کرد، وی را دستگیر و تبعید نمود. گویی تفنگ و زندان میتواند از پس فرکانسهای صدا و نوا و الفباهای کلمهٔ آزادی برآید!
تئودورآکیس دوران چهار سالهٔ تبعید را به بازسازی موسیقی یونان و تولید آثار امیدبخش، آرزوساز، شوقآور و شورانگیز علیه دیکتاتوری پرداخت. موسیقی او از مرزهای یونان گذشت و به فرهنگ جهان پیوست. روشنفکران و آزادیخواهان جهان از وی حمایت کردند. در همین زمان بود که پابلو نرودا، سالوادور آلنده، جمال عبدالناصر، یاسر عرفات، اولاف پالمه، فرانسوا میتران و ویلی برانت از تئودورآکیس حمایت کرده و برخی از اینان به وی نشان و مدال افتخار هدیه نمودند.
در سال۱۹۷۴ با سقوط دیکتاتوری نظامیان در یونان، تئودورآکیس به میهنش بازگشت. نخستین اولویتش تکمیل بازسازی موسیقی یونان و اجرای پیاپی کنسرت برای مردم مشتاق آثارش بود. سپس سه دوره نماینده پارلمان شد و دو سال هم وزیر دولت. اندیشهٔ جهانشمول تئودورآکیس را باید در متعهد بودن او به بالا بردن سطح آگاهی بینالمللی نسبت به حقوقبشر، مسائل زیستمحیطی و صلح شناخت. قدرشناسی از این فعالیتهای وی منجر به اهدای دکترای افتخاری از جانب چندین دانشگاه اروپا و آمریکا و کانادا شد.
نام تئودورآکیس و آثار مشهور وی، پس از قیام سال۱۳۵۷ ــ بهخصوص در تیرماه ۱۳۵۸ پس از نمایش فیلم زد (Z) با موزیک متن ساختهٔ او ــ وارد ایران شد. بالندگی و زیبایی معنا و نواهای آثارش بهسرعت در میان نسل مشتاق آزادی رواج یافت. از آن پس کاستهای آثار وی از پرفروشترین آثار موسیقی در ایران شدند.
تئودورآکیس خالق آثاری بس زیبا و نافذ برای انسانهای مشتاق زندگی و زیبایی و آزادی،
موسیقیدانی معرفتشناس و فرهنگساز با قدرت سازها و نواها و صداها،
آفرینشگر قطعات بسیار شورانگیز در آلبوم «ترانههای میهن تلخ» در وصف سالهای اشغال یونان و جنگ جهانی دوم،
خالق موزیک متن جهانیشده در فیلم زد (Z)،
آفرینندهٔ اثر معروف زوربای یونانی،
و سازندهٔ موزیک متن جهانیشده در فیلم حکومت نظامی.
جهان یکی از بااستعدادترین زیباییآفرینهایش را از دست داد. هنرمندی که با زبان مشترک موسیقی بسا عشقها، امیدها و خاطرهها را در پنج قاره، همراه زندگی انسانها کرد. خاطرههایی که اکنون با شنیدن آثار شورانگیز تئودور آکیس، رثای او و ستایشش را زمزمه میکنند...
Sat, 04 Sep 2021 - 05min - 11 - پادکست : همه تلاش کردیم میدانستیم دو تا بچه دارد
همه تلاش کردیم میدانستیم دو تا بچه دارد
کانال ایران آزادی
دلنوشته یک پزشک برای نجات جان یک بیمار کرونایی در حال مرگ و وصیت مادر برای دو کودک خردسالش
«بیش از یک ساعت ماساژ قلبی و تنفس دادیم، دارو تزریق کردیم، شوک دادیم. ولی انگار نه انگار که این بیمار فقط ۴۵ سال سن دارد و قلبش توانایی پمپ کردن را بایستی داشته باشد.
همه تلاش میکردیم، میدانستیم دوتا بچه دارد. یک دختر ۹ ساله و یک پسر ۴ ساله، دیروز با خنده میگفت: «دکتر اگه من مردم به شوهرم بگو مواظب بچههام باشه ، اون یکم شیطون و سر به هواس، میترسم به بچههام زیاد اهمیت نده».
دلداریش دادم، گفتم: «بابا تو جوونی، کرونا یه سرماخوردگیه، انشاالله خودت ۱۲۰سال بالای سر بچههات هستی این چه حرفیه»!
سکوت بر اتاق احیا مستولی شد: «تمام شد، خط افقی مانیتورینگ قلب تحت هیچ شرایطی بالا نمیآمد، مجبور شدم ختم احیا رو اعلام کنم».
از در که بیرون میرفتم شوهرش با التماس به سمتم آمد و پرسید: «دکتر چی شد؟ نفسم کوتاه شده بود. نمیدانستم چه بگویم. نگاهی به چشماش انداختم و از کنارش رد شدم.
