Filtrar por gênero
- 138 - فریاب خرد «۳۰» کمان بهمن
دوستان . . . در دل چو سنگ مردم آتشی است / کو بسوزد پرده را از بیخ و بن (مولوی) ، در سنگ، نر و ماده با هم است. به رستم تهمتن میگفتند، چون هم تخم است و هم زهدان. واژهی هوا پیش نیاکان ما، مانای از خود بودن داشته است که سپس مانند اصطلاح هوای نفس زشت ساخته شده و در اصل اصالت از انسان زدوده شده است. خرد سنگی=آسن خرد=خرد خودزا و آزاد ، در پهلوی دربارهی سنگهای رنگی آمده؛ مهرهها از گوهر ایزدان که نیروی هفت رنگ دارند هستند. پیشینیان ما، ژد و مغز هستی را زیبایی میدانستند. رنگین کمان=کمان بهمن=اصل خرد شاد رنگارنگ ، یزدان شناسی زرتشتی، رنگارنگی را دیوی (اهریمنی) میدانست و آن را رد میکرد! و تنها سپید (تکرنگی) را نشان گوهر اهورا مزدای زرتشتی میدانست. در بندهش به رنگین کمان، دیوان سامگان نسبت داده میشد، به مانای اینکه سیمرغیان، خانوادهی سام و زال و رستم... رنگارنگی را پذیرفته بودند. جامه سبز پیش نیاکان ما نشان رنگارنگی بوده است، نه تنها یک رنگ، آن هم سبز! همچون گیاهی، با اینکه سبز رنگ است، میوه و گل رنگی به بار میآورد. ایرانی با اشغ فراوان به سنگهای رنگی، به زیبایی در گیتی، در زندگی و اجتماع و اندیشهها... رنگارنگی را میدید و دوست میداشت. که شوربختانه با آمدن ادیان نوری (سرآمد آنها الهیات زرتشتی) ضدیت با رنگارنگی و کام بردن از گوناگونی و زیبایی زندگی آغاز شد و بیرنگی (سپید، نور، روشنایی بیکران) که ایرانی، تنها یک رنگ را رنگ نمیدانست، پایهگذاری شد. ایرانی بر این باور بوده؛ جایی روشن است، که رنگارنگ است. مولوی میسراید؛ تو اسیر بو و رنگی به مثال نقش سنگی / بجهی چو آب چشمه ز درون سنگ خارا // تن چو سنگ و آب او اندیشهها / سنگ گوید آب داند ماجرا
Sun, 03 Nov 2024 - 24min - 137 - فریاب خرد «۲۹» سنگ و رنگ
دوستان . . . تا هنگامی که ما روند پیدایش یک بینش را میدانیم، آن خرافه نیست! بلکه خورآپه یا خونابه یا شیرابه یا رنگ است. سنگهای رنگین پیوندی تنگاتنگ با جهانبینی ایرانی از زندگی و گیتی و خدایان داشتند. خار و خارا و خره به واژهی هره برمیگردند، که هم به مانای نی و هم زن باشد. چرا جمشید در شاهنامه با جستن و برون آوردن گوهر از خارا، خواستار روشنی بود؟ واژهی روشنی، یکی رئوخشنه (نی/زن) است، و یکی رئوکنه است. به چم زایش شیره از نیشکر یا زایش کودک از زن بود. رنگ همان گون است، که در اصل گئونا باشد. و گون، موی است که اینهمانی با گیاهان داشت. سنگ خارا به مانای زهدان است. چنانچه سیستانیها به زهدان، سنگک میگویند (تخمی در زهدان)، یا کردها به سینه، سنگ میگویند. یکی از نامهای یاغوت، بیجاده (بیجژد) است. ما با فراموش کردن مانای سنگ، به خرافه پراکنی و اسطوره سازی و افسانه دانستن بینشهای ژرف ایرانی میپردازیم شوربختانه! برای نمونه سیمرغ=مرغ سنگ=مرغ اشغ(اشه)، از اینرو نیاکان ما به هرآنچه که در آن مهر و پیوستگی و دوستی محکم را مییافتند، آن را سنگ، سگ، سک، سخ، سه یا سی... مینامیدند. سگ که پیکریابی اصل دوستی و مهر بوده را ما امروزه نجس میشماریم و در دشنامهایی همچون پدرسگ! گوهر دوستی را تحقیر میکنیم. چرا ما واژهی سخن را بکار میبریم؟ چونکه از سنگ میآید و اصل پیوند دادن مردمان و تجربهها و اندیشههای آنها به هم بوده، نه مانند امروز همچو دیروز.. پس از کوبیدن و پروانه به گسترش فرهنگ ایران ندادن!؟ دشمنی و جنگ و ستیز را جایگزینش کردهاند. سنگیدن، سنگاندن در کردی به مانای تجربه کردن است. سنگ سخت است، به چم پیوندی نیرومند دارد. بکار بردن واژهی سنگدل به معنی بیرحم امروزه! درست وارونهی مانای ایرانی آنست که بامهر باشد. سقز در اصل سکز بوده است. امروزه واژهی سکه برای ما تنها معنای پول فلزی دارد، ولی سکه برای نیاکان ما، دو روی به هم پیوسته بود، پیوند دادن مردمان بود، نخشدار بود، چارچوب و قانون و سیرت و خیش و یوغ بود، و هر چیز خوبی را میگفتند که سکه است. آسمان=آسنگ=اسنگه=آسن=آهن=سنگ=آسن خرد=خرد بهمنی=سنتز پدیدهها و اصل مهر و پیوند. زرتشت و موسی و عیسی و محمد، با شکستن آسنبغ=سنگخدا=بت که اصل آزادی و استقلال (خودپایی، خودایستایی) به نام جاهلیت! درست پیکریابی گوهر مهر و وفا و پیوستگی و یگانگی و دوستی را میشکستند و بیان آزاد سری و نمایش بن گیتی را از بین میبردند
Sun, 27 Oct 2024 - 28min - 136 - فریاب خرد «۲۸» مینو
دوستان . . . منیدن، مینو کردن گیتی است. هر بینشی که نداند چگونه و چرا پیدایش یافته است؟ در درازای زمان، خرافه میشود! خرافه=خرآبه،آپه=خورآوه=خونابه=شیرابه چیزها، که نامهای دیگرش، ژد و مان و رنگ است، که با جذب آن، مردم(مرتخم) آباد میشده و از آن تن(زهدان)، روشنی و بینش میروییده است. البته که میتوان از چنین بینشی انتقاد کرد، ولی نباید بدینسان همهی آن را یکجا دور انداخت و رد کرد. هیچ بینشی نیست که از همه سو کامل باشد. هر چراغی نیز در زیرش تاریک است. در اصل بینش، روند همیشه روشن شدن از تاریکی است. از روشن بودن تا روشن شدن، فرق بسیار است! آدمی، موجودیست روشن شونده. انباز شدن انسان با طبیعت را هنج میگفتیم که از سنگ به مانای پیوند و اتصال میآید. تحقیر کردن نادان درست نیست. درک اینکه من نادان هستم، نشان کشش از تاریکی به روشنی است و ایجاد حرکت میکند. کلمه فطرت از افتار، اوتار ایرانی میآید که همانا دارا بودن گوهر خدایی در انسان بوده و سپس در معرب آن مسخ شده است. مینو=می(ماه)+نیا(نی)+آوا(آب)=نای ماه ، مینو در بستر زبان ما، ساختار یا بافت فرهنگ ایران را هویدا میسازد. از واژهی مینو، مینیتن که همان منیدن باشد پیدایش یافته، و از همین واژه است که مانا، معرب شده معنا، بوجود آمده است. تصویری که نیاکان ما از مینو داشتند، همانا پیکریابی بن هستی که به صورت منی(نطفه) در گوهر همهی چیزها قرار میگیرد و جایگاه این مینو را در آدمی، مغز میدانستند که مزگاه، گاهماه باشد. سر، نزد پیشینیان ما، گرودمان(خانهی آباد) بود و مخ که ماخ باشد، ماه بود. چراکه همآغوشی ارتا و بهرام را در این آبادیان میدانستند، که از ژد آنها خورشید پیدایش مییافت.. مینویی که همین آب ماه است. پس منیدن یا اندیشیدن یا دیسیدن، زایش خورشید از مغز، که همان ماه پر باشد بوده است. گنبد مینا=جایگاه منیها، اسانس چیزها، زمرد=آبستن به عشق (اشه) و سبز=عشق به زندگی ، زبرجد=زورژد=نیروی مهری یا پیوندی ، فلسفهای که از روش و روند دگرگونی واژهها ناآگاه است، بیپایه است! و ارزش اندیشهی فلسفی ندارد
Sun, 20 Oct 2024 - 53min - 135 - فریاب خرد «۲۷» تشناک
دوستان . . . چو جایی تشنگی باشد به غایت / کشد در خویشتن آبی نهایت (عطار) جامعهی امروز ما، همین انسانهای هاروتی ماروتی هستند، که در چاه اسلام آویخته شدهاند! ولی این حکومتهای ضد خردادی و امردادی، غافل از این هستند که آموزههای ضد آب (ژد) ایشان، سوزاننده و پژمراننده و خشک کننده جان و زندگی هستند، و هرچه بر خشک مغزی، خشک چشمی، خشک خوئی، خشک دستی، خشک جگری و خشک مقدسی میافزایند، فراموش میکنند، مردم که گیاه زندهایست و خشکی را تاب نمیآورد، تشنهتر میشود (جان، تشنگی همه جهان میآرد). زندگی و سخن خشک برای مردم، زندگی بی مهربانی است. ایرانی، بیداد را اصل خشک شدن میدانست. تشنگی=تش+ناکی=پر از آتش سوزنده بودن است، که ایرانی با فلسفهی آتش ناسوز (گرم) خود، بر ضد آن بوده است. برخلاف بسیاری از انگاشتهای استوار بر قصه، و برداشت روایتی حکایتی ادبیاتچیها و ایران شناسان ما از واژهی خشکسالی در کتیبه داریوش هخامنشی.. آرزو میکند که ایران دچار خشکی جان از شیرابه راستی، از خورآپه، از مهر و شادی، از ژد بینش و روشنی بهمنی نشود! تخمی (مردمی) که در گوهرش همیشه تشنهی خرداد و امرداد بماند و تخم سوخته نشود! این شریعتها که ادعای حقیقت منحصر به فرد و مطلق میکنند، میکوشند تا اصالت را از انسانها بگیرند. به سخن دیگر این تخم، هاگ یا حق را با درشتی و قهر سوزان و خشونتی که به خرج میدهند، بسوزانند و جز تخم سوخته در انسان باقی نگذارند! سوزاندن مغز انسان با غضب و امر و نهی... با این تخمهای سوخته است که مطمئن هستند هیچ بهاری در آنها انقلاب نمیکند و از سترونی هیچگاه زاینده نمیسازد. زهی خیال باطل، که هستی خردادی و امردادی ایرانی، خشکاندنی نیست و همچو ماهی در دریای فراخکرت شناور است. به گفتهی صائب تبریزی؛ از دل برون نمیرود امید (آرزوی) بخت سبز / هرچند تخم سوخته را نوبهار نیست
Sun, 06 Oct 2024 - 20min - 134 - فریاب خرد «۲۶» گوهر خوردادی و امردادی
دوستان . . . همیشه تن آباد با تاج و تخت / ز درد و غم آزاد و پیروز بخت ، همیشه دل و هوشش آباد باد / روانش ز هر درد آزاد باد (فردوسی) با انسان آباد است که اجتماع و جهان آباد میشود. از آبادی درونی، به بیرونی رسیدن. مردم که از مرتخم میآید، تشنهی آب است تا بروید. انسان تخمی است از مر، از اصل جفتی و انبازی و دوستی. اصل آب=زرمایه ، واژهی خاک در فرهنگ ایرانی که از هاگ میآید، تخم خودزا است. و بر خلاف ادیان نوری، معنی مرده و پست نمیدهد! معرب خاک، حق شده است. و این حق (تخم یا انسان) است که با هنجیدن یا کشیدن آب، پدیدار و حقیقت میشود. سروش مامای زایمان خرد است. واژهی آخشیت از خشه آمده است که همان کشه باشد. قشنگ=خشنگ=کشش و جستجو در فرهنگ ایران دو روی یک پدیدهاند. ایرا=زیرا ، مولوی در راستای فرهنگ ایران و بینیازی ایرانی از واسطه و پیغمبر میسراید؛ از چشمه جان ره شد در خانه هر مسکین / ماننده کاریزی بی تیشه و بی میتین ، واژههایی همچون کالچر و کولتور که به فرهنگ برگردانده (ترجمه) میشود! هیچگونه همخوانی با فرهنگ=کاریز، با فلسفهی ایرانی ندارند. ایرانی به رود، دریا میگفته است. دریا از درای آپ میآید، که به چم آب آهنگین است. وروشکا=فرآخکند=آبگیر پهناور=سرچشمهی همهی آبها ، کشا=کسا که در سانسکریت خدای آب (وارونه=باران) میباشد. واژهی خرسند=خورسند=شیرابهای که شناختداری و بینش میآورد. اصطلاح خرابات عرفانی ایرانی نیز از همینجا میآید. در اوستا یا گاتها با همهی تلاشی که در پوشاندن و مسخ این زنخدایان شده! ویژگی خرداد، رس یا رسا است، که شیرابه و حقیقت جهان هستی باشد، مانده است. زنخدا خورداد در فرهنگ نخستین ایران، سرمایهی بینش شاد و مهر و خوشی و راستی که جداناپذیرند، از گیتی بوده است. همین خرداد و خواهرش امرداد، خدایان مزیدن (زبان و دهان) ایرانی بودهاند که در قرآن تبدیل به هاروت و ماروت، فرشتههای مرتد و مطرود و در چاهی آویزان میگردند! زنخدایانی که گوهر بهزیستی و خوش زیستی و آرزو و دیرزیستی.. آرمان زندگی ایرانیان در گیتی بودهاند. ایرانی به پاییز، رسپینا رس(شیره، افشره)+وینا(انگور) میگفت. چرا که پاییز فصل جشن چرخشت بوده است و انداختن شیره انگور در خم و نوشیدن شراب خام بود. خدای چرخشت، رشن یا رسنواز است. که سپس این جشن در دوره زرتشتیان رفته رفته از رونق انداخته شد و در شیعهگری نابود گردید. رشن و خرداد و ماه و خرّم و بهمن، خدایان باده (اصل راستی) بودند. واژهی مستی امروزی از مد میآید، که به چم سرشاری از شادی در بینش است، که از نوشیدن شیره یا گوهر چیزها پدید میآید
Sun, 29 Sep 2024 - 41min - 133 - فریاب خرد «۲۵» جهانآراییSun, 22 Sep 2024 - 45min
- 132 - فریاب خرد «۲۴» آبادی
دوستان . . . فرهنگ ایران استوار بر آرمان آبادی که اینهمانی با آفریدن داشته است، بود. چم آباد که در زمینههای گوناگون همچون سیاست (جهانآرایی) هنوز ناشناخته است و بکار بردن آن، اصطلاح لفظی بیش نیست! در فرهنگ نخستین ایران بسیار ژرف و پهناور بوده و ریشه در جان آدمی داشته است. گوهر انسان آباد کردن است. آباد به مانای آفرینش جهان و روشنی و شادی از مهر خدایان به همدیگر بوده است. سیاوش که یکی از پیکریابیهای خدای ایران (ارتا یا سیمرغ) است، گنگدژ را در تبعید، که نام دیگرش مینوآباد یا بهشت است میسازد. کیغباد، پایهگذار کیانیان بود. برخلاف مفهوم تنگ پلیتیک یا پلیس یونانی که به معنای آراستن شهر باشد، ایرانی واژهی جهانآرایی را بجای سیاست بکار میبرد. مشی و مشیانه که نخستین جفت یزدان شناسی زرتشتی باشند، در اصل مهر و مهریانه بودهاند که در فرهنگ گوهری/ارتایی ایران، جم و جما نام داشتند. درخت دوبن جفت کیهانی که در شاهنامه میآید، همان ارتا و بهرام هستند، که مفهوم جمهوری امروزی را در خود گنجانده بود، که همانا شهر بی شاه و سپاه، ولی خرّم باشد. آبادی=آبه/اپه+پاد=آپاد ، همین پاد که چم جفتی و انبازی داشته است، در الهیات زرتشتی (مانند همیشه!) مسخ شده است و معنای «ضد» مانند پادزهر بدان دادهاند! درحالیکه در واژهای مانند پادشاه، که مانای نگهبانی دارد مانده، و چم آن بدلیل مهر به دیگری، از او نگهبانی و نگهداری کردن است. باد که پیش نیاکان ما نشان اشغ و مهر داشته است، بدلیل جنبنده بودنش، به آن دو پا (انباز) داده بودند و پاد میخواندند. این پسوند «یان» که هنوز به برخی از نامهای فامیلی ما چسبیده است، از هوپریان میآید، که همچون گذشته در کاتوزیان(موبدان)، آموزیان(آموزگاران)، نسودیان(دهقانان) و نیساریان(ارتشداران)، نشان رد کردن ترجیح و امتیاز طبقاتی و قشری بوده است. یان=جایگاه همبستگی و مهر و سرچشمه آفریدن، خانهی آبادی است. سیان=سه=سه تای یکتا ، شیان=آشیانه=آسمان سه لایه ، همایون کسیست که هما یا سیمرغ در جان او آشیانه دارد، که همان هوپریان باشد. یونجه=زهدان زنخدا ، خانقاه=خانگاه=شیرهی جهان، کانون موسیقی پیدایش بهمن، خدای بزم و خرد شاد، سنداره=سند=سندباد=نام بچههای دورافکنده شده و بیسرپرستی بوده که در خانهی سیمرغ پذیرفته و پرورانده و فرزند خدای ایران میشدند، که سپس برای کوبیدن فرهنگ ایران، زشت ساخته شده و به آن حرامزادگان میگفتند! اینهمانی خدا با خانه=چشمه+بن آبادی ، ز شرم آب آن رخشنده خانی/به ظلمت رفته آب زندگانی (نظامی)
Sun, 15 Sep 2024 - 50min - 131 - فریاب خرد «۲۳» آتشSun, 08 Sep 2024 - 42min
- 130 - فریاب خرد «۲۲» یاقوت سرخ و چرخ کبود
دوستان . . . ز یاقوت سرخ است چرخ کبود / نه از آب و گرد و نه از باد و دود (فردوسی) ، شده زهره مانند یاقوت سرخی / شده مشتری هم چو بیجاده لعلی (منوچهری) ، همت عالی طلب، جام مرصع گو مباش / رند را آب عنب یاقوت رمانی بود (حافظ) ، جامجم از یاقوت و زر و آبگینه ساخته میشود. و این جامجم، اصل و بن دگرگون کردن نفرت و کین و بغض انسان به مهرورزی است. بدینسان است که رستم آنرا از زیر بالینش به بهمن زرتشتی که میخواهد ریشهی سیمرغیان را بکند! به نشان پایرنجش میدهد
Sun, 01 Sep 2024 - 29min - 129 - فریاب خرد «۲۱» نخش اندیشی
دوستان . . . ما در آغاز با نخشها میاندیشیدیم و امروز بیشتر در مفاهیم! برای فهم دنیا، ما بایستی از نو، توانایی اندیشیدن در تصاویر را بیاموزیم. درست فلسفه، در توانایی اندیشیدن در نخشها آغاز میشود. از تئولوژی، راه رسیدن به فلسفه بنبست است! واژه گره یا گرویدن از بند یا گرهی نی، که بیان پیوند دو بخش نی با هم است میآید، و پیش نیاکان ما نشان اشغ و مهر بوده است. گرویدن با پیرو و تابع و ایمان کاری ندارد. در سغدی به خون، خورن میگویند که در اصل خورنو بوده، که همان خونابه نی باشد. همچنین به اهورامزدا که نام یا نسبت داده شده به خدا، ویژه زرتشتیان نیست! خورمزدابغی میگویند. یا به اردیبهشت (ارتاوهیشت) خورجانیچ میگفتند، که ابوریحان بیرونی هم به آن خورجن میگفت. یا به خورشید، خورارتا میگفتند. استفاده از واژهی درشتی، بهتر از خشن است! چون واژه خشن مانای نی دارد، که به زن گفته میشد، و بدینسان تحقیر و کوچک کردن زن شمرده میشود. مرجان در شاهنامه اینهمانی با خون و زندگی و مهر دارد. واژهی مرجان در اصل مرگان یا مرگن=نایمر=نایبه بوده است. یا مرجی=عدس=ادواس=همزاد. سروش خجسته که خدای قداست جان باشد، نیکخواه نبوده، بلکه مهرخواه. جیگر هر انسانی، بهرهای از همدمی(اقتران) ماه با پروین است (ماه پر). که بیان همگوهری بوده است، نه همچنان یا همچون! نخشی که پیشینیان ما از جگر داشتند؛ آن را اصل جوشش و زهش زندگی و مهر و شادی میدانستند، که از هم جداناپذیرند. ما برای فلسفه شاد، به سراغ ارسطو و افلاطون میرویم!؟ درحالیکه نمیدانیم خدای ایران اصل شادیست، که مایهی بسی سرافکندگی است. در شاهنامه از خسته جگر سخن میرود. خستن، زخم زدن و کوفتن و کتک زدن است. به چیم، به هم خوردن رابطهی مهر و زندگی و شادی و پاره شدن آنها.. که در مذاهب استوار بر عقیدهی مومن و کافر، امروزه به وفور دیده میشود. ما در ادبیات ایران، با چیرگی شریعت اسلام، با جگر خسته کار داریم! از اینرو خون جیگر خسته در چشم، تبدیل به اشک غم میشود، و همیشه بیانگر دردی از ژرفای وجود انسان بوده و شوربختانه هنوز هست! به سخن دیگر اصل هستی، جهان، کیهان، سرچشمه درد شده است
Sun, 25 Aug 2024 - 27min - 128 - فریاب خرد «۲۰» رآسن و آویشن
دوستان . . . جیگر در فرهنگ گوهری ایران، پیکریابی کدام خدایان است؟ گاو نخستین=ایودات=خوشه همهی جانها ، گش=گوش=خوشه ، سنبل=سهخوشه ، بوی خوش، با مهر و شناخت کار دارد. دارستان=نهالستان ، از میان جیگر (فرخزاد)، رآسن و آویشن میرویند. افزایش اهریمن در یزدانشناسی زرتشتی، و این زخم زدن و آزار و کشتن و نخست مردن و سپس بپاخاستن! ایدهی زرتشتی است و در فرهنگ نخستین ایران که بر پایهی مهر است نبوده، و همینجاست که مسئلهی پیکار و جهاد و جنگ با اهریمن (خودی ناخودی)، که وجود خارجی در فرهنگ ایرانی نداشته است، پیدا و آغاز میشود. زین پس ایدهی اشغ و مهر که اساس پیدایش بودهاند، به کنار زده میشوند و خواست اهورامزدای زرتشتی است که آفریننده میشود! واژهی کین، در اصل به مانای سرچشمه و اصل مهر بوده است، که امروزه بدان معنای دشمنی و نفرت و حسد و انتقام و جنگ داده شده است. این کار شوربختانه همان راه مبارزه با هر اندیشه و فلسفهی نیکی است، که در آن چیم واژهها و معنای اصطلاحات را وارونه میسازند، تا به دست فراموشی سپرده و نابود شوند. ولی خوشبختانه موفق نبوده و نیستند، و ما با رفتن به سراغ زبانهای گوناگون ایران بزرگ و صد البته پاسداری و نگهداری از این گویشها که گنجینهی بزرگ این بینشهای فرهنگی ایران زمین هستند، میتوانیم از بن و ریشه آنها آگاه شویم و به چیم (معنای) نخستین (اصلی) واژهها دست یابیم تا بتوانیم فرهنگمان را از سر زنده کنیم و به درستی بگسترانیم. هر چیزی را میتوان تنها در زبان اصلیاش فهمید. چراکه چیم واژه در آن دستنخورده مانده و دهان به دهان پرستاری شده است. آویشن شیرازی=مرزنگوش=امرگوس که نام این گل اینهمانی با ارتای خوشه، سیمرغ، زنخدای مهر دارد. روز بیست و نهم هر ماه به نام سیمرغ (مرسپنتا) بوده است. دلیلش در چسباندن مهری میان روز بیست و هشتم که رام و روز سیام که بهرام باشد بوده، که از پیوند این دو، زمان و جهان تازهای، ماه دیگری پیدایش مییافت. همان دگرگونی بهمن نادیدنی و ناگرفتنی به سه تا یکتایی، فلسفهی ایرانی
Sun, 11 Aug 2024 - 34min - 127 - فریاب خرد «۱۹» خون سرخ و اندیشه سپید
دوستان . . . پیوند خدایان و انسان در فرهنگ گوهری ایران چیست؟ خرد، در یک عضو خاصی، (برای نمونه سر) در تن نیست! بلکه همکاری و هماندیشی همهی اندام (همهی ملت) باهم است. بهرهای از گوهر خدایان گوناگون، از جاودانگی آنها که در اثر مهرورزیدن به یکدیگر ایجاد میشود. هستند، تا هنگامی که باهم در هماهنگی انبازند. در سغدی به عناصر، امشاسپندان گفته میشود. شوربختانه معنایی که در یزدان شناسی زرتشتی به امشاسپندان داده شده، کنار گذاشتن و طرد فرهنگ نخستین ایران است! به سخن ساده، همانا نابودی همانندی و همگوهری انسان با خدایان است. تنکردی که جسمانی و مادی باشد، در هر انسانی هفت لایه (هفت سپهر) دارد. لایهی میانی مغز است، که اینهمانی با ماه (پیوند سه خدا) دارد. لایهی دوم استخوان است که اینهمانی با تیر داده شده است. لایهی سوم گوشت است که اینهمانی با ناهید (خرّم) داده میشود. لایهی چهارم پی است که در اصل رگ و خون بوده است که مهر باشد و همان خورشید یا ارتاست. لایهی پنجم رگ است که در حقیقت پی بوده است که اینهمانی با بهرام دارد. لایهی ششم پوست است که در تئولوژی زرتشتی به اهورامزدای زرتشت نسبت داده شده است! که در اصل انهوما (مشتری/سیمرغ) باشد. و آخرین لایه کیوان است که مویها باشند. در گزیدههای زادسپرم، چهار آمیزه تن، که خون و بلغم و زردآب و سودا باشند، اینهمانی با چهار طبقه (پیشه) در اجتماع دارد. آموزگاران، ارتشداران، کشاورزان و پرستاران، که باهم میاندیشند و انباز میشوند. بدبختانه چون ما زبان سیاسی اجتماعی پیشینیان خود را فراموش کردیم و نمیدانیم! فکر میکنیم که دموکراسی و سوسیالیسم... معجزهای نو از غرب هستند و هزارهها پیش نبودهاند!؟ بکار بردن اصطلاح کرامت انسانی (محتاج کرم الاهان نوری) نادرست است. ایرانی ارج آدمی میگفت. این خرداد و امرداد که خدایان ایران باشند، در قرآن مسخ و به هاروت و ماروت.. آویزان و زشت شدهاند!! ما امروزه کبوتر را مرغ صلح و آشتی میدانیم. ولی ریشهی آن را نمیدانیم که هزارهها این پیوند و مهر در نام کبوتر که در اصل کپوتا بوده، نهفته است و تشبیه و تمثیل سطحی نیست. ژرف شدن و بودن، به مانای به سرچشمهی آفرینندگی خود رسیدن است. نه از بر کردن چند کتاب فلسفی و علمی و تاریخی... جیگر، پیوند زندگی و نیرومندی با اشغ و اشتیاق در ژرفا و زهدان باشد، که چکیدهاش آزادگی است
Sun, 04 Aug 2024 - 43min - 126 - فریاب خرد «۱۸» سیاوش≠شیر+شمشیر
دوستان . . . پیدایش روشنی از گوهر مهر است. شیرآبه=آپه=آوه ، ابوریحان همیشه دم از آفتاب میزد نه خورشید، چرا؟ چونکه آپهتاب، تابش آتشی که درون شیرآبههاست، نام زن خدای مهر ایران، ارتا یا سیمرغ، دایهی این جهان بود. رودآبه=دختر سیمرغ ، همین خورشید خانم فرهنگ ایران در میترائیسم، مرد (شیر+شمشیر) مسخ شده است. فرهنگی بیگانه و وارونه شده است. آپادانا=آپه+دان ، در تخت جمشید نیایشگاه خدای ایران بوده است. بغداد هم در اصل بغدان، نیایشگاه بغ، مهرآوه بوده است. نام آبادان نیز همچنین. خرابات=خرآباد=خورآپه=بادهی زنخدا آپه، خور=هور=نوشابهی مستی و راستی آور ، نیاکان ما به سخن، واژه، دم، جان، نفس... وخش میگفتند. از جذب اسانس چیزها در گیتی است، که گوهر انسان میوخشد. وارونهی میتراس (ضحاک) در میترائیسم، که با خنجر و شمشیر در دست میبرد و روشن میکند! خدای ایران با آپه، باده، آب آتشینش که همه از آن مینوشند، مانند تخمی که با جذب آب میروید و میبالد و روشن میشود.. نه با تیغ برنده! فرهنگ نخستین یا ارتایی ایران، با این پیدایش روشنی یا هستی با بریدن و قربانی کردن، با کشتن مقدس که در آیین میترائیسم به وجود آمد و در ادیان دیگر ادامه و گسترش یافت، کاری ندارد. در آیین مهر ریختن هر خونی، جنگ و دشمنی با خداست، که درست وارونه ادیان نوریست. به سخن دیگر، خون ریختن همیشه ضد حق است، و هیچ خون ریختن به حق در فرهنگ ایران نداریم. شناخت داستان سیاوش که یکی از پیکریابیهای خدای ایران، سیمرغ است، برای درک تاریخ دینی و فرهنگی و سیاسی ایران بسیار مهم است. فاجعهای که ما امروز سخت گرفتارش هستیم، همانا اینهمانی دادن حسین با سیاوش است!؟ که پنداری در دوره دیلمیها آغاز شده است. هنوز بر روی تابلوها و بیرقها میتوان نگارش "خون سیاوشان" را دید. سیاوش مانند ایرج که نشان خدای مهر ایران و ضد قدرت هستند، با حسینی که برای دستیابی به قدرت قیام میکند، یکی شمرده میشوند! تا این مبانی مسخ شده، این اصل دشمنی و کینه توزی و متافیزیکی در سیاست و دموکراسی، که اساس تفکر تشیع و بدنبال آن ملکه ذهن ایرانی شد، برای ما روشن نشود و آن را نزداییم، امکان رسیدن به آزادی نیست. نرد، هم به نی و هم به درخت برگبو گفته میشد، که اینهمانی با خدای مهر و دوستی ایران داشت، و مانای "رند" ما، درست به همین واژه برمیگردد. نرد=رند ، به چیم یکی، ولی نگارشی دگرگون
Sun, 28 Jul 2024 - 28min - 125 - فریاب خرد «۱۷» سرچشمهی روشنایی
دوستان . . . خون جیگر، سرچشمهی روشنایی نیاکان ما بود. به خون، رنگ نیز میگفتند. واژهی رنگ در اصل، ارانگ=ار(جنبش) + انگ (انغا،نی) بوده است. آذرفروز=سیمرغ ، در فرهنگ ایران، روشنی ابتدا به ساکن نیست! بلکه پیدایشی از آتش، به سخن دیگر بر پایهی گرمی و مهر بوده است. فرهنگ ارتایی یا زنخدایی ایران، همهی آب به مانای کلانش، شیرابهی جهان، اصل روشنایی میدانست. زهدان=آبگاه یا ابر=آبور ، رنگیدن=رستن=روشن شدن ، یک حقیقت واحد بنا بر فرهنگ ایران، روشن نیست! چیزی روشن است که رنگارنگ باشد. در جایی روشن میشوی که اندیشههای گوناگونی وجود داشته باشد. تنکردی=زایشی ، وخشا=درخشان ، واژهی کاریز=کاهریز=ریزش شیرابه از نی ، انسان در فرهنگ ایران اوز یا از نام داشت، که نی باشد. واژهی جان=جی یان=جای خون یا آب، ژدی که رستاخیزنده و از نوآفریننده است. درخت سیشاخه=درخت زندگی=پیوستگی همهی جانها=خدا. در فرهنگ ایران، رد یا اثبات کردن خدا، هیچ معنی ندارد. بیاندازه خواهی؟ یکی از بیماریهایی است که "حکام" ایران از دیروز تا به امروز به آن گرفتارند! شوربختانه
Sun, 21 Jul 2024 - 31min - 124 - فریاب خرد «۱۶» چشم و چراغ
دوستان . . . چگونه چشم انسان خورشید میشود؟ و با نگاهش روشن میکند! جهان در فرهنگ ایران غار یا سیاه است، یعنی همهچیز ژرف=گروا=گرو=زهدان تاریک است. هر چیزی که ما امروزه سطحی میبینیم و روشن میانگاریم، آبستن است. حقیقت یا راستی در هر چیزی گنج=جی+بن است. کاربرد واژهی غار یا چاه ایرانی، جایگاه پیدایش و جستجوست. بینش و شادی و مهر.. در (آزمودن) درون چیزهاست. ما شوربختانه با عادت کردن به مفهوم تنگ از روشنایی، نمیتوانیم فرهنگ ژرف ایران را بشناسیم!؟ با اینهمانی دادن خوبی با روشنی، و بدی با تاریکی، خرافهای که ملکه ذهن ما شده و آموزهها و به اصطلاح روشنگری را مسخ کرده است. در بلوچی به زایش، پیدایش میگویند. روشنی از تاریکی جدا نیست. خدای ایران میگوید؛ نام من جستجو است. و این تفاوت خرد فرهنگ نخستین ایران با آموزههای زرتشت است، که ژی و اژی را از هم جدا و روشن ساخته بود. روشنی، دگرگونی از آنچه درونی است، به آنچه بیرونی است میباشد. واژهی سیاه=سیاگ=سهمادر=سهآگ=سهتخم و واژهی تخم از تم میآید، که به چیم تاریک است. هوم=خون=گلو=نی=شیره=شیر=روشن=رشن=چرخوشت=خدای راستی و داوری ، آیین صبوحی در غزلیات حافظ، نوشیدن شیر و شراب ایرانی در بامداد است، و به این دو خدای ایران که خرّم و رشن باشند بازمیگردد. واژه شکر که ما امروزه به شیرابه نی میگوییم، در سانسکریت سوکرا است، و به چیم جوهر و اسانس هر چیزی است. همچنین مانای روشن و درخشان و پاک و صاف را هم دارد، و نام آدینه که جمعه باشد و اینهمانی با خرّم یا زهره دارد نیز هست. از آنجایی که در گذشته ایرانی پایبند به قداست جان و خرد بود، حتا برای اعتراف گرفتن شکنجه نمیکردند و آزار نمیدادند! بلکه سه جام شراب به او میدادند و به راستی در شادی پی میبردند. ترجمه اشتباه انعکاس عربی یا رفلکت غربی به بازتاب ایرانی، گرفتن اصالت یا سرچشمه بودن از خود است و وارونه فلسفه ماست. چشم در فرهنگ گوهری ایران، چراغی است که از روغن جان خود انسان روشن میشود (چشم و چراغ). چراغ، به فتیله یا پنبه یا نخ انتقالی میگفتیم، که آن را با چربی و روغن روشن میکردند. در بدن ایرانی فتیله همان رگ است، و روغن همان خون است، و جیگر بنکده خون و چشم جایگاه تاباندن و روشن کردن است. مولوی در این راستا میسراید؛ گر این جهان چو جان است ما جان جان جانیم/ور این فلک سرآمد ما چشم روشنیمش/بیخ درخت خاک است وین چرخ شاخ و برگش/عالم درخت زیتون ما همچو روغنیمش
Sun, 14 Jul 2024 - 43min - 123 - فریاب خرد «۱۵» اندیشیدن تن
دوستان . . . همهی تن در اندیشیدن انبازند. خرد، تراوش جگر و دل و مغز است. در فرهنگ ایران، مهر و شادی و اصل و حقیقت و غایت و معنا.. در خود هر انسانی هست، که نکته بسیار مهم و گرانمایهای است. چرا که اندام انسان، پیکریابی گوهر خدایان ایران است. رد پای این فلسفه را برای نمونه میتوان در واژهی دست=انگشت=انگ=نی است دید که اینهمانی با خرّم دارد. یا در نارستانی=زنی که شیر میدهد، شیر او سپیدی، روشنی به آفتاب میدهد... میان، همیشه نشان مهر است، چرا که دو بخش را به هم پیوند میدهد. خدای ایران که ارتا، هوفری، پری، جان انسان باشد، در میان هر ایرانی است. چرا ما امروزه به هم دست میدهیم؟ که نماد پیوند است! نام دیگر دست، کبک است، که از کبیدن میآید و به معنای به هم لحیم کردن و چسباندن است. خورشید در سغدی، خورارتا، زنخدای مهر که همان خورشید خانم خودمان است نام دارد، که به گفته عبید زاکانی در یک دست جام باده (پراکندن مهر) و در دست دیگر چنگی برای نواختن (گستردن شادی) دارد. اصطلاح امروزی رگ و پی، در فرهنگ گوهری ایران، همان ارتا و بهمن، نخستین اشغ (یوغ-جفت) جهانند. اهالی مازندران، دیو سپید (زنخدای مهر) مسخ شده در شاهنامه را میپرستیدند. در بندهش میآید که جهان از سرشت پدید آمد. تریست، سرشک، سرشت، سریشم که همان سه تا یکتا باشد. از آبی که در آن آتش است و آتشی که در آن مهر است. واژههای چاه و غار! بن تاریکیاند که در فرهنگ ایران نماد جهان اصلی (زهدان-تن) تاریک است!؟ ارتا یا بن هستی، نهفته در همهی چیزهاست. فلسفهای، بینشی، شناختی که بر پایهی جستجوست. برگزیدن ایرانی از جستن و آزمودن میآید. قصهی غار افلاطون، برگرفته از همین داستان ایرانیست.. البته بدون شناخت گوهر آن! اروس، الوس، سپید، درخشان، اسب سپید، ستاره زهره (خرّم) در سانسکریت پیکریابی شیوا، خدای هند است، که در اصل سیوا باشد، به چیم شب است. و این همان افتار یا اوتار در نیمه شب است که به شکل غار نشان داده میشود. خرد یا چشم خورشید گونه ایرانی، هم چراغی است که خود روشن میکند، و هم چشمی است که خود میبیند، و هم به آن چیزی که میبیند مهر میورزد