فهمید که همسرش فوت کرده، درمانده و بیقرار داد میزد و به این طرف و آن طرف هاج و واج نگاه میکرد.
دیدن این صحنه خیلی سخت بود، سریع از پله ها بالا آمدم، یک فوتی دیگه به آمار کرونا، اضافه شد.
ولی من هنوز درگیر این فکر بودم، یعنی واقعا کرونا یک سرماخوردگیه!؟»
Fri, 03 Sep 2021 - 02min - 10 - پادکست : “سعيد من كجاست؟” دلنوشته اکرم نقابی مادر سعید .
دلنوشته اکرم نقابی مادر سعید (“سعيد من كجاست؟”)
تهیه و تنظیم در کانال ایران آزادی
دلنوشته اکرم نقابی مادر سعید زینالی به مناسبت ۱۸ تیرماه ۷۸ (“سعيد من كجاست؟”)
در نیمهشب ۱۸تیرماه سال ۱۳۷۸تعدادی از دانشجویان در خوابگاه دانشجویی امیرآباد تهران به یک تظاهرات ضدحکومتی دست زدند و علیه اختناق حاکم شعار دادند.
هزاران دانشجو در فردای آن روز ۱۹ تیرماه در حالیکه شعارهای مشهور تظاهرات مردمی علیه رژیم شاه، «میکشم، میکشم، آن که برادرم کشت» و «توپ، تانک، مسلسل، دیگر اثر ندارد» را تکرار میکردند به تظاهرات علیه نظام ستمکار آخوندی پرداختند.
در آن قیام تعدادی از دانشجویان به شهادت رسیدند و تعدادی نیز مفقود!! و بعد از سالیان خبری از آنان از خانههای امن وزارت اطلاعات و نیروهای اطلاعات سپاه پاسداران به بیرون درز نکرده و به رازهای ناگشوده تبدیل شدند.
دانشجو سعید زینالی ۲۲ ساله یکی از همان مفقودین قیام ۱۸ تیرماه ۷۸است که پس از سالیان پیگیریهای مستمر خانواده و مخصوصا مادر وی هنوز پیگیریها به نتیجه نرسیده است.
دلنوشته اکرم نقابی مادر سعید زینالی به مناسبت ۱۸تیرماه و ۲۱ سالگی مفقود شدن سعید به دست سپاهیان «دجال»
“سعيد من كجاست؟”
نگرانم.
نگران جان هاى به لب آمده اى كه بى ارزشند.
نگران لب هاى به جان آمده اى كه اگر بجنبند با سوزن خودى دوخته خواهند شد.نگران توام.
كجايى،چه ميكنى،چه ميخورى، چه مى پوشى،نفس ميكشى؟ نفس ميكشى آيا؟جان من كجايى؟عزيزتر از جانم كجايى؟
كجايى كه ببينى جان ديگر ارزشى ندارد،ارزان ترين چيز دنياست.تنها چيزيست كه تورم درش تأثيرى ندارد.هرروز ارزانتر از ديروز.جانِ جوان نه در راه ايستادگى توسط دشمن،كه در راه سفر بسوى آينده با موشك خودى.
نه در جنگ با گلوله،با زانوى پليس گرفته ميشود.جانت را برداشته اى و كجا رفته اى؟
سعيدم،پسرم،نبودنت ٢٢ ساله شد.٢١ امين سال سخت ترين سال بود.من دلتنگ تر و غمگين تر بودم و نگران تر.نگرانِ آن جوانى كه بعد از رفتن تو بدنيا آمد و امروز جانِ جوانيش هيچ ارزشى ندارد.
نگران جوانى كه پسر كسيست و در راه اعتراض،با گلوله ى پليسِ حافظ جان! كشته ميشود يا جوانان بى گناهى كه در زندان،در انتظار اجراى حكم مخوف و غير انسانىِ اعدام اند.نيستى كه ببينى چه ميكشم.
نيستى كه از غم،سرم را روى سينه ى خون شده از بى عدالتى ات بگذارم و بغضِ ٢٢ ساله ام را همراهِ خشم تو فرياد بزنم.نيستى…كجايى؟
كجايى كه امروز بيشتر از هميشه كم دارَمَت…نيستى و من از هميشه نگران ترم.
نگرانيم از وقاحتِ عيانيست كه ٢١ سال اين سؤالِ ساده ى من را بى جواب گذاشته است.با سعيد من چه كرده ايد؟؟؟وقاحتى كه امروز نه فقط عيان باشد و ببينمش،كه با بند بند وجودم حسش كرده ام.