Sun, 07 Jul 2024 - 40min - 122 - فریاب خرد «۱۴» معنا و زیبایی
دوستان . . . اندیشه جز زیبا مکن کو تار و پود صورت است / ز اندیشهای احسن تند هر صورتی احسن شده (مولوی) معنای زیبا، منشأ چهرهی زیباست. اصل زیبایی در ایران خرّم است. وای=باد نیکو ، پرنیان=پرندنیکان=نخستین عنصر نهفته در هر انسانی ، واژهی هستی=به هم بافته ، هر صورتی پروردهای معنی است لیک افسردهای / صورت چو معنی شد کنون آغاز را روشن شده ، با دیدین زیبایی، معنای نهفته در زیبایی شدن! معنا (چیم)، منجمد و ثابت نیست، بلکه روان و جاریست، که به آن تازان میگفتند، یعنی همیشه تازه شونده. به زیبایی دیدنی و ناگرفتنی، آذرخشی گویند. در فرهنگ ایران بر خلاف ادیان نوری، انسان دو لایه (جسم و روح) نیست، بلکه هر جانی سه لایه است. قشر فرازین تن است، قشر زیرین جان است، و قشر زیر زیرین جانان یا بهمن است. فلسفهی ایران که بر شالوده دگرگونی یکی به دیگری استوار است، سازگار با فلسفه غرب یا شبه فلسفه اسلامی نیست. کلمهی فطرت که با مخلوق خالق کار دارد، مسخ شدهی افتار ایرانی است که در اصل از دگرگون شدن بن یا خدا به انسان میآید! جام جم=جام جهانبین=بهمنی که در همه هست. عطار میگوید؛ من چرا گرد جهان گردم چو دوست / در میان جان شیرین من است ، مسئلهی انسان، در خود جستن، و در خود یافتن، و در خود دگرگون شدن از انگیزههای زیبایی است. حافظ میگوید؛ تو نیک و بد خود هم از خود بپرس / چرا بایدت دیگری محتسب ، تن=زهدان ، هر انسانی در اندیشهی ایرانی، زن است. زن هم به معنای زادن، و هم شناختن است. چون بینش از تن زاده میشود. از تاریکی است که روشنی پیدا میشود. حس کردن در فرهنگ ایران، آمیختن با پدیدههاست. جایی که ترس هست، انسان دیگر راست نیست! و آنجا (مخلوقان الاهان نوری) که راستی پایان مییابد، چشم دیگر نمیبیند
Sun, 30 Jun 2024 - 37min - 121 - فریاب خرد «۱۳» من و چیم
دوستان . . . زیستن چیست؟ جستن معنای زندگی در زیباییهایش است. اندیشیدن، عشق به معنا یا محتوای زیبایی خود است. در فرهنگ گوهری ایران هر انسانی، خودش باید پاسخ معنای زیبایی خود را بیابد! چیم=چی=چه=چرا=غایت=دلیل=معنا
Sun, 23 Jun 2024 - 28min - 120 - فریاب خرد «۱۲» انسان زیبا و آیین مهر و دوستی
دوستان . . . هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا /چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا/معلوم نشد که در طربخانه خاک/نقاش ازل بهر چه آراست مرا (خیام) قشنگ=کشش
Sun, 16 Jun 2024 - 36min - 119 - فریاب خرد «۱۱» سپیدهدم/بانگ نی
دوستان . . . ای بانگ نای خوش سمر در بانگ تو طعم شکر/آید مرا شام و سحر از بانگ تو بوی وفا (مولوی) ، سپیدهدم، بانگ نی است که جهان را از نو میآفریند. سپیده به چیم (معنای) نی است، و این نای است که میدمد و گاه نخست روز با دمیدن آغاز میشود. در این فلسفه میتوان دریافت که در فرهنگ نخستین ایران، موسیقی، گیتی و مدنیت و بهروزی را میآفریند. موسیقی اصل کشش است. واژهی آهنگ که از هنگ و هنج ساخته شده است، به سنگ بر میگردد. به سخن دیگر این کشش به سوی همدیگر گوهر چیزهاست که آنها را به هم متصل میسازد، و این یعنی همه در آفریدن و پیدایش همبازند، بر خلاف ادیان ابراهیمی (نوری) که با امر باش بودن بوجود میآید؟ و این یعنی وجود از همان آغاز تحمیلی است!؟ (کن فيكون قرآنی) ، ما همیشه میاندیشیم که هر کردهای باید کنندهای (فاعلی) داشته باشد؟ اینست که با نی، بدنبال نینوازش میگردیم! ولی در فرهنگ ایران خدا اصل همهی چیزهاست، نه کننده! یعنی همهی چیزها نی هستند. بدینسان مولوی میگوید؛ بشنو این نی چون حکایت میکند/از جداییها شکایت میکند ، اینجا مولوی نی است. هر انسانی نی است. چونکه این خودش هست که مینوازد و نیازی به نی نواز ندارد... این سراندیشهی «نایبه» و اینهمانیاش با «وایبه» که خدای ایران بودند، درست در سیمرغ چهره به خود گرفته، که برای ما فلسفهی زندگی بوده، در این تصویر نمایان شده است. ولی شوربختانه ما امروزه میانگاریم که سیمرغ یک افسانه است! درحالیکه تجسم یک اندیشهی بزرگ بوده است، که پیکریابی این نای است که وای در آن موسیقی میشود. واژهی موسیقی یا موزیک از موسه ساخته شده است. مو در فرهنگ ایران به چیم نی بوده است. موسه=سه تا نی، از اینرو وایبه یا سیمرغ یا آتش یا موسیقی.. اصل آفرینندهی سور و شادی و بهروزی و مهر در جهان بود. با پیدایش و آفرینش، گوهر موسیقی و آتش مهر در گیتی پدیدار میشد، نه با امر و قدرت! نی یا نای در فرهنگ نخستین ایران، رد همهی اسباب موسیقی شمرده میشده است. فيلسوف منوچهر جمالی؛ میخواهم دوستان را هشیار سازم که، هر جنبش سیاسی، اجتماعی، هنری.. برای آزادی و آبادی ایران که استوار بر فلسفهای نباشد که ریشهای ژرف در فرهنگ شاد و نیرومند ایران دارد، دچار شکست خواهد شد! و من از فلسفهای که ریشه در فرهنگ شاد و نیرومند ایران دارد سخن میگویم
Sun, 09 Jun 2024 - 44min - 118 - فریاب خرد «۱۰» پگاه زیبا
دوستان . . . چندان که نگاه میکنم هر سویی/در باغ روان است ز کوثر جویی/ صحرا چو بهشت است ز کوثر کم گوی/بنشین به بهشت با بهشت رویی (خیام) با تجربهی مستقیم زیبایی در آغاز است، که بهروزی و شادی و نیکی پیدایش مییابد. در سپیدهدم، بامداد، پگاه، اوشبام.. تجربه نخست زیبایی، به جای دیدن نقص و زشتی و گناه! این یکی از گرانیگاههای فرهنگ گوهری ایران است. خروس جان=مرغ سروش و رشن=خدای اوشینگاه ، واژهی روز (روشنی) در اصل روج، بهروج، بهروز بوده است، که نام خرّم یا بیدخت یا دختر وای، سیمرغ باشد. به و بهی، نام جدی یا گدی است که پیشوند بهروز و نام خرّم یا دی است. به سخن دیگر، خدای زیبایی (خرّم)، روشنی نخستین در بامداد است. کندر=سمغ=ژد که از درخت سرو کوهی گرفته میشود، نام دیگرش اردوج=ارتاوج یا پیرو است، که به مانای تخم ارتای خوشه، و پیرو همان خوشهی پروین است که تخم همهی جانها باشد. سرو در فرهنگ ایران، از یک سو اصل سرسبزی و همیشه تازه شوندگی در گیتی است، و از سوی دیگر اینهمانی با انسان (شاهنامه) دارد. زنخدا خرّم، جان یا شیرهی سیمرغ است. از اینرو نام روز نخست هر ماه و هر سال، خرّمژدا بوده است. بدینسان فلسفهی ایرانی برگرفته از ویژگی شیرابه، که به هم چسباندن مهری دارد، مهر اصل زیبایی است، میآید. گوهر زیبایی در فرهنگ ایران ارتاست، ولی این زیبایی در خرّم پدیدار میشود. دو روی یک سکهاند. ارتا، هوچهره است. و چیتره، تخمی است که میچهرد. به سخن دیگر، خودش دگرگون به رخسار میشود. ارتای هوچهره=سریره=زیبا، نخستین عنصر هر چیزیست که در مردمک چشم نیز هست و شیرابه یا آتش افروخته این چشم، نگاه میشود. که بهاور نامیده میشد، که همان اصل بینش زیبایی خرّم باشد. خرّم در نقشها همیشه آیینهای در دست داشت. به مانای این است که گیتی و هرچه در اوست، این آیینه است. بهشت، ویژگی ارتاوهیشت (اردیبهشت)، سیمرغ بوده است. روی نیکو، پیر را جوان کند و جوان را کودک و کودک را بهشت. دیدن زیبایی نخست در هر چیزی که کشف گوهر خدایی چیزهاست، انسان را به مهر آن چیز میکشاند و خود او را به کلی دگرگون و شاد و جوانمرد و نیک میکند. و نیکی، زاده از تجربهی زیبایی از چیزها و انسانها و جانوران.. در نخستین دید به هر چیزی در گیتی است
Sun, 02 Jun 2024 - 39min - 117 - فریاب خرد «۹» یوغ/یوش/جوش
دوستان . . . جوانمردی، افشانندگی شادی و جان از درک مهر در خود است. اصل ستم، ستاندن و چاپیدن همه چیز بر پایهی احساس کردن ناچیزی و بیچارگی و نابودی در خود است. به بنیاد فرهنگ ایران، میتوان با شناخت ریشهای واژهی جوش/جوشیدن پی برد. از انبازی مهر، فوران کردن است. انسان پیش نیاکان ما، ییما بوده است. کاریز=قنات=جوشان ، کاریز نی است که از آن میریزد، پخش میکند. آذر=زرافشان=زن آموزگار ، یا به پستان، فشهتانه میگفتند. همان سیمرغ است که پستانش خرّم باشد. واژهی نر، در اصل به نر و ماده باهم، جفت آفریننده در یک بن میگفتند. یکی از نامهای درخت یا خوشهی همه تخمه، هوآپه، خوآپه (واژهی خوب امروز ما شده) بوده است. فلسفهای که بر پایهی آن، اتصال مستقیم همهی تخمها/جانها به وسیله کاریز به بن هستی را بدون نیاز به واسطه نشان میدهد. یکی از نامهای سیمرغ همین فرهنگ بوده که به کاریز هم میگفتند. آبتین=آب زهدان ، فریدون شیر از پستان گاو مادهای که به رنگارنگی پرهای طاووس نر است، مینوشد
Sun, 26 May 2024 - 34min - 116 - فریاب خرد «۸» سراندیشه جوانمردی
دوستان . . . صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست/بیار نفحهای از گیسوی معنبر دوست/به جان او که به شکرانه جان برافشانم/اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست (حافظ) ، جوانمردی بیان گوهر و دین و منش مردمی ایرانی است. در فرهنگ ایران، انسانی که جوانمرد نیست، از انسانیت (سرشت آدمی) به دور است! جوانمردی بر خلاف تعریف امروزی، در بخشش اندکی از مال خود به دیگری خلاصه نمیشود، بلکه غنا و برنایی و سرشاری وجود را در جان خود یافتن است. واژه جوان که در سانسکریت جیونه یا جیوان باشد، به مانای پر از خون و زندگی و شیر است. جی=ژی=زندگی=اشغ=جوان=زندگی بخش، زنده کننده، و واژهی برنای از پورنای میآید که به چم پر بودن بن آفریننده است که نی باشد. در سغدی به نیکوکاری پورنیانکاری میگویند، که همان زاییده شدن نیکی از پری و نیرومندی و سرشاری درون است. در فرهنگ گوهری ایران، بن انسان و هر چیزی با پری و کمال آغاز میشود، برخلاف ادیان سامی که با نقص و کمبود و جهل آغاز میشود، و به واسطهی آن مسئله گناه و نجات از گناه و ناجی خلق میشود. فرق جان افشانی با قربانی در این است که، جانفشانی به مانای کشتن و آزردن خود نیست! بلکه با نیروی سرشار از شادی خود، دیگران را زنده و تر و تازه و شاد کردن است. با دیدن پسوند مرد در جوانمردی، انگاشته میشود که تنها ویژگی مردان و نرینگان است!؟ درحالیکه درست وارونهی این پنداشت اشتباه، مردی، ویژگی زن بوده است! در کردی به جوانمردی مر دایه تی گفته میشود. مر، همان امرو در فرهنگ ایران است که یکی از نامهای خدای مهر و دوستی بوده است. مرسپنتا=افزاینده مهر و اشغ و جانافزایی است، که همان رند و رندافریس باشد. سیمرغ که اینهمانی با خوشهی زندگی و تخم همهی جانها دارد، برای آفریدن خود را میافشاند و میپراکند. از اینرو دو رویهی کردار زنخدای مهر=امرو+چمرو ، که واژههای چمران و شمیران و معرب آن جمره،جماران از همین ریشه هستند. و پسوند واژهی مر+دایهتی=دهش=خود را هدیه دادن، نمیدهد که سپس بستاند (امانت!). جوانمردی=آفرینندگی=زنخدای مهر
Sun, 19 May 2024 - 21min - 115 - فریاب خرد «۷» ساتگین/جام باده
دوستان . . . چگونه فلسفهی آیین مهر در فرهنگ ایران پیدا شده و رشد کرده و هزارهها در اندیشه ایرانی ریشه دوانده است؟ همهی مردم شیر از پستان خدای مهر، از جامباده، جامدمنی، جامجم، دوستگان، ساتگین، قدح(گده/ژد) مینوشند. آیین مهر، جدا و غیر از آیین میترائیسم است! ساتگین=سات(پیوند و دوستی) + گین(زهدان،پستان،جام،شیشه) ، باد و باده یک واژهاند، که مانای اشغ و مهر داشتهاند. مهستی=ماهستی=زنخدای ماه ، که اصل پیوند و مهر و دوستی است. واژهی مجستی یا مئیستت در غرب هم، ریشه ایرانی دارند. در بندهش، ابر که پریکا یا شاه پریان باشد، جام باده است. واژهی دل=دیل(دیآل)=ارد=ارتا=زنخدا خرّم که سرچشمهی مهر شمرده میشد و بدلیل مرکز پمپاژ خون و گرمی بودن، به آن بادآهنج یا زره دای نیز میگفتند. نوشیدن از جام باده برابر آمیخته شدن با خدا (بنی که در همه چیز هست) بود، که رابطهی مستقیم انسان با اصل و گوهر هستی را نشان میداد. در شاهنامه سیمرغ در ابر سیاه بارانزا پدیدار میشود که گویای دایه و کودک و مهر بی قید و شرط همانا خودافشانی است، یا در گرشاسپنامه اسدی، گیاهان، پستان زمین یا زنخدا آرمتئی بودند. هزارهها پیش در چه پدیدههایی، چه ایدههایی را نیاکان ما یافته بودند!! مولوی، که شوربختانه بسیاری بدلیل ناآگاهی از فرهنگ گوهری ایران و کوشایی در کژفهمی پی در پی.. او را عارف اسلام زده میانگارند!؟ میسراید؛ ما همچو آب در گل و ریحان روان شویم/تا خاکهای تشنه ز ما بر دهد گیاه/بی دست و پاست خاک جگر گرم بهر آب/زین رو دوان دوان رود آن آب جویها/پستان آب میخلد ایرا که دایه اوست/طفل نبات را طلبد دایه جا به جا
Sun, 12 May 2024 - 34min - 114 - فریاب خرد «۶» نیکخواهی
دوستان . . . یکایک بیامد خجسته سروش/به سان پری پلنگینه پوش ، تا هنگامی که مانای نیک و نیکو و نیکخواهی در فرهنگ گوهری ایران آشکار نشده است، به کار بردن این واژه بیارزش است! پدیدار شدن سروش در آغاز شاهنامه بسیار مهم است. چون نخستین بار این سروش است که نیکخواه نامیده میشود. نشان فردیت انسان، به چم (معنی) هر کسی سروش خودش را دارد. گوشسرودخرد=اندیشه بهمنی درونی را در گوش بیرونی زمزمه کردن. خرد ضد خشم=اصل آشتی=فرمان=اندیشهی نیکخواهی نهادی ، نیکخواه=خواست مهر و دوستی به جان، گزند ناپذیری جان و خرد. خجسته=هوجستن=هوژد به مانای بهم پیوستن و یگانه شدن به (نیک) یا مهر به خدای خرّم شدن است. واژهی شیر=جیوام=ژیبام است. زادگاه مولوی که امروزه بلخ نامیده میشود، شیربامی بوده است! بلخ در اصل بغدی بوده است، که به چم شیر از پستان زنخدای مهر نوشیدن است. این اصطلاح آب حیاتی که امروزه به کار میبرند ولی نمیدانند از کجا میآید، همان متروژیتایو، به مانای آب مادر=آب زندگی است. واژهی خزر=خدر=تخم=یوز=یوش... که در غرب جوس شده است، همان با گوهر شب چراغ در پی آب (شیرابه) زندگی بودن است، که از شاهنامه میآید. در هر تخمی، آتش یا گرمای مهر، اوروزیشد بوده است، که همان وای نیکو یا به باشد. حافظ میگوید؛ دریا و کوه در ره و من خسته و ضعیف/ای خضر پی خجسته مدد کن به همتم ، خضر معرب شده هم معنای اصلی ایرانیش را حفظ کرده که همان سبز (شدن) باشد! واژهی چوب، در فرهنگ زیبای ایران معنای عشق=اشغ=اشه داشته است. نیاکان ما با پا(باد) واژههایی که به زناشویی بستگی داشته است میساختند. ما خرد سوختگان(فراموشکاران) امروزی! با بدگویی و بکار بردن اصطلاح گدا گشنه؟ خط بطلان روی واژهی ژد=گد=جد میکشیم. درحالیکه هنوز در کردی مانای گوهری گدا که به دختر میگویند باقی مانده است، که همان خواستار آمیزش یا مهرخواه است. گدایی، خواستن مهریست که از دل برمیخیزد. چرا در جهانبینی ایرانی ستاره قطبی (میخگاه)، جدی که معرب گدی باشد نام گرفته است؟ گد=ژد=شیرابهی به هم پیوند دادن جهان است. کسی نیکخواه است که سرچشمهی جوشش مهر و دوستی با همهی هستی، با همهی مردمان است. بز=بزغاله=اوامبزه=بزکوهی=خرّم ، یا گرماسین=کرمانشاه=سیمرغ ، شاه نام ویژهی خدای مهر و نشان حقانیت مهرورزی در ایران بوده، که شوربختانه بسیار مورد سواستفاده قرار گرفته است!؟ مولوی؛ تا ابد پستان جان پرشیر باد/مادر دولت طرب زاینده باد/این سخن شیر است در پستان جان/بی کشنده خوش نمیگردد روان