ولى قسم به جانِ عزيزت،قسم به تك تكِ جان هاى به لب آمده،تا جان در آخرين سلول بدنم جارى باشد مقابلِ اين وقاحت سر خم نخواهم كرد و خواهم پرسيد”سعيد من كجاست؟”
Tue, 31 Aug 2021 - 04min - 9 - پادکست :حمیدرضا درخشنده شهید راه آزادی و عدالت تا پای جان ایستادگی کرد
حمیدرضا درخشنده شهید راه آزادی و عدالت تا پای جان ایستادگی کرد
کانال ایران آزادی
قضاییه خون آشام خامنهای به ریاست آخوند جلاد ابراهیم رئیسی در سال ۹۸ در تاریخ ۶ شهریور حمیدرضا درخشنده که امام جمعه خامنهای در کازرون را به هلاکت رسانده بود، در ملأعام اعدام کرد.
حمیدرضا درخشنده از فرزندان شهر شورشی کازرون درباره انگیزهاش از حمله به آخوند خرسند امام جمعه خامنهای در کازرون و سرکردکان مافیای مؤتلفه گفته بود: «بیعدالتی دیده بودم. جنایتها را میدیدم».
در ششمین روز قیام شهر شورشی کازرون در فروردینماه ۹۷ در هنگام برگزاری نمایش جمعه رژیم مردم بپا خاسته رو در روی امام جمعه خامنهای و رژیم آخوندی که تظاهرات و راهپیمایی را غیرقانونی اعلام کرده بودند فریاد میزدند: «میکشم میکشم هر که خیانت کند» و «وای به روزی که مسلح شویم».
وی پس از به هلاکت رساندن امام جمعه خامنهای طی پیامی گفته بود:
«دلیلش خدمت شما عرض شود. یک سری چیزهایی شنیده بودم و دیده بودم از بیعدالتی، از بیعدالتی. حتی خودم هم میرفتم آنجا حالا بگذریم انشاءالله تو یک فضایی برایتان توضیح میدهم. نگاه کن عدالت، موقعی که میری یک جایی هر جا باید بری باید کارت را بهنحوه احسن انجام بدهند. طبق گفتههای قرآن انجام بدهند، پارتی بازی نشه. دیگه بهتون بگم مواظب خیلی مسایل باشند. اینها که بنده با دیدن خیلی چیزها دیگه به هر ترتیب.
بگذار بگم پخش کنید، من زمانی که میرفتم سراغ ثروتمندها میگفت، شب خوابیدم صبح چندبرابر میشه، مستضعف نداره بخوره. دلم خون میشد. میدیدم صدها صدها مورد از این میدیدم. چقدر بخرم، چقدر به مستضعف بدهم. میرفتم این جنایتها را میدیدم
ما چاقو کش نیستیم. جهت اطلاع بهتان بگم اولین بارم بودم. دوستان بدانید همه میشناسند من را چاقو کشم هم نبودم. حکم حکم قرآن.
موقعیکه آدم یه چیزهایی را میبینه داغ میکنه. دوستان، ملت عزیز، ملت ایران دور همتان بگردم، دور مستضعفین بگردم. دور آنهایی که شب ندارین نان بخورید. دور آنهایی بگردم که قسط و وام بیمارتان کرده،
دوستان عزیز بگذار صداقت بگم، قبل از اینکه گوش بدهید پخش بشه شبکه فارس. قبل از ایشون میخواستم بروم سراغ یک مستکبر، مستکبری که آذوقههای مردم را انبار کرده،
نگاه کن همه من را میشناسند از بالا تا پایین میشناسند».
دریغا و دردا که مردان پاک
یکایک نهادند بالین به خاک
یکی مرد خوابیده در این مزار
که کم دیده همتای خود روزگار
ز گردون دلی گرچه پر درد داشت
ولی جسم و جانی جوانمرد داشت
Sun, 29 Aug 2021 - 03min - 8 - پادکست :زندان اوین؛ دیرپاترین نماد دیکتاتوری در ایران
تاریخچه اوین؛ از آغاز تا امروز
زندان اوین؛ هر شب صدای تیربار میآمد و بامداد روز بعد در روزنامه نام کسانی را که اعدام شده بودند میخواندیم. در یکی از دفعات دویست و پنجاه نفر اعدام شده بودند. ما نیز در تمام طول شب صدای تیربارها و تک تیرها را شمرده بودیم. این طوری بود که هوای خنک اوین به هوای دوزخ تبدیل شده بود.
در ایران معاصر و قبل از اینکه اوین متولد شود و پس از برقراری حکومت قاجار، قدیمی ترین زندان بزرگ در تهران زندانی به نام انبارشاهی بود که زیر نقاره خانهی ارک یعنی محل فعلی بانک ملی بازار، قرار داشت و زیر نظر حاجب الدوله (رئیس تشریفات) اداره می شد.