Sun, 05 May 2024 - 43min - 113 - فریاب خرد «۵» همه را دوست دیدن
دوستان . . . جهان هستی از دوستی پیدایش مییابد، فلسفهی ایرانیست. دوست گرانیگاه فرهنگ گوهری ایران است. چون خدای ایران که دوست باشد جان هر انسانی است، همان بنیاد هخامنی. ایرانی به آتش جان، هوفریان/پریان میگفت. فرید، فریده، فریاد و فرهاد.. از دوست میآیند. آفریدن=فرید=مهر و دوستی که بن آفرینش است. واژهی افریته یا دژآل که دجال و زشت ساخته شدهاند هم به دوست برمیگردند که دهش و رادی و جوانمردی ویژگی آنها بوده است. واژههای غربی امروزی مانند فرند و فرویند.. که معنای دوست دارند هم ریشهی ایرانی دارند. ابر (باد و آذرخش/آب و آتش) در اوستا، دوانره آمده است که به مانای از خود آفریدن، دارندهی اصل مادینگی و نرینگی به هم چسبیده در میان خود است. به رگبار در کردی هنوز خرّم میگویند. در بندهش ابر جام باده است، چراکه با همهی جهانیان میآمیزد. گمیختن=آمیختن=میختن=میغتن=باهم دوسیدن ، واژهی مغه، همان پیر مغان حافظ، که در عربی مجوس شده است. گم، که در عرفان ما بسیار به کار رفته است، شوربختانه امروزه ما تنها معنای دومی که به آن دادهاند، تا مانای نخست آن را پوشش دهند، میشناسیم! مولوی میگوید؛ گم شدن در گم شدن دین من است/نیستی در هست آیین من است ، به چم خدا در انسان و انسان در خدا گم میشود. خدای ایرانی فراسو و مادون و ماورا و تافته جدا بافته نبوده است. یا فریدالدین عطار در راستای آنچنان در هم گمند، که بایستی برای شناخت یکی، دیگری را جستجو کرد و یافت میسراید؛ تو از دریا جدایی و عجب این/که این دریا ز تو یک دم جدا نیست/تو او را حاصلی و او تو را گم/تو او را هستی اما او تو را نیست
Sun, 28 Apr 2024 - 39min - 112 - فریاب خرد «۴» دوسیدن
دوستان . . . چرا حافظ و عطار از نبودن دوست درد میکشیدند و آرزوی بازیافتن دوست خود را داشتند؟! گر خمر بهشت است بریزید که بی دوست/هر شربت عذبم که دهی عین عذاب است ،یا، نگه مکن به دو عالم از آنکه در ره دوست/هر آنچه هست به جز دوست عزی و لات است ، همهی جهان از دوست پر شده و لبریز از این گوهر است، یعنی همه با هم برابرند. همین واژهی دوست، زوش ما به یونان رفته و زئوس شده است. دوسانیدن=اصل به هم چسبانیدن همهی چیزها، بن هستی هر چیزی است. مایهی شرمساری است که در ذهن ایرانی تنها نام اهورامزدای مسخ شده (خدای نور بیکران زرتشتی) نقش بسته و آگاهی از نامهای دیگر خدای ایران مانند لاغیس، نداریم! واژهی جیگر یا کبد، با مهر و زندگی کار دارد و بن میان در میان همهی چیزهاست. نخشاندیشی نیاکان ما در گذشته، امروز برای ما نامفهوم و گنگ و نادرست و غیرمنطقی به نظر میآید! ولی فلسفهی عشق و مهری که چکیدهی فهم آنها از طبیعت در تصاویری همچون زهدان هلال ماه و خوشه پروین را نمیتوان رد کرد. ژد=سمغ=شیرابه=انگم=چسب گوهری خدای مهر ایران ، نیاکان ما به کوزهگر، دوسینگر میگفتند که به مانای کسی که آب و خاک را به هم میچسباند. واژهی آقا، آغا، که از آگ و هاگ میآید، به چم تخم است که نشان اصالت یا همان از خود بودن است
Sun, 21 Apr 2024 - 31min - 111 - فریاب خرد «۳» دوست
دوستان . . . در این غوغا که کس، کس را نپرسد/من از پیر مغان منت پذیرم ، فرهنگ گوهری ایران (به ویژه اهل پارس) خدا را دوست مینامید. آیین مهر، به مانای رابطهی دوستی میان ایرانی و خدای ایران بود، نه عبودیت و اطاعت و تابعیت و حاکمیت! همان زوش یا دائوشته در گذشته، که واژهی دوست امروز ما شده است. جغد که در فرهنگ ایران اینهمانی با خدای شاد داشته، امروزه تبدیل به مرغ شوم و منحوس شده است! با مسخسازی این مرغ فرزانگی و خرد و فلسفه، اصل و سمبل سازندگی خرد شاد را واژگون به مرغ ویرانهها و زشت ساختهاند. اشه به پاکی گفته میشد. خرد بهمنی که میکسی از رام و بهرام و سیمرغ بوده، اصل ساماندهی (حکومت) است. لاغیس (نای مهر افسونگر با کشش) مادر دوست بوده است. غیس=گیس=کیش=ارتا یا سیمرغ ، هدهد=هوتوتک=نای به ، بازسازی ایران با فریاب دوست آغاز و دوباره زنده میشود
Sun, 14 Apr 2024 - 26min - 110 - فریاب خرد «۲» گونههای خرد
دوستان . . . جهان را به خوبی من آراستم/چنان گشت گیتی که من خواستم ، خرد جمشیدی و خرد کیومرثی! آغاز در فرهنگ ایران، همیشه تخم است. مردم=مرتخم=تخم خدای مهر، که شوربختانه زرتشت و الهیاتش با این اندیشه مخالف بودند. جمشید یا جم (نخستین انسان فرهنگ ایران) در اصل تخم یا بن بوده است که به فرد تبدیلش کردند. کیومرث (نخستین انسان زرتشتی) همچنین، در اصل گیاه مرتن بوده است. اهریمن و پاره کردن ژی (زندگی) از اژی (ضد زندگی)، کژاندیشی زرتشت و مسخ فرهنگی بوده است. دانه=دوآنه ، صبا=سهپا و پا از پاد، باد میآید. تصویر کیومرث زرتشتی، نشانگر خرد ناقص انسان است که خوب و بد را نمیتواند از هم تشخیص بدهد، و این یعنی آغاز جنگ! درحالیکه تصویر جمشید، نشان پیوند است. طبقات در شاهنامه به مانای حرفهها، پیشههای گوناگون بوده است. خانه ساختن و آبادی و مدنیت، با پیوند آب و خاک (خشت) آغاز میشود. جمشید نخست جهان را فارغ از بیم میکند. نخستین پایه آزادی، زدودن ترس است. ترسیدن، دروغ و ریا و خدعه و شارلاتانی و آزار جان را به دنبال دارد. با آرای انسانهای مقلد که ایمان را برتر از اندیشیدن میانگارند! نمیتوان دموکراسی ساخت. هر آنکس که میاندیشد هست، و هر آنکس که تقلید میکند نیست
Sun, 07 Apr 2024 - 21min - 109 - فریاب خرد «۱» مهندینگی خردگرایی ایرانی
دوستان . . . خرد، عقل نیست! چرا ما همیشه من میگوییم، ولی هیچگاه نمیاندیشیم؟ الاهان نوری، نمیخواهند و نمیگذارند که این من، بیدار شود، تا عبد و مخلوق بمانیم! منش منیدن، شاد اندیشیدن، با اندیشه خرّم زندگی کردن است. نهاد آسن خرد (وهومن) آدمی با غریزه کاری ندارد. کار خرد، نگهبانی از جان است. هخامنش=اندیشیدن به دیسیدن دوستی *فریاب=مفهوم *مهندینگی=اهمیت
Sun, 31 Mar 2024 - 17min - 108 - بستگی ایران و آمریکا (اشانتیون تاریخی۱)
دوستان . . . چکیدهی چرا و چگونه و به چه دلیل بن بست و گسستگی میان ایران و آمریکا و نخش انگلستان در این راستا و تلاش خستگیناپذیرش! از دیروز تا امروز.. به زبان و پژوهش آقای کیانوش رزاقی / ترانه و آهنگ روانشاد فرامرز اصلانی
Sun, 24 Mar 2024 - 2h 13min - 107 - سکولاریته و نوروز
دوستان . . . نوروز، جشن فرشنافه بوده که نخستین زاده باشد. سیمرغ (خدای ایران) زاده و دگرگون به گیتی میشود. نوروز جمشیدی پیشتر به نام روز فرخ یا خرّم بوده است. منی کردن جمشید، منیدن=اندیشیدن ، مسخ و دشمنی الهیات زرتشتی و سپس الاهان دیگر را به دنبال داشته که چی؟ نباید یک فرد با پژوهش و خرد خود به ساختن گیتی بپردازد، و مانند پرواز جمشید در عالم بینش بر ضد معرفت الهی به معراج (بالا) برود! به همین دلیل چهار پر، چهار نیروی بن درونی را از او که نخستین انسان باشد میگیرند، تا دیگران را بدینسان باز دارند. خشت از خشتره میآید که با مدنیت کار دارد، و واژهی شهر، ایرانشهر امروز ما به آن برمیگردد. ایرانی با منیدن به هفت خان آزمایش میرود تا به چشم خورشید گونه برسد. نیاز به رستاخیز فرهنگ اصیل ایران، نیازی است که جامعه را در ژرفایش تکان داده و فرا گرفته و دیگر آن را رها نخواهد کرد. نیازی نیرومند به جستجوی خود است. هزارهها هنر و بزرگی ما را تحقیر و زشت ساختهاند و گناه و جرم شمردهاند! برای نمونه الهیات زرتشتی نخستین روز آفرینش را با آمیختن اهریمن با گیتی مسخ کرده و نکوهیده و از آن جشن توبه از گناه ساخته است. نوروز بن زمان است، نه تنها روز نخست که سپس دوم و سوم میآید. هر روز نوروز است. مسئلهی حقیقت (راستی) به دلیل کششی که دارد، همیشه مسئلهی کشف حقیقت در دروغ و فریب است! جشنهای ایران، همگی جشنهای زمان بودهاند، نه اشخاص و اتفاقات. زمان بیکرانه یعنی از هم پاره نمیشود و گذرا و فانی نیست. جهان جان، همه یک جهان است که به هم پیوسته است. مولوی میسراید؛ همه در بخت شکفته همه با لطف تو خفته/همه در وصل بگفته که خدایا تو کجایی/همه همخوابه رحمت همه پرورده نعمت/همه شهزاده دولت شده در دلق گدایی/چو من این وصل بدیدم همه آفاق دویدم/طلبیدم نشنیدم که چه بد نام جدایی ، درخت زمان نایی بوده است، پر از بندهای نی (تصویر نیاکان ما از زمان). انجام پایان نیست، بلکه هر انجامی اصل میان و آفریدن و بسته شدن (بند) به پارهی دیگر است. واژه یوغ همان یوگای هندی است، که یکی از معانیاش پیوند است. نیاکان ما بر این باور بودهاند که آفرینندگی گردونهایست که دو نیرو (بهرام و سیمرغ) بوسیله اصل ناپیدای سوم که بهمن باشد به هم چسبیدهاند (سه تای یکتا)، آن را میکشند. واژهی همزاد=بهروز+پیروز=اورنگ+گلچهر=عاشق+معشوق ، در فرهنگ گوهری ایران، زندگی جاودان است . . . هر روزتان نوروز، نوروزتان پیروز
Sun, 17 Mar 2024 - 59min - 106 - سکولاریته و حقوق بشر
دوستان . . . در اندرون من خسته دل ندانم کیست/که من خموشم و او در فغان و در غوغاست ، از خود زیستن، سکولاریته، و از خود تراویدن حق، حقوق بشر، و از خود روشن شدن، روشنگری، بینش حقیقی حقیقت است.. که همهی اینها بنیاد فرهنگ ایران هستند. فرهنگ گوهری ایران با ناسیونالیسم همخوانی ندارد! ایران=ایریانه ، محل همبستگی و آشیانه سیمرغ است. ایر، دو معنی دارد، یکی سه یا سئنا، و دیگری به معنای جستجو و پژوهش است، و یانه همان خانهی آمیزش اضداد و یکی شدن آنها در آشتی. داستان سیمرغ و زال و سام در شاهنامه، پیمان آزادی انسان است. سام به معنای هماهنگی است، و سامان به معنای حکومت و نظمی که بر پایهی آزادی است. اصل یا اصیل چیست؟ چیزی که پی در پی در زمان میآفریند. هنگامی که جهان جان فانی شمرده میشود، بی اصل، بی مینو میشود و اصالتش از آن گرفته میشود. مرتخمه که همان واژهی مردم امروز باشد، در زمان ساسانیان به مرتتخمه تبدیل شده بوده، یعنی تخمی که میمیرد.. واژگونی فرهنگ اصیل ایران! خدایان ایران، خدای زمان بودند، و هر روز با همان گوهر، ولی دگرگون به خدایی دیگر... واژهی مرگ از مرغ میآید که مرغه باشد و در اصل تنگوریاست که به معنای زهدان رستاخیزنده است. در همین سراندیشه فرهنگی ایران که انسان در اندرون خود اصل خودآفرینی را داراست، همهی اصل سکولاریته و حقوق بشر و روشنگری وجود دارد. فرهنگ ایران، فرهنگ ملیگرایی نیست! بلکه جهانی، برای انسانیست که گوهری آزاد دارد
Sun, 10 Mar 2024 - 29min - 105 - سکولاریته و آزادی وجدان
دوستان . . . فرهنگ ایران به سرچشمهی آفرینندگی در هر انسانی دین میگفت. مسئلهی بنیادی امروز ما، آزادی انتخاب میان این یا آن دین و یا جدایی دین از حکومت نیست! بلکه پیوند دادن دین حقیقی با حکومت (سامانده)، و بسیج شدن آفرینندگی و آزادی وجدان است. دین واژهای ایرانی است، و از دئنا میآید که نای نوآور و یا اندیشنده باشد. مشیه=سرشار و لبریز.. عاقل، خویشتندار و گیرنده، ولی دیوانه، خرّم و بخشنده است. منوچهر=تخم سرشار ، دینداری ایرانی برابر است با اصل از خود بودن. حکومت را بایستی از ادیان جعلی جدا کرد. بایستی به این گواهی دادن، که من همیشه در زندگیام کوشش میکنم که سرچشمه بینش تازه نباشم و بر ضد آفرینندگی خودم پیکار کنم، به این ایمان پایان داد. به دین راستین کسی گواهی یا شهادت نمیدهد. عارفان دین ساختگی را شریعت، و دین حقیقی را حقیقت مینامیدند و عمری با آن گلاویز بودند. نفی ارجمندی و شرافتمندی آدمی تا کی؟ گذر از نگرش سطحی جدایی... و از سر به اصالت (گوهر) خود بازگشتن
Sun, 03 Mar 2024 - 27min - 104 - سکولاریته و اطاعت از فرمان
دوستان . . . آنچه میگذرد ناقص است و آنچه میماند کامل است، کمال بقاست! طبق ادیان نوری که استوار بر نور هستند (زرتشتیت، یهودیت مسیحیت و اسلام) آنچه تغییر میکند فاسد میشود، پس نمیشود به آن اعتماد کرد. الهیات زرتشتی جایگاه اهورامزدا را در روشنایی مطلق قرار داده است که هیچگاه تغییر نمیکند، که سپس همین فکر در قیامت ادیان ابراهیمی دیگر بکار رفت، که خورشید در آن در وسط آسمان ثابت میماند و فقط این نور همیشگی است که قضاوت میکند. درحالیکه فرهنگ ایران میگوید هستی، هستهی درون هسته، بهمن است. مانند جامجم=من من=اصل بینش، واژه اوستا نیز برابر است با جنین در زهدان، اصل و هستهی همیشه زاینده و آفریننده، مفهوم کمال ایرانی بوده است. غنایی که هیچگاه در خود نمیگنجد و در گذر زمان پیدایش مییابد. بن که همان ون یا بند نی باشد، نیاز به زمان دارد تا از صورتی به صورت دیگر در بیاید. اینهمانی بند نی با زمان به این دلیل بوده است که پایان هر پارهای آغاز پارهی دیگر بود. فنا از ونای ایرانی میآید که مسخ شده است و در اصل به معنی بقا در فناست. همچنین آن=یان=یئنه=خانه، پیوند، بنی که در آن عشق است، اصالت در «ون» است. فلسفهی فرهنگ گذشته ایران.. همزمان آینده نگریست... در گذر همه چیز نمیگذرد. جفت به هم چسبیده بن+بر ، این تخمی که فراز درخت است، همان بن درخت است، که چمای هستی را در فرهنگ ایران مینمایاند. ناگذرا بودن یعنی بیحرکت! کلمهی حرکت عربی از ریشه ارکه ایرانی میآید که سپس به یونانی هم رفته، همان نام بهمن یا هومن یا ارکهمن است که بن آفریننده در هر چیزی است. اندیشه=اندیمن=حرکت ، بن نهفته را زایاندن، از خود روشن شدن، از تاریکی به روشنایی است. از بهمن به هما، نخستین پیدایش گوهر هر چیزی است، که شوربختانه در الهیات زرتشتی (پدر پدربزرگ همهی ادیان نوری!) با چنگ واژگونه زدن میآید؛ از ناگذرایی، ناآسانی پیدا شود، که دیوان را آسانی نرسد!؟! من آن ماهم که اندر لامکانم/مجو بیرون مرا در عین جانم/تو را هر کس به سوی خویش خواند/تو را من جز به سوی تو نخوانم *مولوی
Sun, 25 Feb 2024 - 45min - 103 - سکولاریته و مرجعیت
دوستان . . . هر که خواهد گو بیا و هرچه خواهد گو بگو/کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست (حافظ) ، تو کیی در این ضمیرم که فزونتر از جهانی/تو که نکته جهانی ز چه نکته میجهانی (مولوی) ، در کعبه ز اسرار حقیقت خبری نیست/این زمزمه از خانه خمار بلند است (صائب) ، هر کسی دینی غیر از اسلام بپذیرد، هرگز از او پذیرفته نخواهد شد!؟ (قرآن) ، وحدت کلمه میان نیاکان ما، بیمعنی و پوچ بود. آنها وحدت اجتماع را در همپرسی میدانستند. به گونه کلان در فرهنگ ایران دین یک امر پذیرفتنی نیست، بلکه زایشی است. دین را یک مرجع مقتدر معین نمیکند، در گوهر هر فردی نهفته است، یا به سخن دیگر هر کسی به بینش دیگری آبستن است. مرجع ایرانی بهمن است که در اندرون اوست. درگاه، در، بن یک ساختمان شناخته میشد. پیشینیان ما به آستانه در ورودی فروردین میگفتند که معنای آغازگری و نوآوری داشت. واژه شوخ در اصل به معنای زیباییست که یکی از نامهای سیمرغ بوده است. خمار، خمر، می، باده، نوشین باده یکی از نامهای رام بوده است. راستی، با نوشیدن باده (مایه/آب) از تخم انسان میروید/میشکوفد. کاه هرگز به ژرفای دریا نمیرسد و منکر آن میشود که دریا ژرف است! ولی این سنگ سنگین است که به ژرفا میرسد... فلسفهی فرهنگ ایران بسیار ژرفتر از آن است که بتوان با حکایت و روایت به اصطلاح ایرانشناسان سطحینگر به آن رسید . . . ژرف اندیشی=دانایی
Sun, 18 Feb 2024 - 36min - 102 - سکولاریته و تصویر زندگی
دوستان . . . اصطلاح سکولاریته در غرب از اینجا پیدا شد که مردم، نسبت به تعریف تورات و انجیل از زندگی، آهسته آهسته موضعگیری کردند. قرآن هم زندگی در گیتی را لهو و لعب میداند! که از مسخ و فروکاستن و کوبیدن عشق بازی بهرام و سیمرغ ایرانی گرفته است، و تبدیل کردن آن به شهوت و تضاد جسم و روح و آسمانی و زمینی.. واژه خدا را هرگز نباید به جای یهوه و پدر آسمانی و اللّه به کار برد، چون خدا از خوآدای میآید که همان خی و خیه و خایه است که تخم باشد. دای هم به معنای دایه و زاییدن است. خدای ایرانی تخمی است که جم و جما (زن و مرد نخستین) با هم از آن میرویند. واژهی زم که پیشوند زمان باشد، نام رام، دختر سیمرغ است، که زنخدای موسیقی و سرود و رخس و آواز و شناخت است. عوام از اوامیان میآید که همان زمانیان باشد. یعنی مردمی که در زمان زندگی میکنند و در طبقهی پایینتر از روحانیون به سر میبرند و بر ضد خوار شمردن زندگی در گیتی هستند. در فرهنگ ایران خدا تخمی است که میروید و درخت کل زندگی میشود، مفهوم بن داشته است. به سخن دیگر، خدا تا گیتی نشود، خدا نیست! در یکی از گویشهای ایرانی به دانه، سینه گفته میشود، که همان سین باشد، یکی از نامهای سیمرغ بوده است. شنبه=شن+به=نای به=سیمرغ ، یا آدینه=ادونای=ترانهی نی. گذر که از گشتن میآید همان وشتن است، یعنی رخسیدن و شادمانی و دوباره زنده شدن. پرستیدن=شادنیتن=پرستاری کردن. میهنپرست=پرستار ماممیهن. پرستار آب و خاک و گیاه و جانور.. پرستش به چمای مردمان را در گیتی شاد کردن است، نه عبادت الاهان! کلمهی یهوه (الاه یهودیان) مسخ شده جه+وه=زن به است، که سیمرغ باشد. هنگامی که حکومت زندگی کردن انسان در گیتی را برترین ارزش بشمارد، آنوقت سکولار یا به گفته ایرانی سپنجی، جشن ساز شده است
Sat, 10 Feb 2024 - 37min - 101 - سکولاریته و راستی
دوستان . . . هیچکس با نصیحت و ارشاد دست از دروغ نمیکشد! چرا؟ و بدتر از همه همین موعظان و مرشدان راستی هستند که در تزویر سرآمدند! ما برای رسیدن به راستی در اجتماع بایستی سکولار بشویم. خوار شماری خوشی گذرا در زمان فانی مفهوم نخستین سکولاریته، البته منفی آنست. سکولاریته میگوید در پیمودن و حرکت زمان، فقط گوهر انسان پدیدار میشود. در حالیکه فرهنگ ایران میگوید در حرکت، گوهر زمان و انسان و خدا و بن کیهان آشکار میشود. فرهنگ ایران همه چیز را بندار میدانست. این نوزایی روز به روز بن کیهان و زمان و انسان... جشن و شادی میآفریند. این حرکت پیدایشی از درون انسان به بیرون، ایرانی این آشکار و فاش شدن گوهر یا بن در زمان را راستی مینامید. شکوفایی و رویش بن و گوهر، نه اینکه چند سخن راست گفتن! این پدیده خودافشانی گوهر جان را امروزه آزادی میخوانند. واژهی راستی بر خلاف فهم امروزی، اخلاقی نیست! بلکه گوهری است و با کل وجود کار دارد و مختص انسان هم نمیباشد. فرهنگ ایران بر ضد قدرت است، چرا که آزادی را از انسان میگیرد. ایرانی هیچگاه واژهی سیاست را بکار نمیبرد؟ چونکه به معنای شکنجه و آزار و زدارکامگی است. ایرانی میگفت جهان آرایی. هنگامی که ایرانی میگفت خدا راست است، بدان معنا نبود که حرف راست میزند، بلکه خدا یا بن کیهان در آسمان و زمین و گیاه و جانور.. شدن، گیتی میشود. به همین دلیل یکی از نامهای خدای ایران همای چهره آزاد بود. چهر=چیتره=تخم، یعنی خدا در گیتی شدن گوهر خود را میگسترد، بنابراین او آزاد است. خرد، هلال ماهی است که میزاید. کسی که میروید راست است. زمان بیکرانه نامش زروان بود (زر=نی، ون=بند)=(با مهر و عشق همهچیز نهاده میشد) و با زمان گذرا یا کرانمند، از هم بریدهاند و دور هستند. زرون یا خدای زمان بیکرانه مانند درختی است که میروید و هر روز یک شاخهی دیگر بر تنهی آن سبز میشود که از خود درخت بریده نیست. این اندیشه کلان، فلسفه و جهانبینی فرهنگ ایران را نشان میدهد، رام و سیمرغ دو چهرهی اصل مادینگی یا همان سپنتامینو هستند، و بهرام که همان انگرامینو باشد، چهرهی اصل نرینگی کل هستی بود. و آن نیرویی که اینها را با هم هماهنگ میساخت و در این هماهنگی جنبش آفرینندگی آغاز میشد (مهر و بینش و نیکی در حرکت به هم میپیوندند)، نرسی یا نریوسنگ خوانده میشد. در زبان کردی نیر یا نیره به معنای یوغ است. مانند واژهی سنگ که معنای پیوند همیشگی دارد. (همتازی=اندازه=در هارمونی با هم تاختن) ، فرهنگ ایران برخلاف الهیات زرتشتی (اهورامزدای پیشدانش جدا از اهریمن پسدانش)، اصل خیر و شر نمیشناخت! بلکه آن را پیایند هماهنگی و ناهماهنگی دو نیروی برابر که هر دو آفریننده هستند، در بن انسان میدانست. نادانی=دژدانشی
Wed, 31 Jan 2024 - 1h 11min - 100 - معنویت «۴» چیستی
دوستان . . . هیچ میدانی که تو خود کیستی / آمده در دهر بهر چیستی (عطار) ، گفتم به عروس دهر کابین تو چیست / گفتا دل خرّم تو کابین من است ، خیام در اینجا دلباختهی بیدخت شاه پریان است، خدای زندگی و خرّمی، که درست در جان او و در جان هر چیزی در گیتی هست. خیام به دنبال چیستی است که در دهر پیدایش مییابد. کابین، کابینه به معنای چشم و در کردی منظره است. کابین=شادی از دیدن یا نور بینش شاد، و «کا» به معنای آفتاب است. دیدن زیبایی در انسان شادی میآفریند، بیننده را که لبریز از شادیست، به هدیه و دهش برمیانگیزد. عروس دهر یا روزگار که خرّم باشد، تنها دل شاد را هدیه میخواهد نه مال دنیا را! خرّم خدای زندگی و شادی و عشق است که در زمان تحول پیدا میکند، همان ژی یا جی است. به سخن دیگر این جان است که باید شاد و خرّم باشد. دهر=داه=دختر سیمرغ ، واژهی چی در اوستا، از چه، برای چه، چرا و چیست میآید که چیم یا چم میشود که معنا باشد، و در فرهنگ ایران این واژگان با خرد و بینش و اندیشه جفت و انباز و جداناپذیر از هم هستند. شوربختانه این رابطه را آموزهی زرتشت نفی و طرد میکند، وقتی که ژی را از اژی در آیینش از هم میبرد و روشنایی را از تاریکی جدا میسازد! متضادی که از همان آغاز روشن است و نیازی به جستجو ندارد و تنها بایستی یکی را برگزید. نابودی اصل جستجو در تاریکی. در زبان پهلوی واژهی واروم به معنای خرد است، که همان شک و چون و چرای اندیشیدن است. در فرهنگ گوهری ایران اکوان یا اکومن، هومن و بهمن است. کو در پارسی و اکو در کردی به معنای چرایی و پرسش و شگفتی است. به جغد که مرغ بهمن یا خدای بینش باشد هم کوکو میگفتیم. واژهی چی در اوستا برگرفته از نام جی یا ژی، زنخدای خرّم است. اندروای، خدای ایران میگوید؛ جوییدن نام و گوهر من است. در زبان پهلوی واژهی جستجو، جوییشن است. جستن=جوییدن=یوغیدن است. انسان در جستن با آنچه میجوید، به هم جوش میخورند. فرهنگ ایران میان درونسویی و برونسویی شکاف ایجاد نمیکند، بلکه در پیوند با هم به معنا میرسند. مولوی میگوید؛ هر که پوشیده است بر وی حال و رنگ جان او / هر جوابی که بگوید او به معنی سائل است (نمیداند) ، معنی چیم روند پیدایش این گوهر نادیدنی و ناگرفتنی، به پیکر دیدنی و گرفتنی است. شکوفایی چی، چیم است و شکوفایی چیستی، چیستا است
Sun, 10 Dec 2023 - 53min - 99 - معنویت «۳» زهشی
دوستان . . . در معنویت غایتی، الاهان معین کننده قدرتند که مراد آنهاست، و انسان وسیله برای رسیدن به آن هدف که برای او گذاشته شده است، و وقتی به آن رسید معنوی میشود. ولی فرهنگ ایران به زندگی معنوی، زندگی بامزه میگفت، و اینجاست که میشود ناهمخوانی و اختلاف معنوی زهشی و غایتی را دریافت. هستی هنگامی معنی دارد که بتوان آن را چشید، و چشیدن در فرهنگ ایران معنای تنگ امروزی را نداشته است، بلکه به چمای درک و دریافتن از بن و جان و دل است. مزیدن، آمیختن و بوسیدن از وجود (جان) است. سراندیشهی جام جم ایرانی از همین شیرابه بودن خدا یا حقیقت یا معنی میآید که مزیدنیست، و هر کسی خودش بایستی آن را بچشد. به همین دلیل به گفتهی ابوریحان، بویژه میان اهالی پارس، نخستین روز هر ماه در گاهشمار ایرانی خرّمژدا نام داشت، شیرابهی زنخدای زندگی، موسیقی و رخس و رامشگری و زیبایی جهان، که با آن زمان آغاز میشود. همان ژیبام، شیر از پستان زنخدای مهر نوشیدن و روشن شدن. خانواده زرتشت هم خود را سپیدبام، یعنی منسوب به این زنخدا میدانست! خدا در فرهنگ ایران مایهای است نادیدنی و ناگرفتنی که با همهی جهان آمیخته است. خرداد و امرداد در دهان هر انسانی اصل مزیدن هستند، خدایان شناخت راستی (حقیقت). یکی از نامهای خدای ایران آب زندگی، آوه یا آپه بود. مانند رودابه، سهراب، مهراب، آبتین یا آپادانا در تخت جمشید که معبد آپه باشد. ویژگی آمیختن، در گم شدن در یکدیگر است! واژهی گم در زبان پهلوی گومای است که به معنای آمیختن است. در عرفان این گمشدگی، همان دو گمشدهای است (معنی و صورت) که همدیگر را میجویند. همانگونه که برای عارف کلمهی ذوق که معرب واژهی مزه است. مولوی در غزلی میسراید؛ آنچه میجویی تویی و آنچه میخواهی تویی / پس ز تو تا آنچه گم کردی ره بسیار نیست ، یا در جایی دیگر میگوید؛ هر جا که بود ذوقی ز آسیب دو جفت آید / زان یک شدن دو تن ذوق است نشان ای جان ، واژهی آسیب معنای عشق داشته است! انسان در فرهنگ گوهری ایران بسان ماهی شمرده میشد که در دریای خدا یا معنی شناور است، و همیشه این آب محیط را میهنجد و در شنای در آن زندگی میکند. فردوسی؛ حکیم این جهان را چو دریا نهاد، کلمهی حکیم اینجا طعنه زدن او به الاهان نوریست! یا کنایه حافظ به کتب آسمانی که شنا نمیدانند، میگوید؛ این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی / وین دفتر بیمعنی غرق می ناب اولی
Sun, 03 Dec 2023 - 50min - 98 - معنویت «۲» پیکریابی
دوستان . . . هنگامی که ما خواسته دنیا را زیبا میکنیم، ناخواسته خودمان زیبا میشویم. بحث معنی بیصورت یا صورت بیمعنی، نازاست! و شناختن معنا از صورت است که بزرگترین مسئلهی معرفتیست. راستی در فرهنگ ایران اینهمانی با حقیقت دارد. اهمیت یافتن معنویت هنگامیست، که رابطه پندار و گفتار و کردار با یازشها و کششها و تنشهای درونی به هم میخورد و شفافیت و دروننمایی از بین میرود. ارتاوهشت یا اردیبهشت که خدای ایران باشد، ویژگی گوهری و نخستینش زیبایی است. ارتای هوچهره و سریره همان اشه یا راستی و دروننمایی است. هستی یافتن در فرهنگ ایران اینهمانی با شادی دارد. پیدایش زیبایی ارتا، خرّم است که شاده نام دارد. جمشید که بن انسان در فرهنگ گوهری ایران است، جمشید سریره خوانده میشود، همان پیدایش زیبایی در مدنیت. مولوی بت پرست را کسی میدانست که در صورت بت، معنای بت را نمیتوانست کشف کند و میسراید که؛ اندیشه جز زیبا مکن، کو تار و پود صورت است / ز اندیشهای احسن تند، هر صورتی احسن شده ، نگاه چشم، دیدن انسان درست دیدن زیبایی خود در آیینهی دیگران است. اندیشیدن=دیسیدن=چهره دادن به مان. برای ایرانی، زیبایی و مهر دو چهرهی یک چیزند. خود واژهی مهر که از مهته، مئته ساخته شده، معنای جفتی یا پیدایش یگانه از دوتایی دارد. واژه پری (شاه پریان) هم به زیبایی گفته میشود، هم جفتی و هم مهر، خود واژهی پر، در اصل معنای دوتایی دارد. جفت لیلی و مجنون برابر است با اصل زیبایی و اصل عشق به زیبایی، مانند بهرام و خرّم که در پیوند سیمرغ را پدید میآورند. گوهر معنا یا مان، انبازی و مهر و زیبایی است. مرسپنتا که خدای روز بیست و نهم است، خدای مهر و دوستی که اصل آفریننده جهان است. (مر=اصل دوتایی) مردم که انسان باشد، همان دگرگون شدهی مرتخم=تخمجفتی=تخممهر
Sun, 26 Nov 2023 - 42min - 97 - معنویت «۱» غایتی
دوستان . . . معنویت چیست و چه چیزی را ما معنا میدانیم؟ بیمعنا سازی انسان و جهان و زندگی برای خلق احتیاج به معنویت، یا خلق نهیلیسم برای احتیاج مصنوعی به معنویت! مولوی؛ پس ز من زایید در معنی پدر/پس ز میوه زاد در معنی شجر ، خیام؛ در دایرهای که آمد و رفتن ماست/او را نه بدایت نه نهایت پیداست/کس می نزند دمی در این معنی راست/کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست ، فردوسی؛ ز راه خرد بنگری اندکی/که مردم به معنی چه باشد یکی/نخستین فطرت پسین شمار/تویی خویشتن را به بازی مدار ، حافظ؛ معنی آب زندگی و روضهی ارم/جز طرف جویبار و می خوشگوار چیست؟ معنای زندگی در دانستن اراده و مشیت الاهان نیست. در سرودههای ایرانی کنار آب یا جوی، اشارهایست به رود دهش نیک، مانند تخمی که در کنار آب کاشته و سبز میشود. واژه افکار همیشه با فکر کار ندارد، بلکه در پهلوی با کار (بدون کار) کار دارد. همچنین واژهی بیهوده در پهلوی بیسوتکی بوده که به معنای بدون سود است. انسان هست، وقتی شاد است. خوشی برابر است با زندگی. خندیدن و شاد شدن در فرهنگ ایران یعنی به وجود آمدن، بازگشت به اصالت است. می اینهمانی با ماه و خرّم و رشن دارد. درحالیکه در سرودهها ما به سراغ معنای اسلامی آن میرویم! خود کلمهی معنا، معرب واژهی مانا و مان ایرانی است، یعنی همان شیرابهی ماه. من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت/از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت/جامی و بتی و بربطی بر لب کشت/این هر سه مرا نقد و تو را نسیه بهشت
Sun, 19 Nov 2023 - 48min - 96 - مشروطیت (سرکشی) ادامه دارد