برای اولین بار در ایران در دوران قاجاریه، امیرکبیر در سال ۱۲۶۶ ه.ق. با صدور فرمانی اقدام به لغو شکنجه و سرو سامان دادن به اوضاع زندانها و زندانیان کرد. ولی به خاطر عزل وی، این اقدامات چندان دوامی نداشت، با این همه در دوران قاجار باز هم تشویق برخی افراد نظیر میرزا حسین خان سپهسالار اقداماتی برای انسانی کردن زندانها صورت پذیرفت.
در زمان رضا شاه زندان قصر در سال ۱۳۰۸با گنجایش ۸۰۰ زندانی ساخته شد. و تا زمان ساخت اوین این زندان بزرگترین زندان ایران بود.
موقعيت زندان اوین:
زندان اوين در شمال غرب تهران واقع شده است. اين زندان از شمال به روستای دركه، از جنوب و غرب به شهرك سعادت آباد و از شرق و شمال شرقی به اوين و دانشگاه ملی ايران محدود شده و بر روي دامنه جنوبی رشته كوه البرز در مساحتی بالغ بر ۴۳۰۰۰۰ مترمربع ساخته شده است.
سابقه زندان اوین:
ساخت این زندان بر روی املاك سيدضياءالدين طباطبائی، روزنامهنگار و نخستوزیر سابق ایران در سال ۱۳۴۰آغاز و در سال ۱۳۵۰به پایان رسید و افتتاح شد.
زندان اوين از بدو تأسيس بر خلاف ساير زندان هاي ديگر در زمان شاه مخصوص زندانيان سياسی ساخته شد؛ و تا پيش از پیروزی انقلاب، توسط ساواک اداره می شد.پس از پيروزی انقلاب؛ حزب مؤتلفه مديريت اين زندان را بر عهده گرفت. محمد كچويی اولين رئيس آن بود. وی به طور كامل تحت سرپرستی اسدالله لاجوردی دادستان تهران، كه دفتر آن در ساختمان اداری اوين قرار داشت، عمل ميكرد. [لاجوردی؛ الگوی زندانبانان خامنهای + ویدئو]
زندان اوین در دوران قریب به ۴۰ ساله حاکمیت جمهوری اسلامی؛ رسماً عنوان بازداشتگاه موقت را دارد. اما زندانیانی در آن به سر میبرند که بعضاً بیش از ۱۰سال در بندها و سلولهای این شکنجهگاه مخوف بهسر میبرند.
زندان اوین از ساختمان ها و بخش های متعددی تشکیل شده که با سیمخاردار محصور است. در پشت این حصار محوطه مینگذاری شدهیی وجود دارد که درون حصار اصلی است.بدنامی اوین:
زندان اوین در زمان حکومت ولایت فقیه به سبب وسعت جنایات و آدم کشیهایی که در آن صورت گرفته است، قابل مقایسه با هیچ زندانی در جهان نیست. [رسوایی بد رفتاری و شکنجه در زندان اوین بالا گرفت]
اوین علاوه بر اینکه در زمان شاه محل تیرباران و شکنجه بسیاری از آزادیخواهان و مبارزان آن دوره بود، در زمان خمینی و خامنهای به طور غیر قابل مقایسه ای به قتلگاه آزادیخواهان و مجاهدان در آمده است. شناخت چهره اوین می توان به شناخت استبداد حاکم بر میهن به ما کمک کند…
Sat, 28 Aug 2021 - 04min - 7 - پادکست :در باره فاجعه مردم ایران رمانها خواهند نوشت و فیلم ها خواهند ساخت
در باره فاجعه مردم ایران رمانها خواهند نوشت و فیلم ها خواهند ساخت
تهیه و تنظیم در کانال ایران ازادی
وضعیت بحران زده جامعه ایران از قول یک روان پزشک و روان درمانگر
روزنامه مستقل در شماره روز دوشنبه خود از قول علی نیکجو متخصص روانپزشکی و روان درمانگر وضعیت بحرانی مردم ایران بعد از بحران حاد کرونا را مورد بررسی قرار داده است.
این روزنامه در تیترش با عنوان کشته های ما تبدیل به عدد شده اند از قول این روانپزشک مینویسد:
شرایط وخیم مردم ایران از قول یک روانپزشک
درباره شرایط فعلی که دیگر همه این بدعملی و عواقب آن بر آفتاب افکنده شده است.
مسئله فقط تخت بیمارستان نیست همکاران بزرگوار پزشک روی زمین و داخل ماشین هم مریضها را ویزیت میکنند و پرستارهای مظلوم هم سرم و داروها را اعمال میکنند. اما کادر درمان مستاصل، فرسوده، بیانگیزه، ناامید و بیآینده شده است. شبیه به وضعیت عموم مردم ایران و البته با مقیاسی عمیقتر.
واقعا شرایط سورئالی هست. سالها بعد بر رنج این ملک محزون رمانها خواهند نوشت و فیلمها ساخته خواهد شد.