دوستان . . . وقاحت = پادزهر قداست جعلی مسئله ما قداست زدایی نیست، بلکه قداست به چه چیزی تعلق میگیرد؟ مقدس بودن انحصاری است و تنها شامل جان میشود و خردی که از این جان برای زندگی میتراود. مشروطیت ایران یکی از نخشهایی بود که در سرکشی ملت ایران از نو چهره به خود، جانی تازه گرفت. سرکشی همیشه بسان فوران یک آتشفشان است، و این بیان ناگنجیدنی بودن اندیشهها در ساختار حاکمیتی است که مانند سرکشی کاوه آهنگر در برابر ضحاک عبارتبندی شده است. ضحاک اصل آزار جان و زدارکامگی (لذت بردن از شکنجه و آزار دیگران) در گیتی است. الهی که خوراکش مغز جوان یا خرد نوآفرین بود. ضحاکی که شاه و سلطان نبوده، بلکه خدای ایران هزارهها پیش از تاریخ بوده است. حالا چرا موبدان این خدا را به شاه تبدیل کردند؟ چون ایرانیان فراموش کنند که روزگاری خدایی را از خدایی انداختهاند! و این دلیری و گستاخی مردم ایران، به ویژه شهامت زنان ایران را نشان میدهد. ارث همین ضحاک است که به یهوه و پدر آسمانی و الله، الاهانی که میثاق را بر پایه قربانی خونی میگذارند، رسیده است! نخستین خلقت و عبد و بندهی الاه "عقل" است. به دیگر سخن مهر تو، عشق تو، نگران دیگران بودن تو.. تابع و زیر امر الله و رسولش قربانی میشود. تفکر یا عقل اسلامی یعنی خودزنی گام به گام و خودکشی اندیشه بام تا شام! بن آفریننده جان که بهمن یا هومن باشد، خودش را مانند خوشهای در گیتی افشانده است. بن هر انسانی این بهمن است، که نقطهی مقابل الهیات نوریست. هخامنشیان به بهمن ههخهمن میگفتند. به همین دلیل خودشان را هخامنشی مینامیدند، نه اینکه فقط یک نام فامیلی بوده باشد، هخامنشیان زرتشتی نبودند. ارکهمن یا اندیمن یا اکومن که نامهای گوناگون بهمن میباشد، اصل آبستنی بود. یعنی نوآفرینی همیشگی، و همچنین اصل میان هم بود. یعنی هر دو چیزی یا کسی را به هم میچسباند. فرهنگ ایران ناسیونالیستی و قومی و ملی نیست؟ فرهنگی است که میخواهد همه جهان را به هم پیوند بدهد، به همین دلیل آن را سنگ یا آسنگ مینامیدند. سنگ = محلی که دو چیز به هم متصل میشوند. بن انسان همین آسن خرد است، خرد پیوند دهنده، مینویی خرد، خرد سنتزی که مهر میآفریند. ایرانی به همه گونههای پیوند مهر میگفت. همهی عشقها را.. اینست که سیاست ایرانی با مهرگیاه، مردم گیاه کار داشت، که کردها به آن اسن بغی میگویند. نام کاوه آهنگر هم از اینجا پیدا شد. نه فردی بنام کاوه بوده، و نه حرفهاش آهنگری! از خرد پیوند دهندهای میآید که اصل ضد خشم، ضد قهر ضد کشتن ضد جهاد... است. نام کاوه در اوستا نیست شخص نبوده بلکه همهی ملتی که برخاسته بودند. حالا چرا کاوه نامیدند؟ چون کاوه، کاو، همچنین کعبه در عربی به معنای بند نی است، که نماد پیوند دو چیز بود در مهر و عشق که اصل نوآفرینی و نوزایی میشد. از اینجا بود که ارتا یا هما یا سیمرغ پیدا میشد. به بند نی در کردی قف، قاف میگویند. ارتایی که از بهمن پیدا میشد اصل داد بود. یعنی در هر انسانی این بن بهمنی هست که از آن سیمرغ از قاف خودش برمیخیزد بهمن اصل نادیدنی و ناگرفتنی است، یعنی در هیچ شکلی نمیگنجد. البته صورت به خود میگیرد، ولی در آن نمیماند، بلکه ایجاد اندیشه میکند
Tue, 31 Oct 2023 - 28min - 95 - مرغ
دوستان . . . من از كجا غم و شادی این جهان ز كجا من از كجا غم باران و ناودان ز كجا چرا به عالم اصلی خویش وانروم دل از كجا و تماشای خاكدان ز كجا چو خر ندارم و خربنده نیستم ای جان من از كجا غم پالان و كودبان ز كجا هزارساله گذشتی ز عقل و وهم و گمان تو از كجا و فشارات بدگمان ز كجا ★تو مرغ چارپری تا بر آسمان پری تو از كجا و ره بام و نردبان ز كجا★ كسی تو را و تو كس را به بز نمیگیری تو از كجا و هیاهای هر شبان ز كجا هزار نعره ز بالای آسمان آمد تو تن زنی و نجویی كه این فغان ز كجا چو آدمی به یكی مار شد برون ز بهشت میان كژدم و ماران تو را امان ز كجا دلا دلا به سررشته شو مثل بشنو كه آسمان ز كجایست و ریسمان ز كجا شراب خام بیار و به پختگان درده من از كجا غم هر خام قلتبان ز كجا شرابخانه درآ و در از درون دربند تو از كجا و بد و نیك مردمان ز كجا طمع مدار كه عمر تو را كران باشد صفات حقی و حق را حد و كران ز كجا اجل قفص شكند مرغ را نیازارد اجل كجا و پر مرغ جاودان ز كجا خموش باش كه گفتی بسی و كس نشنید كه این دهل ز چه بامست و این بیان ز كجا *مولوی
Sun, 24 Sep 2023 - 07min - 94 - ناهمخوانی فرهنگ ایران با تاریخش
دوستان . . . فرهنگ ایران استوار بر این تصویر از انسان بود، که انسان اصل آبستنی است. نای یکی از نمادهای اصل آبستنی بود، به همین دلیل هم به انسان هم به خدا، اوز میگفتند. نام خوزستان (نیستان) هم از همین جا میآید. کانا یا کانیا یا غنا، هم به زن و هم به نی گفته میشد، چونکه بادی که از آن بیرون میآمده است، نماد جان و عشق بود، و دیگری شیرابهاش بود که نیشکر باشد، همان اشه که از اشیر میآید که سپس به حقیقت و راستی هم میگفتند. در غرب کسی که حقیقت را دوست دارد به فیلسوف معروف است. درحالیکه صوف یا صوفی پیش ما برابر با نی (شیرابه دانش و بینش) بوده و پیل معنای دوستی داشت. همهی تلاشها برای بستن پای انسان به میخ طویله ایمان به این مکتب یا آن ایدئولوژی و مذهب به جایی نمیرسد، چون فلسفه ایران در ناگنجیدنی بودن انسان است. اینکه در هر گوشه از ایران به خدا یا فرهنگ... نامهای گوناگون دادهاند، گواه بر تراوش آن از میان مردم بوده است، نه نازل شدن وحی! که همه یک چیز را با یک نام بخوانند. هومن=هو=زایش ، جایی اندیشه میشود، که پرسیده بشود. خردورزی=شکورزی ، هو همیشه با هما همراه بود. جامجم=اصل زایش بینش از خود انسان، که بر ضد هرگونه ایمانی است. ما نبایستی پشت به کهنه بکنیم. انسان همیشه از این کهنه است که با درد زه، زاییده میشود. انسان، خودی است نو، تا هنگامی که خود کهنهاش را نشکافد، پیدایش نمییابد. کهنه هنگامی ارزش دارد که زهدان باشد. مشکل قدرتطلبان از همین جا آغاز میشود، قدرتی را میخواهند که زهدان نباشد و پوست کلفت کند و کهنه بماند تا کسی از آن رد نشود، و بدینسان زهدان را زندان میکنند. مسئله اجتماع و تاریخ، زاییده شدن از هویت کهنه است. واژهی هویت از هو میآید، که هومن باشد و راز درون انسان است که نادیدنی و ناگرفتنی بود. همانگونه که یاهو گفتن دراویش که در گذشته اشاره به بهمن بود، ولی امروز با بنمایهی مسخ شده (علی و اسدالله..) شوربختانه! افسوس که فراموش کردند، خود واژه درویش به سیمرغ و خرّمدینان برمیگردد؟! انسان موجودی است که در زهدان شدن، حامله به آینده میشود. کسی که عقیم شد، آینده ندارد. ما با پشت کردن به این گذشته یا آن کهنه، از امروز کنده و به فردا افکنده نمیشویم! بلکه از امروز به آینده تحول مییابیم. آنچه در تاریخ است، گذشتههای مردنی است، در حالیکه فرهنگ، فروزهی ناگنجا بودن یک جامعه و ملت در زمان و مکان است
Sun, 10 Sep 2023 - 43min - 93 - توفان مهر یا طوفان نوح
دوستان . . . روز و شب بر خشک کشتی راندهام/گرچه دائم غرق طوفان میزیم (عطار) ، قصهی نوح کل تفکر ادیان ابراهیمی را معین میکند، و همهی سیاستشان بر همین بنیاد ترس و زور و وحشت و نابودی.. "طوفان" استوار است تا ایمان به ناخدای کشتی و منجی بکار آید، و شریعتشان به اصطلاح ارزش داشته باشد. طوفان خشم نه فقط یکبار پیش از تاریخ، بلکه بیان روزمره بودن آن است! اجتماع باید همیشه در حالت اظطراری و بحرانی و قوانین نیز در چنین وضع فوقالعاده، استثناییاند و شدت و حدت میگیرند. به دیگر سخن در این ادیان نوری (بهگونهای دیگر الهیات زرتشتی همچنین)، آرامش و آسایش و آشتی که برای ما عادی است، برای معتقدین به نوح، غیر عادی است! و این وضعیت انقلابی است که عادیست. محتوای طوفان نوح خلاصه میشود در؛ هر که ایمان به یهوه و پدرآسمانی و الله دارد، حق زیستن دارد، و بیاعتقادان حقانیت به زیستن را از دست میدهند، حقوق بشر پیشکش؟! ولی در فرهنگ ایران سخن از توفان مهر (عشق)، اولویت جان بر ایمان است. در تورات از همان آغاز بریدگی زمان پیش میآید. یهوه با اراده، هر روز جدا جدا، بخش دیگری از جهان را خلق میکند. اراده، همیشه فطرت قاطعیت و برندگی دارد، گسستن، شکستن، پاره پاره کردن، اره کردن... ولی در فرهنگ ایران، هر بخشی در پایان خویش تخمی پدید میآورد، که بخش دیگر از آن میروید. جم و جما از ارتافرورد همزمان میرویند، در حالی که آدم و حوا جدا از هم! در فرهنگ ایرانی هلال ماه، همان کشتی است، که با دزدی داستان و تغییر محتوا، کشتی نوح شده است. اروپاییها پیش از هواپیما، کشتی هوایی میگفتند. هلال ماه برای ایرانی زهدان آفریننده آسمان بوده است. و در درون این هلال ماه، تخم همهی زندگان قرار داشت و در آنجا همهی جانها گزند ناپذیر بودند. درحالیکه کشتی نوح، فقط جای برگزیدگان ایماندار بوده است، نه همهی جانها! در شاهنامه این جمشید است که برای نخستین بار کشتی میسازد، و گرداگرد جهان میگردد، و سپس به آسمان، به سپهر که به آن دریای اختر میگفتند میرود. به کردار دریا بود کار شاه/به فرمان او تابد از چرخ ماه/یکی آنکه گفتی زمانه منم/بد و نیک او را بهانه منم
Wed, 30 Aug 2023 - 1h 19min - 92 - بندهش
دوستان . . . ایرانی با بکارگیری واژهی بندهش=بنیاد=بنداده=پیدایش از بن، بجای کلمهی اسطوره عربی که به معنای کذب و باطل است، یا میتوس غربی، فلسفهی پیدایشی را بنیاد فرهنگ خود میسازد. فلسفی اندیشیدن دادن یک معنی به یک واژه و نگاه داشتن آن و گسستن از معانی دیگر است. از اینرو خواندن یک کتاب فلسفی برای بیشتر مردم بسیار دشوار است، چون بدون اینکه متوجه باشند، از شاخ یک معنا به شاخ معنای دیگری میپرند. اندیشه فلسفی همیشه با فلسفه زبان سر و کار دارد. اندیشه با آگاهبود کار دارد و کردار با نا آگاهبود. جهان بینی پیدایشی ریشه مستقیم در مهر، و جهان بینی خلقت به امر ریشه مستقیم در قدرت دارد. خدای ایرانی نیازمند و خالقان ادیان سامی همگی بینیازند؟ واژه خواست که از خوازه میآید، از ریشه گوازه است که به معنای نی است، و به آرزوی وصال برمیگردد. همانگونه واژه نیاز=نی+آز که در پهلوی به معنای آرزوست. نیازی=عاشق. واژه هندوانه به معنای پر از تخم است که از هند یا اند میآید. واژهی آقا هم ایرانیست و به چم تخم است. پیدایش در بلوچی هنوز معنای زایش دارد. ایرانی شش فصل داشته است نه چهار تا! شش گاهنبار یا جشن؛ آسمان» آب» زمین» گیاه» جانور» انسان، و خدا یا سیمرغ از تخم انسان و انسان از خدا تنها در یک جهان پیدایش مییافت. تقویم یا ماهود ایرانی، دربرگیرنده همهی جهانبینی ایرانیست
Sun, 18 Jun 2023 - 46min - 91 - مکیدن/مزیدن/بوییدن
دوستان . . . تئوری معرفت (چیستی) انسانی در فرهنگ ایران، از کوچکترین و ظریفترین چیزهایی که حس می کنیم آغاز میشود. بوسه تخمی است که در آن کل پیدایش هست. در زبان پهلوی همبوسی به معنای آبستن شدن است. واژهی پیام امروزی، پیتی در اوستای دیروزی. در فرهنگ ایران بن کیهان علت نیست که همه چیز را معلوم کند، بلکه هر چیزی را به پیدایش گوهر خودش میانگیزد. اینجاست که این فلسفهی بنیادی فرهنگ نخستین ایران، نهایت آزادی را به آفرینش میدهد. فرهنگ ایران بشدت اندیشه جهانگیری را مینکوهد. برابر نهادن واژه پیامبر با رسول نادرست است. واژه بوی در فرهنگ ایران به همهی شناخت و دانایی گفته میشود. (به مشامتان آشنا نیست؟ فلانی بو برده!) واژه چشم به چشیدن برمیگردد. مزیدن از مکیدن میآید که در فرهنگ ما دربرگیرنده همهی حواس است. گوهر انسان در فرهنگ اصیل ایران سیمرغ است، که دارای چهار نیروی جان، روان و بو، آیینه و فروهر میباشد. خدایان ایران اینهمانی با گلها دارند. اهریمن تا پیش از زرتشت و الهیات موبدان تنگبین و مسخساز فرهنگ ایران! دشمن و سیاهی نبود؟ بلکه انگرامینو، به معنی وجودی انگیزنده بود. اسلام در جایی خود را نشانده است، که زیرش آتشفشان فرهنگ ایران میباشد، و سرانجام روزی باز آتش خود را از سر خواهد افروخت. مسلمانان هند نام پاکستان را به خود دادند، چرا که خود را پاک! و هندیهای غیر مسلمان را ناپاک و نجس می دانستند. مولوی؛ آن مه که ز پیدایی در چشم نمیآید / جان از مزه عشقش بی گشن همی زاید / عقل از مزه بویش وز تابش آن رویش / هم خیره همی خندد هم دست همی خاید
Sun, 28 May 2023 - 49min - 90 - کار در فرهنگ ایران
دوستان . . . جهان را به خوبی من آراستم / چنان گشت گیتی که من خواستم ، جمشید با پاهایش گلها را میکوبد و با دستهایش خشت که از بن خشتره که همان شهر باشد میآید، مدنیت را میسازد. در فرهنگ ایران کار ریشه در همهی هستی انسان دارد. شخم زدن زیر و رو کردن است و بذر افشانی پدید آوردن، کاری که از گوهر انسان برخیزد جهان را دگرگون میکند. در فرهنگ ایران خرد و دست به هم گرهای جدا ناپذیر خوردهاند، که به همین دلیل خرد کاربند نامیده میشود. اندیشه باید دگرگون بشود تا نو بشود، و کار باید دگرگون بکند تا نو بشود! ولی هیچ کاری نو نمیسازد تا ارزش کار در گوهر ما دگرگون نشود؟ جهان آرایی (حکومت و سیاست) به چم، آراستن و زیبا ساختن جهان است. با آمیزش خدای جوینده و خدای آرزو، جم و جما که بن انسان در فرهنگ نخستین ایران باشد پدید میآید. بینش از آزمودن پدیدار میشود. با شک کردن و رد کردن میشود گسست؟ ولی نمیتوان آفرید! اندازه، هماهنگ ساختن بن چیزها با هم است. ضحاک (میتراس) بیخرد، نخستین کسی بود که آموزگار داشت. مولوی میگوید؛ آب بد را چیست درمان، باز در جیحون شدن / خوی بد را چیست درمان، باز دیدن روی یار / ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این / بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش
Thu, 11 May 2023 - 46min - 89 - جشن سده/هفت تپه
دوستان . . . یهوه در تورات به آدم میگوید؛ چون از درخت معرفت که امر کرده بودم نخوری؟ خوردی! پس تو از جنت به زمین ملعون تبعید میشوی، که آنقدر کار کنی و عرق بریزی و رنج بکشی تا جان بکنی! درحالیکه در فرهنگ ایرانی، گوهر آفرینندگی و کار و کردار جشن است. آنچه در ادیان سامی بنام تعطیلی در آخر هفته قرار دارد، در فرهنگ ایران جشن در آغاز هفته بوده است. ایرانیان شهر آرمانی خود را شهر خرّم مینامیدند. ما وقتی معنای یک چیز را میفهمیم که رابطه آن چیز را با کل در نظر بگیریم. واژه جشن که یسنا یا یزنا باشد به معنای نی نواختن است. جشن برای ایرانیان دو برایند داشت؛ یکی آنکه جامعه باید جشن همیشگی و همگانی باشد، دوم آن که کار باید در خودش ایجاد جشن کند، پاداش کار در خود کار است نه در آخر؟ اینها سر اندیشههای مدنیت ایران بوده است. معنی اصلی شادی، جشن عروسی است. جامه یا کرباس بهترین نماد مهر است که بافتهای از تار و پود است. امروزه میانگاریم که تخت جمشید تنها یک کاخ بوده است! درحالیکه با اندیشهی جشنگاه در نوروز ساخته شده است، چون پرستیدن شادنیتن است. جشن سده که به آن جشن هفت تپه که از بهمن تا نوروز بود هم میگفتند، در اصل آمیزش سه زنخدایی است که از قداست جان نگهبانی میکنند. جشن سده، جشن مهرورزی و هم آغوشی آسمان و زمین، برای یافتن هستی نوین است. فرهنگ ایران یک انقلاب هزارهای میخواهد، نه یک برهم چسبانی وصلههای ناهمگون؟! فردوسی؛ همه ساله بخت تو پیروز باد/شبان سیه بر تو نوروز باد
Sun, 30 Apr 2023 - 51min - 88 - سوگ سیامک
دوستان . . . استوره (اسطوره معرب استره ایرانیست) یک ویژگی بسیار مهم دارد، برغم مسخسازی در دورههای گوناگون، هسته و مغزش دست نخورده و استوار میماند. کیومرث که همان گیاه مردم باشد در اصل همآغوشی بهرام و سیمرغ بوده که از آن نخستین جفت انسان، جم و جما روییده است. فرهنگ ایران بر زمینهی زندگی دهقانی بنا شده است، که نخستین ویژگی آن بر سراندیشه پیدایش استوار است. هر چیزی باید از چیز دیگر پدیدار شود، بروید، بزاید. از یک دانه، یک خوشه از معانی و تصاویر پیدا میشود. کیومرث که نخستین شاه، یا نخستین تخم انسانها، یا تخم تاج و یا افشاننده تخمهاست، بدان معناست که نخستین انسان همان نخستین شاه است، یعنی هر انسانی در گوهرش شاه است، هرچند سپس نادیده انگاشته شده است! جان افشانی یا کار و کردار سیامک برای پدافند از جان مقدس هر انسانی، یک تخم نوشونده و رستاخیزنده میشود که همیشه از سر زنده میشود. این کردار ویژه که در فرهنگ نخستین ایران شیدونه نامیده میشود، سپس به شیدا که آشفته از عشق باشد رسیده است، همان سوگ یا سوگواری است. این دگرگونی بذر افشانی به جان افشانی سیامک و سیاوش و ایرج، گسترش گسترههای اخلاقی و دینی و جهان آرایی در فرهنگ ایرانی است. خدای ایران جهان را در خود افشانی که جوانمردی باشد پدید میآورد. امروزه واژهی سوگواری برای ما چمای ماتم و اندوه و غم دارد؟ دلیل آنست که با گذر از زنخدایی به نرخدایی، مفهوم مرگ تغییر میکند! واژهی سوگ در پارسی به معنای خوشه گندم است