همه میدانیم که رمدسیویر ایرانی چندان موثر نیست و نوع خارجی آن گزاف است. داکسی سایکلین و مونته لوکاست پیدا نمیشود. سرم نرمال سالین به سختی گیر میآید. آمپول ویتامین سی کمیاب است. داروی مفید و موثر سووداک به سختی به دست میآید و این سیاهه البته ادامه دارد.
دولت عامدانه قرنطینه انجام نداد چون هزینه داشت
این پزشک که عضو یک جریان سیاسی حکومتی هم هست می گوید: سيستم فعلي به صورت عاملانه و عامدانه خواسته كه اين كارها را انجام ندهد و قرنطينه عمومی انجام ندهد چرا؟
چون برای قرنطينه هزينه لازم است. نهادهايی كه درآمد دارند بايد درآمدشان را بگذارند، آستانهای مقدس تأمين اعتبار كنند و ديگر ارگانها نيز به همين شكل اما اين كار را نمیكنند.
واكسيناسيون بايد انجام میشد و از يكسال پيش شروع میشد. اما اين كار نيز صورت نگرفت. مشكل اين است كه مسائل پزشكی و كرونا و از اين دست در اين كشور همه به وسيلهی آن نگاه فاسد از يك سو فلج شده است.
اصلا ديگر مسئله علمی و پزشكی نيست. مسئله يك مسئلهی سياسی است وگرنه جامعهی پزشكی چه بايد می كرد كه نكرد؟
پزشکان چه کاری می توانند برای مردم ایران بکنند؟
وقتي عرضهی ساخت پوكه اكسيژن و سرم ندارند چه بايد كرد؟ وقتي واكسن ندارند چه بايد كرد؟ نتيجتا پاسخها سياسي است. اين روندها غلط است بارها سعی شد از كشورهای معتبر واكسن وارد شود اما نگذاشتند.
موضعگيری های پزشكان را ببينيد همه در راستای صيانت از جان مردم بود. متاسفانه آقای رئيسی نيز در بحث واكسن موضعگيری خوبي نداشت
دولت جدید خود از مسببان وضعیت موجود برای مردم ایران است
این پزشک در مورد توان دولت جدید برای کنترل اوضاع گفت: دولت جدید از مسببان فاجعهای است که به آن گرفتار آمدهایم. تیم اصلی این دولت از جمله خود رئیس دولت از جمله معاون اول از جمله وزیر پیشنهادی بهداشت از کسانی هستند که هر یک در جایگاهی روند ممانعت از ورود واکسن را دامن زدند و در این مسئله سهیم و شریک هستند.
دیگر مرگ و میر برای ما از دست رفتن جان جانافزای انسانها نیست. تلاشی خانواده ها نیست، یک عدد است. پانصد، ششصد به زعم مقامات رسمی و نزدیک به هزار و پانصد به طور واقعی. حالا دیگر اگر بعد از عدد، کلمه «نفر» را هم نگوییم چندان فرقی نمیکند چه آنکه ما از معنا تهی شدهایم، ما تبدیل به عدد شدهایم.
Thu, 26 Aug 2021 - 05min - 6 - پادکست :رنجهای فراموش شده زنان دستفروش در مترو
رنجهای فراموش شده زنان دستفروش در مترو
تهیه و تنظیم در کانال ایران ازادی
دستفروشی در مترو به یک روال عادی درآمده است. در این ۱.۵ سال کرونا حضور زنان دستفروش بیش از مردان به چشم میخورد. افرادی که برای درآوردن یک لقمه نان مجبور به تحمل هر تحقیری هستند. اکثر آنها زنان سرپرست خانوار و یا کسانی هستند که هزینه معیشت خانواده را به دوش میکشند.
دیکتاتوری حاکم بر کشور با نادیده گرفتن حقوق شهروندی، آنها را مزاحم و مجرم میداند. حاکمیتی که برای تسلط ایدئولوژی خود بر خاورمیانه از هیچ تلاشی فروگذار نمیکند. اما وقتی که به مردم ایران میرسد جز فقر دستاوردی برای آنها نداشته است.
تهدید بالای ابتلا به کرونا برای زنان دستفروش
این زنان در متروهای تهران در یک قدمی ابتلا به کرونا و مرگ هستند. میانگین سنی آنها از ۱۸ سال تا حتی ۷۰ ساله است. پیرزنانی که مترو را، تنها راه بقا در این تورم سرسامآور میدانند. بسیاری از آنها جای دیگری برای تامین معیشت خود ندارند.
در پیک پنجم کرونا بسیاری از آنها بدون هراس از مرگ مجبور به کار در مترو هستند. یکی از آنها میگوید: «میدانم جانم در معرض خطر است اما چاره دیگری ندارم. یا باید کنار خیابان دستفروشی کنم یا بیایم در فضای خفه و سرپوشیده مترو. اما کنار خیابان اصلاً مشتری نیست. از صبح تا شب اگر کنار یک اتوبان بنشینم، حتی یک ماشین هم ترمز نمیزند که ببیند در بساطم چه دارم. باز در این مترو زنها گاهی از ما خرید میکنند.»