Sat, 15 Apr 2023 - 50min - 87 - شهریور
خرد چشم جان است چون بنگری / تو بی چشم شادان جهان نسپری / نخست آفرینش خرد را شناس / نگهبان جان است و آن سه پاس ، شهریور که به معنی حکومتی است که گوهرش نوشوندگی است، آرمان حکومترانی و جهانآرایی در فرهنگ ایران بوده است. فرهنگ اصیل ایران همیشه مدرن است، چون ایمان ندارد که حقیقت را دارد. از اینرو گوهر خدای ایران جستجو و اندیشیدن در پژوهیدن است. از برترین دشمنیها با ایران، میتوان سطحی کردن فرهنگ ایران را نام برد. یعنی نادیده گرفتن ژرفا، که همان بیمعنا کردن آن باشد! اکومن=مینوی اصل چون و چرا. هرگاه این جوانی خرد نهفته در ملت، خود را مانند آتشفشانی نمایان سازد، آنگاه نظامی نوآور، نوخواه، نوشونده و نودوست برای بهتر سازی و بهشتی کردن زمین خواهیم داشت. بدون چنین جوشش خرد جوان جمشیدی، فریدونی و ایرجی، هر انقلابی در همان نطفه شکست خورده است؟! حکومت مدرن را بر سنتهای فرسوده تاریخی نمیتوان بنا کرد، بلکه برپایهی آرمانها یا ایدهآلهایی میتوان ساخت که فرهنگ ایران هزارهها پیش در دل و روانش پرورده است که از ژرفای مردم برخاسته است. ایدهآل در فرهنگ ایران یک هدف تجربی است، نه کمالی! و این منش انقلاب همیشگی در عمل است. آرمانهای نیاکان ما که گوهر مفهوم عمل را مشخص میسازد، تغییر دادن هر چه در گیتی هست میباشد، تا زندگی مردمان جشن همگانی در این گیتی بشود. اصل شادی، درک زندهی خودرویی، خودافزایی است. احساس شادی در سنجش افزایش نسبت به حالت پیشین خود است، نه مقایسه با دیگری که بنیاد رشک است! ایرانی در سرازیر شدن انبوه برف، واژه بهمن را بکار میبرد، بدلیل اینکه این حجم از برفها را به هم چسبانده است
Wed, 11 May 2022 - 47min - 86 - خودآزمایی
مگر کاین نشیمت نیاید به کار / یکی آزمایش کن از روزگار ، در ادیان سامی، یهوه و پدر آسمانی و اللّه، انسان را به خصوص با فرستادن شیطان امتحان میکنند؟ ولی در فرهنگ نخستین ایران، این انسان است که خود را در گیتی میآزماید. واژهی آزمایش به چم خود را با خدا و خدا را با خود اندازه گرفتن و تجربه کردن است. آزمودن خود در گیتی، با زایاندن خدا از خود کار دارد. ایرانی به پیدایش گوهر خود در گیتی راستی میگفت. از سوی دیگر تفاوت فرهنگ ایران با یونان یا امروز غربی همین خود را با انسان دیگر در پیش چشم مردم (المپیک) اندازه گرفتن است تا نشان دهند افزونتر از دیگری هستند! درحالیکه ایرانی خود را در تنهایی در هفت خان رستم میآزمود. کرکس، اسب و ماهی سه جانوری که نماد دیدن مو در تاریکی که دین یا بینش میگفتند بودند. هر انسانی آبستن به سیمرغ است و مسئلهی شناخت خود همین زایاندن سیمرغ یا تخم یا اصل یا بن کیهان از خود است. با اندیشیدن از ژرفای خود یا پژوهش و شادی و نواختن موسیقی و رقص و آواز، خدا از انسان برون میخندد. و حکایت خندیدن زرتشت هنگام زاده شدن! مسخ کردن یکی از بنیادهای فرهنگ اصیل ایران است که سپس به روایات تحریفی اسلامی مختلفی به وقت به دنیا آمدن دیکتاتورها رسیده است. داستان پیش یا پس دانشی با ارزش آزمایش کار دارد. خدای ایران نمیگوید پیش دان است، بلکه میگوید گوهر من جویندگی است که بدینسان میشود به سنتز اضداد رسید. بنیاد گذاران جهان داری و جهان آرایی در نخستین فرهنگ ایران، جم و فریدون و ایرج جوان و نوآور بودند که سپس در دوران ساسانیان به پیر جهان دیده که آثار سنتی و سفت و سخت را فقط به یاد سپرده و با این بینشها داوری میکند تبدیل میشود. یهودیها پیش از داستان ابراهیم و اسحاق، نخستین فرزند پسر خود را برای یهوه قربانی میکردند! هر کسی در عجبی و عجب من اینست / کو نگنجد به میان چون به میان میآید
Mon, 25 Apr 2022 - 46min - 85 - همپرسی
در فرهنگ ایران همپرسی بر اراده که مظهر قدرت است، برتری دارد. فرد یک واژهی ایرانی است که از پرت و پاره میآید، همان پارهای از کلان یا جانان. هنوز در غرب برونسوگرایی، درونسوگرایی را بی ارزش میسازد، بهگونهای عقلگرایی، احساس و عاطفه را تحقیر میکند. خرد ایرانی که در اصل خرتاو بوده و به تابش و زایش از کل یا بن کیهان گفته میشده است، هرگز عقل اسلامی و غربی نیست! اندیشه حقیقی، زاییده و تراوش از هماهنگی همهی وجود انسان باهم است. به آمیخته شدن سراسر چهاربخش وجود انسان با شیرهی هستی، همپرسی یا دیالوگ میگویند. باد، نماد عشق و جنبش است. نام مهستی که یکی از نامهای زنخدای ایران است، از ماه آفرید میآید که به معنای ماه بانوست. دستمریزاد=دست+مهر+ایزد
Sat, 02 Apr 2022 - 47min - 84 - هماهنگی/اندازه
از بزرگترین سراندیشههای ایران همین اندیشهی اندازه=هماهنگی=همبغی=همدستانی=اندام است. هسته داستان رستم و سهراب در شاهنامه اینست که رستم در یک لحظه از زمان به خواست خودش از اندازه خارج میشود و درست در این هنگام است که هم بینش خود را از دست میدهد و هم مهر خود را و ناجوانمرد میشود و حیله و مکر میکند! خدایی که خدعه و مکر میکند، گوهرش بیاندازگی است. واژهی پادشاه در اصل پاداخشه بوده است که به معنای زن نی نواز است. هارمونی اصل زیبایی است، از هارمونی نیروهای گوهری انسان باهم، زیبایی انسان و انسان زیبا پیدایش مییابد. اندازه که انبازی باشد به معنای باهم تاختن و تعادل و توازن چیزها مانند باهم دویدن و حرکت دوپا هست، که ایرانی یکی را ازآن بهرام و پای دیگر را ازآن رام میدانست. همان نقش گردونهی آفرینش با دو چرخ که دو اسب آنرا میکشند. درحالیکه الهیات زرتشتی جهان را تبدیل به نبردگاه میان اهورامزدا و اهریمن کرده بود، که به معنای نبرد درونی و ناهماهنگی نیروهای انسان و اجتماع نیز بود! در فرهنگ اصیل ایران، رنگین کمان (کمان بهمن) و پر طاووس و رنگارنگی درست پیکریابی هماهنگی است، و وارونهی آن سپس در الهیات زرتشتی فقط سپیدی رنگ برتر و مورد پذیرش میشود و پس از آن در اسلام و عرفان خودمان تبدیل به بیرنگی میشود. آش=اَشَه=حقیقت=راستی . فروهر یا ارتافرورد سه خویشکاری دارد؛ رویاندن، افزودن، پاییدن 💚🤍❤️ هر روزتان نوروز★جمشیدی و نوروزتان پیروز★سیمرغی
Sun, 20 Mar 2022 - 46min - 83 - انسان و حکومت
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق/ثبت است بر جریدهی عالم دوام ما ، این تصویر انسان در ذهن مردم است که ساختار و گوهر حکومت و سازمانهای سیاسی و حقوقی و اقتصادی و همچنین قانون اساسی را در یک اجتماع معین میسازد. نخستین تصویر انسان در فرهنگ ایران هزارهها جمشید بود، که میتراییان و موبدان زرتشتی کیومرث را جایگزین آن ساختند که ویژگی اصلی آن مردن و نرینگی بود! و این کار یعنی، آنکه میمیرد در او مهر نیست و همهی اندامهای او فلزیست، چراکه جاودانگی را در فلز بودن میدانستند. سرش از سرب، مغزش از سیم، پایش از آهن، استخوانش از روی، چشمش از آبگینه، بازویش از پولاد و جانش از زر است! درحالیکه جاودانگی در فرهنگ نخستین ایران فقط به یک چیز بستگی داشت، و آن مهرورزی بود. سیامک (سیا=سه + مک=مغ) به معنای سهخوشه یا همان سیمرغ باشد. بر فراز درخت انسان سیمرغ پیدایش مییابد و از این تخم است که سال نو و جهان نو پدید میآید. هر قانونی هنگامی اساسی است که مردم سرچشمهی آن باشد. در حکومت و سیاست باید طبیعت انسان اندازهگذار باشد. واژهی اندازه در ایران باستان به معنای باهم دویدن و حرکت کردن و روییدن.. بود. اشخاص بسیاری از روی نادانی فردوسی را حکیم فردوسی مینامند، و خیال میکنند که با این لقب افتخاری نصیب او میکنند! غافل از اینکه حکیم و حاکم به یهوه و پدر آسمانی و اللّه گفته میشود که همگوهر با انسان نیستند.. یکی (کیومرث) هنوز به دنیا نیامده فکر مردن است و دیگری (جمشید) در اندیشهی بهشت ساختن از جهان و جشنگاه در گیتی است
Sun, 06 Mar 2022 - 45min - 82 - شهر خرّم/دموکراسی
فردوسی میگوید، دل مردم از خرّمی شاد بود. ما خرّم روز یا جشن دموکراسی از یکم تا هشتم ماه دی را که جشن پیدایش و زایش خورشید و جمشید (شید=نی) که نخستین انسان باشد را فراموش کردهایم. زمستان در اصل به معنای شهر رام، زنخدای موسیقی و رقص و آواز بوده است. بهرام اصل نرینگی و رام و خرّم باهم دو چهرهی اصل مادینگی بودند که هر سه چهره بهمنند که اصل بزم و خنده و ساماندهی است. از هم آغوشی این خدایان بود که شهر خرّم بوجود میآمد. خون که همان هون است به معنای به هم بافتن است و هما یا ارتا که قانون و عدالت باشد به رگها نیز گفته میشد. در فرهنگ ایران، مردمسالاری با غایت تجاوز و چپاول و استثمار ملل و اقوام دیگر، حکومت دلبخواه نبود! بلکه مردمی سالاری مردمان بود. خود در فرهنگ نخستین ایران از جشن هماندیشی و همآفرینی و همکاری و همآهنگی و همآمیختگی و یگانگی چهار نیروی درونی خرٌم بود. درحالیکه در ادیان ابراهیمی خود حقیقی فقط روح است که به سعادت میرسد و بدین ترتیب خودپرستی روحی مقدس بوجود میآید که با حکمرانی روحانیون برای آخرت میجنگد! این اندیشهی برتری آسمان بر زمین، برتری خالق بر مخلوق، برتری عقل بر جسم و عواطف در فرهنگ ایران وجود ندارد، که بنیاد نابرابری حکومت با ملت، نابرابری طبقاتی یا نابرابری زن با مرد است
Wed, 16 Feb 2022 - 41min - 81 - کتاب و مدرنیته
نبشته نگردد به پرهیز باز/نباید کشید این سخن را دراز مفهوم کتاب یا نوشته در گذشته و نزد پیشینیان، معنای دانشی را داشته است که تغییر نمیکرده است! خدای زمان بی خرد و احساس در دوران ساسانیان دو ویژگی داشت؛ یکی نوشتن و دیگری شمردن؟ ایرانیان سرود را اصل فرهنگ میدانستند، نه کتاب را، مانند اوستا و گاتها که قوانین تغییرناپذیری نبودند. غایت کتاب قدرترانی و غایت سرود جشن است. حرکت ماه سنجهی زمان بود. مفهوم کمال در فرهنگ ایران نه ختم، بلکه شدن است. کلمهی قمر معرب واژهی کمر به معنای میان است که در پهلوی به شکل کمال مانده و همان ماه است که فرشگرد و نشان نوشوی و اینکه ماه در پایان ماه، خود و روشنایی را از خود ز نو میزاید. روی فرش رنگارنگ نشستن این اندیشه را تداعی میکرد که انسان به اصلش ماه که جایگاه جشن عشق، شهری که جان در آن مقدس است بازمیگردد، و چهارسویه بودن فرش، درست نماد پیوند گوهر انسان با سیمرغ بود، که اینهمانی چهار بال سیمرغ با چهار نیروی درونی انسان که ماه(بهرام) و رام(روان) و بهمن(ارکه) و گُش(جانان) باشد. واژهی گوهر به معنای چهار زهدان یا شهبازی با چهار پر است. مدرنیته وارد کردن آخرین ساختهها و افکار غربی و خارجی و بومی ساختن آنها نیست، بلکه اصل انگیختن و بیدار ساختن مایهی نوآوری در ایران و نو اندیشیدن و ارزشگذاری نوین گوهر ایرانیان است. چهرهی دیگر فروردین رام بود، مانند سکهای که یک رویه آن اصل جستجو و رویه دیگر اصل نوآوری باشد که بن انسان شمرده میشد. نام معرفت در اوستا، چیستاست؟ به سخن دیگر، بنیاد مدرنیته در برابری پرسش با معرفت است
Sun, 16 Jan 2022 - 40min - 80 - برابری جان/همالی
بنام خداوند جان و خرد / کزین برتر اندیشه برنگذرد ، واژهی جان ریشه در گیان و دیان دارد. فرهنگ ایران استوار بر برابری انسانها در جان است، ولی اسلام استوار بر برابری در ایمان! ما امروز در ایران با قانون کار نداریم، بلکه با شریعت و احکام الهی. خرد با قانون رابطهی آزمایشی دارد. کلمهی اسطوره، معرب واژهی استره ایرانیست که در اصل معنای ترانه و سرود را داشته است که زاده از خود ملت بوده است که قوانین از آنها میتراویده است. محمد خود را پیدایش نوح تازه میدانسته است و شریعتش را بر پایهی همین قصه میگذارد که کسی حق به زیستن دارد که ایمان به نبی و علم نبی که حاکم بر عقل اوست بیاورد، و بدین ترتیب است که نابود کردن دگراندیشان کار مقدس میشود. مسئلهی اساسی مومنان در شک کردن به ایمان، گم کردن ناجی خود و از دست دادن امید به نجات دهنده است. مالک به معنای کلید دار و دربان دوزخ است که همان امتداد طوفان نوح باشد! جهل و جال، یکی از نامهای سیمرغ بوده است و معنای نادانی ندارد و تنها مانند بیشمار موارد دیگر برای زشت سازی و نابودی فرهنگ زنخدایی ایران اینگونه معنی شده است؟ ★★★زادروز منوچهر جمالی فرخنده باد
Fri, 07 Jan 2022 - 38min - 79 - جوانمردی/خودافشانی
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم/ فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم/ اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد/ من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم
Fri, 31 Dec 2021 - 45min - 78 - دین ایرانی
در هر ایرانی امروزه یک تنش وجودی و ژرف هست، ولو اینکه انکار هم بکند، فرهنگش ایرانیست و شریعت و دینش اسلامی یا یکی از ادیان سامیست! از معتقدان به ادیان ابراهیمی بایستی پرسید که روشنایی را متمم تاریکی یا ضد آن میدانند؟ واژهی دین در کردی به معنای زاییدن و دیدن و دیوانگی است. (دی=سیمرغ) و (دیوانه=پر شدن از سیمرغ) دانه در روییدن، دانایی میشود که همانا پیدایش دانهی نهفته زیر خاکست. زان که زادن از مادر است، در زانا معنای دانا و آگاه میشود. آگ که گندم باشد، آگاه میشود.. یکی از گزندهای موبدان یا آخوندهای زرتشتی به فرهنگ نخستین ایران، پس دان دانستن اهریمن و پیش دان و همه دان نامیدن اهورامزدای الهیات زرتشتی بود. جمشید=جم+جما که جفت دوقلوی زن و مرد نخستین است (هم زن و هم مردست) از بن کیهان که سیمرغ و بهرام است میروید. ایرانی به بهشت، مینو میگفت
Sun, 19 Dec 2021 - 48min - 77 - سیمرغ و زال
زال تاج بخش پایهگذار حکومت (ساماندهی) بر پایهی بینش از راه آزمایش است. شاد کردن جانها، پرستش خداست. پرستیدن یعنی در پرستاری شادنیتن. خدای ایران هم ماما و هم شیردهنده است، در فرهنگ ایران دایه بودن اصل بود. یکی از شیوههای آمیختن که مهر باشد، شیر دادن است. واژهی پیمان در اوستا به معنی شیر نوشیدنی است. گوهر خدای ایران عشق و مهر است، درحالیکه گوهر یهوه و پدر آسمانی و الله، قدرت است! بزرگترین گناه در ادیان ابراهیمی نافرمانی است، که به دلیل متزلزل کردن قدرت به شدت مجازات میشود. مهر حقیقی در فراموش کردن جرم و گناه است، نه در بخشیدن که نشان قدرت ورزیست هنوز؟! گوسفند همان واژهی گَاوسِپَنتا به معنی جان مقدس است. ویژگی مهرورزی در تصویر انسان، همآغوشی سیمرغ آسمانی و آرمتئی زمینی در هر انسانیست. خدای مهر دارای چهار پر است که نیروهای گوهری و روانی ما را تشکیل میدهند و عبارتند از بو، روان، آیینه و فروهر. نیایشگاه در ایران همان در مهر یا در مغان یا در جهان است که واژهی تنگ شدهی امروزی "در" همان سیمرغ یا برای نمونه زبان دری، زبان زنخدا رام یا خرّم باشد. واژهی داریوش و درویش به معنای سه خوشه یا سه نی، که به چم پیروان زنخدای مهر یا جانان است