دستفروشی در مترو از سر ناچاری و فقر
وقتی که از دیگری سوال میشود که چرا کار میکنی؟ جواب میدهد: «چاره دیگری دارم.؟ خطر برای ما بسیار جدی است. مسئولان به جای اینکه ما را بعنوان یک واقعیت مسلم بپذیرند و قبول کنند که ناچاریم دستفروشی کنیم وگرنه از گرسنگی میمیریم، اغلب میگویند خب نیایید مگر مجبورید!»
بسیاری از آنها بدلیل رکود اقتصادی ناشی از کرونا مجبور به دستفروشی در مترو شدهاند. بسیاری از آنها کارهای خانه و یا نگهداری سالمندان را انجام میدادند، اما بدلیل کرونا این کارها دیگر متقاضی ندارد.
فروش ناچیز زنان دستفروش در پیکهای کرونا
تهران نیمه تعطیل است و مردم از ترس کرونا خرید کمی دارند. اما هزینهها همچنان سیر صعودی دارند. بسیاری از این زنان دستفروش فروش اندکی داشتهاند که کفاف مخارجشان را نخواهد داد. یکی از آنها میگوید: «باز پیک آمد و ما گرفتار شدیم. باز هیچ فروش نداریم، شب جیبِ خالی به خانه برمیگردیم.»
دیگری هم که بالای ۶۰ سال سن دارد شکایتش را به خدا میکند. وی میگوید: «مدتها است که کارت ملی و شناسنامهام گم شده است. وقت نکردم بروم المثنی بگیرم و با اینکه نوبت واکسنم شده نتوانستم بروم واکسن بزنم. خدایا چه بگویم که از دار دنیا حتی یک کارت ملی هم ندارم!»
این سرنوشت مردم کشوری است که هشتمین ذخایر معدنی و ۱۸ درصد نفت جهان و دومین ذخیره گاز دنیا را دارد. دیکتاتوری حاکم با سرقت سرمایههای کشور مردم را در فقر نگه داشته است. با سلاح گرسنگی سالها تلاش کرده که جلوی اعتراضات مردم را بگیرد. گسترش کرونا و آمدن پیک پنجم همزمان با شروع اعتراضات یک نمونه از جنایتهای حاکمیت برای سرکوب مردم است.
اما استمرار اعتراضات نشان داده که این سلاح کارایی سالیان قبل را ندارد. کرونا دیگر به زیان حکومت درحال حرکت است. تنها در صورت نابودی این ساختار است که همه مردم ایران به حقوقشان خواهند رسید. دیگر آن زمان سراغی از زنان دستفروش و رنجهایشان در متروها نخواهد بود.
Thu, 26 Aug 2021 - 04min - 5 - پادکست : چگونه به او بگویم دیگر امیدی نیست ؟
چگونه به او بگویم دیگر امیدی نیست؟
تنظیم در کانال ایران آزادی
لحظات و مشاهدات پر اضطراب یک پزشک در یک شیفت کاری چند ساعته درICU کووید، هنگام معالجه بیماران کرونایی و زمانی که دیگر امیدی به معالجه آنان نیست آمده است.
این پزشک متخصص با ارسال گزارشی، مشاهدات دردناک خود را در حین معالجه بیماران کرونایی چنین بیان میکند:
«نفس جوانان به سختی میآید.
ریه ها پاره پاره میشوند.
زور دستگاههای کمکتنفسی برای رساندن اکسیژن به ریههای مجروح نمیرسد..
نفسها تندتر میشود و تلاش جوانان مبتلا به کرونا، با تعریق و تپش قلب، خود را نشان میدهد.
ترس در صورت تک تکشان موج میزند..
پرستاران همگی وحشت زدهاند، وحشت از مرگ بیماران، وحشت از ابتلاء خودشان و خانوادهشان.
پرستار مسئول شیفت تا صبح نخوابیده، دختر و پسرش هر دو کرونا گرفتهاند و در تب میسوزند..
یکی از پرستاران مدام تپش قلب دارد و دیگری در اتاق استراحت آرام گریه میکند و از من برای پدرش نسخه کرونا میگیرد و نسخه سی تی اسکن.
جوان ۳۶ ساله تخت دوازده گریه میکند و داد میزند. مدام ماسک را از صورتش برمیدارد. جوان از من تقاضا میکند که مرخصش کنم. در حالیکه پالس اکسیمترش با کمک دستگاه NIV به زور به 82درصد میرسد.
شیفت من به اتمام رسیده و با غمی بزرگ ای سی یو را ترک میکنم.
دختری جوان و چادری صدایم میزند:
دکتر دکتر …خواهش میکنم!
تخت دو چطور است؟ برایش چه میکنید؟
من دخترش هستم…»
«چگونه به او بگویم دیگر امیدی نیست؟!»
«دکتر امید ما به شماست، دعای ما پشت سر شماست.. نجاتش دهید. التماستان میکنم، به او رحم کنید!»
«دخترم چرا این حرف را میزنی؟! من رحم کنم؟!
کار من مشخص است، آنها که باید رحم میکردند نکردند…»
می دونم میدونم ولی شما هر جوری که میشه نجاتش بدید…
پرسیدم چرا برای هموپرفیوژن رضایت ندادید؟
سرش را پایین انداخت، میدانستم چرا …
این روزها حداقل برایشان ۵۰ میلیون تومان خرج بر میدارد!
توکل به خدا کن و صبور باش… ما هر کاری بتوانیم میکنیم.
تشکر کرد و ناامیدانه رفت.
نمیدانم فردا صبح تخت دو زنده هست یا نه…
یا تخت هشت که آمفیزم شدید دارد، جوان خوش اندام و قوی هیکل که پالس اکسیمترش به 79 نمیرسد، بهرغم تمام تلاشها..
یا تخت یک، چهارده، ده، شش و سه که اینتوبهاند ..
گیج میزنم… کدامشان زنده میماند؟ شاید چهار نفر از چهارده نفر در نهایت.
جانها گرفته میشود، یکی پس از دیگری…
اینبار کرونا نیست که میکشد…
قاتل چیز دیگریست…»
آری قاتل فقط و فقط خامنهای است. او بود که واردات واکسن را ممنوع کرد. او بود که چندین ماه شروع کرونا را پنهان کرد و هم اکنون او است که مانع معالجه بیماران کرونایی است.
چون میخواست انتخابات برگزار کند. چون همه چیز او حفظ قدرت است. چون حاضر است برای حفظ حاکمیتش مانند خمینی هزاران هزار را به تنور هیولای کرونا بریزد.
Thu, 26 Aug 2021 - 04min - 4 - تبعید تازیانهای است که کبودیاش بر تن شکنجهگر میماند
تبعید تازیانهای است که کبودیاش بر تن شکنجهگر میماند
نامه زندانی سیاسی رضا محمدحسینی:
ایران آزادی
«تبعید، تازیانهای است که کبودیاش بر تن شکنجهگر میماند
خالدپیرزاده اخیرا از زندان تهران بزرگ به زندان شیبان اهواز تبعید شد و در این زندان مبتلا به کرونا شده است. پیش از وی برزان محمدی به زندان مریوان، زینب جلالیان به یزد و مریم اکبری منفرد به سمنان، تبعید شدهاند. حکومت به قصد ایجاد هراس در جامعه و به ویژه برای زندانیان سیاسی سرموضع و به قصد تضعیف یک مبارز این تبعیدها را انجام می دهد. اما نتیجهای که می گیرد جز شکستی بزرگتر برای او نیست؛ زیرا کسی که راه مبارزه برای آزادی را انتخاب کرده حتما با چشم باز به این راه آمده و از هزینههایی که باید بپردازد برای هدفی که دنبال آن است، آگاه است. میداند که با چه حکومتی مبارزه میکند؛ حکومتی که از دهه ۶۰تاکنون هزاران منتقد و نواندیش را به دار آویخته، تیرباران کرده و یا در زندانهایش محکوم به تحمل مرگ تدریجی کرده است.
بنابراین کسی که با چشمان باز به جهان نگاه کرده این مهم را فهمیده است که انسان شاید بدون دو دست، بدون دو پا، بدون چشم و خیلی دیگر از اعضایش همچنان انسان نامیده شود، اما بدون وجدان و شرافت هرگز! کسی که به چنین بینشی رسیده باشد از هیچ شکنجه و مجازاتی هراسی ندارد، حتی بدترین زندان و بدترین نوع مردن. بنابراین بدیهی است که تبعید نه تنها باعث شکستن چنین فردی نمی شود بلکه بر انگیزهها و توان وی میافزاید و از سوی دیگر باعث می شود از حال و اوضاع انسانهایی که در این زندان های دور افتاده محبوس شدهاند آگاه شده و صدای آنها را به گوش مردم و رسانهها برساند. اینگونه است که حکومت نه تنها هزینه بیهوده پرداخته بلکه باعث افشای جنایتهای خود در زندانهای دور افتاده میشود و به انگیزه و توان مخالفانش میافزاید.
رضا محمدحسینی / مردادماه ۱۴۰۰ / زندان رجایی شهر کرج.»
Wed, 25 Aug 2021 - 02min - 3 - پادکست: اتفاق هولناک پشت در غسالخانه بهشت زهرای تهران – وضعیت بازماندگان
اتفاق هولناک پشت در غسالخانه بهشت زهرای تهران – وضعیت بازماندگان
ایران آزادی
اتفاق هولناک پشت در غسالخانه بهشت زهرای تهران دنیای غریبی شده است. مردم در ابعاد کلان در پشت در قبرستانها ساعتها به انتظار می ایستند.
پس از اینکه نوبتشان میرسد. عزیز خود را مشما پیچ کرده اسم رویش حک میکنند و دوباره منتظر می نشینند این بار پشت غسالخانه!
ناگهان اسمی که روی جسد نوشته شده صدا زده میشود! قلب خانواده می لرزد! با زانوهایی لرزان بر میخیزد و میگوید پدر من است برادر من است فرزند من است!
این یکی از همه بدتر است فرزند من است!
دختر جوانی به همراه پدرش برای دفن برادشان آمده بودند.Tue, 24 Aug 2021 - 05min - 2 - داستان زیبای پهلوان جوان که گلوله را وسط دو چشم هیولا شلیک کرد
داستان زیبای پهلوان جوان که گلوله را وسط دو چشم هیولا شلیک کرد – علی اکبر اکبری
ایران آزادی
راز آن چشمهای زیبا
بازار شلوغ و گرم بود. پهلوان جوان از لابلای ماشینهایی كه درترافیك سنگین آرام آرام پیش میرفتند عرض خیابان را پیمود. از جلوی سبزهمیدان گذشت و جلوی دهانه بازار ایستاد.
آنطرف خیابان، منصور درحالی كه در ایستگاه تاكسی ایستادهبود، بادیدن اکبر، دستی به موهایش كشید. حالا دیگر پهلوان جوان میتوانست مطمئن باشد كه تا اینجا خطری او را دنبال نمیكند. به طرف بازار برگشت.
بازار مثل غاری كه در كمركش كوهی دهان باز كردهباشد، تاریك و عمیق بود. تاچشم كار میكرد در سیاهیهای بازار، مردم در رفت و آمد بودند.اكبر آخرین نگاههایش را به خیابان و همهمه جمعیت درپیادهروها انداخت.
آنسوی خیابان، منصور و ناصر با آخرین لبخندها و آخرین نگاههایشان برای او آرزوی موفقیت میكردند. اكبر معنی خندههای ناصر را بخوبی میفهمید.
هر وقت اینطور شاد میخندید، معلوم بود كه همه كارها روبه راه است.
حالا هم حتما همه بچهها بموقع كارهای خودشان را كردهاند كه ناصر اینطور شاد است.
Tue, 24 Aug 2021 - 08min - 1 - پادکست :از خامنه ای تاریخ بیاموزیم ؟
از خامنه ای تاریخ بیاموزیم!
تهیه و تنظیم در کانال ایران آزادی
خامنه ای حتی تاریخ مردم در حال مرگ را وارونه می کند!
روی تخت بیمارستانم. احساس می کنم دارم آخرین نفس هایم را میکشم.۴روز است که در انتظار تخت icu هستم. رئیس بیمارستان گفته کاری از دست ما بر نمیآید. تا بیماری فوت نشود برای شما جایی نداریم! پسرم از پشت طلق برایم دست تکان می دهد.
صفحه کتاب تاریخش را برایم باز میکند و می خواند: «جمهوری اسلامی ایران با در اختیار داشتن امکانات و تجهیزات بهداشتی و درمانی پیشرفته و کادر درمانی متخصص، دلسوز و پرتلاش، توانست جزء کشورهای برتر جهان در درمان بیماری کرونا باشد. این در حالی است که در برخی کشورهای غربی حتی از پذیرش و درمان بیماران مسن نیز خودداری میشد۴ روز در انتظار icu
Tue, 24 Aug 2021 - 04min
Podcasts similar to پادکست ایران آزادی
- Global News Podcast BBC World Service
- El Partidazo de COPE COPE
- Herrera en COPE COPE
- The Dan Bongino Show Cumulus Podcast Network | Dan Bongino
- Es la Mañana de Federico esRadio
- La Noche de Dieter esRadio
- Hondelatte Raconte - Christophe Hondelatte Europe 1
- Affaires sensibles France Inter
- La rosa de los vientos OndaCero
- Más de uno OndaCero
- La Zanzara Radio 24
- Espacio en blanco Radio Nacional
- Les Grosses Têtes RTL
- L'Heure Du Crime RTL
- El Larguero SER Podcast
- Nadie Sabe Nada SER Podcast
- SER Historia SER Podcast
- Todo Concostrina SER Podcast
- 安住紳一郎の日曜天国 TBS RADIO
- TED Talks Daily TED
- The Tucker Carlson Show Tucker Carlson Network
- 辛坊治郎 ズーム そこまで言うか! ニッポン放送
- 飯田浩司のOK! Cozy up! Podcast ニッポン放送
- 武田鉄矢・今朝の三枚おろし 文化放送PodcastQR