Thu, 25 Nov 2021 - 42min - 76 - جشن مهرگان
مهرگان، یا جشن قداست جان، یا جشن عشق به زندگی در گیتی است، که در آن ایرانیان بهویژه زنان، توانستند بر حکومت خدای قربانی خونی (میتراس یا ضحاک که پدر یهوه و پدر آسمانی و اللّه است) که بر اساس کشتار مقدس (جهاد) حکمرانی میکرد، پیروز شوند و او را تبعید کنند! واژهی مهرگان در اوستا میتراکانا نوشته شده، میترا=مهر و کانا یا کانیا=زن و هم به نی میگفتند، که میشود زنخدای نینواز یا عشق جشنساز. گوهر مهر موسیقی و گوهر زمان، جشن و بزم است. در فرهنگ ایران زندگی با جشن مهر یا عشق به جشن باید باشد. بهمن، بزمونه یا اصل خرد شاد است. دین، در اوستا نیروی مادینگی و زاینده (بینش) در ژرفای انسان است. پرسش، به معنای جستجو و نگران زندگی بودن است. مهر، پیوستگی همهی عشقها یا نیروی آشتی دهنده همهی اضداد است. البرز، به چم عروس (آل=سیمرغ) نینواز است
Tue, 16 Nov 2021 - 44min - 75 - قداست جان و خردThu, 04 Nov 2021 - 36min
- 74 - نو اندیشی
چگونه میشود در ایران اندیشیدن را از سر گرفت؟ نو اندیشی، با نو شدن کار دارد. تقلید، هیچگاه خود شدن نیست! نییدن یا نی نواختن که به معنی رهبری کردن با کشش و رقص باشد، شیوهی جهانآرایی ایران در هزارهها بوده است. فرهنگ اصیل ایران که فرهنگ مردمی و جهانی ایران را مشخص میسازد، همین فرهنگ زنخدایی ایران بوده است. ما اگر میخواهیم که فرهنگ خودمان را بشناسیم، بدون این فرهنگ.. ما هیچ نمیشناسیم
Sun, 17 Oct 2021 - 37min - 73 - یک لقمه فلسفهی ایرانی ∆ FMJ
ستودن دیگری، صداقت و بزرگواری میخواهد. راه خود را نباید برگزید، راه خود را باید آفرید. گفتهاند که اندیشه راهنماست، ولی اندیشه راه آفرین است. سیر تکامل انسان، سیر آزاد شدن از کمالات است. کمال تفکر، ادامه دادن بی نهایت فکر یا دستگاه فکری نیست، بلکه رها کردن آنست! هر کمالی راهی برای گسترش جنبهای از خود است. فکر، انعکاسی نیست، این صورت است که انعکاسیست؟ ∆ پایان این زنجیره از گفتارهای فلسفی
Sun, 26 Sep 2021 - 18min - 72 - یک لقمه فلسفهی ایرانی ∆ FMJ
تفاوت مفهوم عقل و مفهوم خرد در تفکر سیاسی(جهان آرایی) در ایران یک مسئله بنیادی است. عقل در تفکر همهچیز را تبدیل به واسطه و وسیله میکند تا به قدرت برسد. الله عقل را خلق میکند، فکر عقل، واسطهای است برای غلبه کردن و تحمیل اراده! ولی خرد وارونهی عقل، اندیشهاش را میزاید، و اندیشه برایش وسیله نیست، بلکه کلیدی برای آمیزش با گیتی و بدینسان همآغوشی با انسانها و پدیدهها و رویدادها را میجوید. طبیعت عقل استثمار است، که از پارگی و بریدگی و جداسازی فطرتش برمیخیزد! تفکر زرتشت بر ضد اندیشه جفت آفرینی است که بنیاد فرهنگ اصیل ایران است، و این تضاد یزدانشناسی زرتشتی با فرهنگ سیمرغی، دلیل از بین رفتن پیوند جفت آفرینی است که پس از آن خرد تحول به عقل مییابد، بااینکه به دروغ خود را هنوز خرد مینامد
Fri, 17 Sep 2021 - 19min - 71 - یک لقمه فلسفهی ایرانی ∆ FMJ
فلسفه چیست؟ جوشش و فوران و زایش تجربیات بنیادی خود انسان در تصاویر و خیال و مفاهیم است. بهمن اصل نادیدنی و ناگرفتنی در هر چیزی بود، و هما اصل دیدنی ولی ناگرفتنی بود، و این برمیگردد به مفهوم خدا در فرهنگ اصیل ایران که اصل دنیا بوده است، یعنی چیزی بوده است که دنیا از گوهر آن میروییده است. اصل جستجو در هر انسانی، سیمرغ و رام است. خرد غیر از عقل است که همان شریعت باشد! عقل روشن میکند، چون پدیدهها را از هم میبرد و آنها را شمردنی و مقایسه پذیر میسازد، درحالیکه خرد انسانی فرّ هر کسی را پیایند کار و اندیشهاش در اجتماع میدانسته، نه مانند عقل که برنده شدن به هر قیمتی در هر چیزی معیار سنجش بود؟! خدای ایران بن اندیشیدن در ایرانی بود، نه مانند یهوه و پدر آسمانی و الله که همه دان و پیش دان و نور بیکرانه و صندوق معلومات علم نیاندیشیده هستند
Thu, 09 Sep 2021 - 27min - 70 - یک لقمه فلسفهی ایرانی ∆ FMJ
تاریخ آیینهی آینده نیست، بلکه آیینهی اشتباهات گذشته است. ملتی که آگاهبود تاریخی دارد، از اشتباه دوباره پرهیز میکند. پیدایش یک اشتباه در ملت، نشان آنست که در افراد ویژگیهای دینی و سیاسی و فکری خاصی هست که باز بسوی آن اشتباه رانده یا کشانده خواهند شد! فکری که نتیجه کورمالی است و با هزار احتیاط انسانی بیان شده است، بر همهی حقایق مطلق ترجیح دارد! هر فرهنگی دارای طیفی از ارزشها و مفاهیم و احساسات و عقاید و افکار و زبانها و معیارهای اخلاقی است، که از تحول تضاد و جدایی و غیریت به تنوع در یک طیف یا رنگارنگی در پیوستگی با هم است
Wed, 01 Sep 2021 - 17min - 69 - یک لقمه فلسفهی ایرانی ∆ FMJ
خدایان ایران همگی جوان بودند. تصویر جوانی در فرهنگ اصیل یا سیمرغی/ارتایی ایران، یکی منش و گوهر جستجو و آزمایش داشتن، و دیگری نیروی آفرینندگی و نوآوری و آغازگری بوده است. در فرهنگ ایران آرمان حکومت بدون سلاح و سپاه که ساماندهی باشد، ایرج نخستین شاه ایران و بنیادگذار مهر بوده است. داد بر بنیاد قداست جان، هم حق، هم عدالت و هم قانون است. اگر رستاخیز فکری غرب در شعار آزمایش و اشتباه خلاصه میشود، جوانی فرهنگ ایران نیز در شعار آزمایش و فریب! چراکه اشتباه با عقل کار دارد و فریب با کل وجود (خرد) انسان. فرّ، یزدانی نیست که خلق آخوندهای زرتشتی باشد و وراثتی؟ فرّ، کیانی است که بیان نیرومندی انسان در کارهایش برای اجتماع است. فرّ، تابیدنی نبوده، بلکه در اصل تراویدنی و آبی بوده است. واژهی ترانه که از تاوَرانا میآید، هم به چم تر و تازه و جوان و هم آواز است
Mon, 23 Aug 2021 - 27min - 68 - یک لقمه فلسفهی ایرانی ∆ FMJ
گوهر دموکراسی آزمودن است، نه یک بینش استوار، دموکراسی در طبیعتش جوان است. انتخاب بر اصل جویندگی است، ما میانگاریم در انتخاب با خواستن این یا آن که از پیش روشن است و میدانیم کار داریم! ولی انتخاب معنای تنگ و محدود در یک گستره خاص ندارد، بلکه در انتخاب هر جزئی، ما کلی را میآزماییم، خواست در جزء بر پایه دگرگونی کل است. کلمهی حکیم و حکمت و حکومت را بایستی دور انداخت، چراکه فطرتشان سستی و پیریست! تقلید همین پیراندیشی است که با فلسفه که جوان اندیشی باشد کاری ندارد. زروانیست که در دورهی ساسانیان شکل گرفت و موبد(آخوند) شاه را قدرت کور زمان میدانست و سپس به امام و صاحب زمان شیعه تبدیل شد، همان خدای زمانی باشد که حکم میدهد، ولی نمیاندیشد
Sun, 08 Aug 2021 - 26min - 67 - یک لقمه فلسفهی ایرانی ∆ FMJ
ملتی که فلسفه خودش را همیشه از نو نمیآفریند، آزادی تفکر نخواهد داشت. کسی که سراسر عمرش نه اشتباه کرده و نه فریب خورده است، هیچ آشنایی با حقیقت یا راستی ندارد. حقیقت، همیشه شبیه به چیزی میشود که حقیقت نیست، راستی همیشه از متضاد با خودش برانگیخته و باروری میشود. ما همیشه از حقیقت، متضادش را به دام میاندازیم، در توری که ما برای صید حقیقت میاندازیم، فقط ضدش در تور ما میماند، راستی را نمیشود شکار کرد، ولی ما صیادیم و معرفت ما صیادی است! تفاوت دید یک روزنامهنگار با دید یک اندیشمند، تفاوت دید یک پشه با دید یک عقاب است!؟ ملت ایران، کار و اندیشه نیک را، کار و اندیشه بهنگام میدانستند. شناخت هنگام، نگاه اندازی به فردیت بینظیر و ویژهی هر اتفاقی و کسی و ملتی است
Sun, 01 Aug 2021 - 19min - 66 - یک لقمه فلسفهی ایرانی ∆ FMJ
ایده پانتئون، ایدهایست که در ایران، در فرهنگ سیمرغی بوده است. جایی است که همهی خدایان با هم انجمن کردهاند، پیکر همهی خدایان را کنار هم در یک نیایشگاه میگذاشتند تا بتوانند هماهنگ با هم بیافرینند. هزارهها مردم ایدهی چند خدایی داشتند، امروز هم بایستی معبد هر دینی، معبد عمومی همهی ادیان باشد و در هر امارت حزبی، همهی احزاب حق گردآمدن داشته باشند. غزل پیشتاز تفکر فلسفی بوده است. فلسفه را نمیتوان از زبان جدا ساخت! از دید فردوسی، سه کار حکومت را نابود میسازد؛ بیداد، برتری دادن بی مایگان بر هنرمندان و پول پرستی شاه یا حکومت مداران. واژه با روان و مایهی انسان و روییدن از بنی تاریک با گوناگونی و طیف یا پیوستار کار دارد. شاه در اصل نام سیمرغ بوده است
Sun, 18 Jul 2021 - 19min - 65 - یک لقمه فلسفهی ایرانی ∆ FMJ
کاهش هر آموزه به انگیزه، یک شیوهی بریدن و گسستن از گذشته و کتابهای مقدسه و سنت و ایدئولوژی و مکاتب فلسفی است. آموختن حقیقت به دیگری، همیشه حکومت کردن بر دیگری است. در تورات، آدم وقتی خود را در شرم از خدا(یهوه) پنهان ساخت، نه تنها به خاطر آن بود که با دانستن خوب و بد، بد خود (از نافرمانی از یهوه یا بی ارزش بودن و ناقص بودن وجود خود در برابر یهوه) را شناخت؟ بلکه پی به وجود معرفتی در خود برد که او را مشابه خدا ساخته بود، او آن معرفت خداییش را از خدا پنهان ساخت، او شرم از شباهت خود با خدا(یهوه) داشت! فیلسوف انگیزنده است.. نه آموزگار... چراکه آموزه را نمیشود از آموزگار جدا ساخت
Wed, 14 Jul 2021 - 19min - 64 - یک لقمه فلسفهی ایرانی ∆ FMJ
اندیشیدن، خندیدن است. هر شکفتنی و هر زادنی، روند خندیدن و شاد شدن است. در فرهنگ ایران، آذرخش که یکی از برآیندهای سیمرغ بوده است، خنده ابر تاریک هنگام باریدن است. به سخن دیگر خدا در زادن یا افشاندن خود میخندد. چرا ما بجای خندان بودن در هستی خود و خرسند بودن، بام و شام میکوشیم تا چیزی بیابیم تا به آن بخندیم؟ چرا خندیدن که خود را زایانیدن است، در به دیگری خندیدن معنای دیگر پیدا میکند؟! هر اصلی آنگاه اصل است که از خود بروید. فیلسوف، حکیم نیست
Thu, 01 Jul 2021 - 19min - 63 - یک لقمه فلسفهی ایرانی ∆ FMJ
هزارهها مردمان نقش اندیش بودند، در نقش و صورت میاندیشیدند نه در مفاهیم، در مفاهیم اندیشیدن خویش کاری فلسفه است، ولی فلسفه هم بدون یاری گرفتن از تصاویر از عهدهی کامل اندیشیدن در مفاهیم برنمیآید. اندیشهی فلسفی، توانایی تحول دادن نقش و صورت به مفهوم است. در دیالوگ یا هم پرسی که بجز گفتگوست، دو نفر مستقل با کنار گذاشتن حقیقتهای خود با هم به جستجوی حقیقت میپردازند، ولی در سیاست سخن از سود است که میتوان میان آن دو تقسیم کرد، درحالیکه حقیقت بخش ناپذیر است و نمیشود به هر کدام نیمی از آن را داد! معنای اصلی داستان، دین است، که ایرانیان به بینش زایشی از هر انسانی میگفتند. داستان سرودی بوده است که از ژرفای وجود مردم در ایران برخاسته است. دین از دید فردوسی، این مرد بزرگ چیست؟ واژهی ایرانی دزدیده شدهی دین دیروزی! و کاربرد منفی به معنی امروزی
Wed, 23 Jun 2021 - 18min - 62 - یک لقمه فلسفهی ایرانی ∆ FMJ
در فرهنگ ایران مسئلهی بنیادی آن بوده است که، جهان هستی یک خوشه است، و نام این خوشه سیمرغ بوده است، و هر دانه و بذری از این خوشه جانها یا انسانها بودهاند که در سیمرغ که شاخههای این خوشه باشد به هم میپیوستند. کلمهی حق عربی برگرفته از واژهی هاگ یا آگ ایرانیست که همان تخم باشد. واژهی وای-به که همان باد یا نسیم نیکوی برانگیزنده و پدیدار سازنده گوهر تاریک سیمرغی نهفته در درون هر انسانی باشد نیز ریشه کلمهی وحی عربیست! سرود و موسیقی از سوی موبدان زرتشتی که سپس به ادیان ابراهیمی رسید، بدینسان بد شمرده شد که انسان را به بیاندازه خواهی و آفرینندگی خود برمیانگیخت
Sun, 13 Jun 2021 - 18min - 61 - یک لقمه فلسفهی ایرانی ∆ FMJ
تا تفکر فلسفی (نه ترجمه کتابهای فلسفی) و آفرینندگی ادبی و هنری، نیاز زندگی به معنا را برنیاورند، نمیتوان حکومت را از دین که هزارهها بزرگترین نقش را در معنا دادن به زندگی مردم بازی کرده است، جدا ساخت. بهترین فلسفهی دیگری، آن ارزش را ندارد که ما همیشه در آن بمانیم؟ برای هر عقیدهی مستبدی، تظاهر به آن عقیده مهمتر از آن است که در درون و روان افراد چه میگذرد! ما در جهان آزاد وجدانهای بسیار آسیبپذیر داریم، و در جهان استبداد وجدانهایی که آسیبناپذیرند
Wed, 09 Jun 2021 - 12min - 60 - یک لقمه فلسفهی ایرانی ∆ FMJ
تفکر فلسفی بر پایهی همآفرینی روشنی و تاریکی باهم قرار دارد. فرهنگ اصیل ایران اساسا بر پایهی روشن شدن از گوهر خود بود. تفکر فلسفی هیچگاه نمیخواهد همه چیز را روشن کند! ایرانی بر این باور بوده که خورشید به انسان میتابد، ولی روشن نمیکند، بلکه گرم میکند و این گرمی خورشید است که سبب روییدن و شکفتن انسان میشود که بن خود را تخم میدانست. نشاط جستجو در کسی هست که ماجراجویی را دوست دارد و میخواهد در رویارویی با خطرها، نیرومندیهای خود را بیازماید
Mon, 07 Jun 2021 - 17min - 59 - یک لقمه فلسفهی ایرانی ∆ FMJ
فلسفه چیست؟ فلسفه، شیوهی بریدن از عقیده است. فیلسوف، رابطهی دوستی با معرفت و فکر دارد و آنها نیز دوست او میشوند. من افکار زیادی را دوست میدارم، و هیچ فکری نمیتواند دوست منحصربفرد من باشد. همهی قدرتمندان و قدرتخواهان به نام روشنگری، تاریک میسازند! همه تاریک سازند با آنچه حتی روشن میسازند!؟ وجود شخصیت از آزادی شخصی مایه میگیرد که هزارهها پیش به نام دین در ایران کشف شده بوده است. این شخصیتها هستند که نیاز به آزادی دارند، وگرنه بیشتر مردم نیاز به رفاه و عدالت دارند! "همه نیاز مساوی برای آزادی ندارند"
Thu, 03 Jun 2021 - 15min - 58 - یک لقمه فلسفهی ایرانی ∆ FMJ
تجربهی بنیادی در تفکر فلسفی بر پایهی این شناخت هست که، گوهر آنچه را که میشناسیم و یا میخواهیم که بشناسیم، جز آن هم هست که شناختهایم! به گفتهی مولوی، آنی و چیز دیگر، یا بلی، ولی!؟ شناختن و ناشناختن، دو گسترهی از هم بریده نیستند، بلکه دو گسترهی پیوسته به همند. حقیقت (راستی) وحدت (یگانگی) دارد وقتی تاریک است، هنگامی که روشن شد، رنگارنگ و گوناگون میشود. انسان در شناخت حقیقت، همیشه در راه است
Sun, 30 May 2021 - 17min - 57 - یک لقمه فلسفهی ایرانی ∆ FMJ
در اسلام عقل هنگامی عقل است، که تابع و مطیع شریعت اسلام و کلمهی الله باشد. از اینرو بود که عطار و مولوی و عرفای ما به چنین عقلی میتاختند. این از کجا سرچشمه میگیرد که عقلی که ضد عقل نباشد، عقل نیست؟! مسئلهی عرفان، مسئله انتخاب یا این یا آن نیست، بلکه عارف حقیقت را برمیگزیند که نمیشناسد و نمیتواند بیابد و تسخیر کند و در هر چه بجوید و بیابد، حقیقت همیشه بیش از آن است که او یافته است! حقیقت، گنجیدنی نیست
Fri, 28 May 2021 - 16min - 56 - یک لقمه فلسفهی ایرانی ∆ FMJ
ما فرهنگ خود را با روش انگیزشی نشناختیم! اینست که در خود ایجاد فقر کردیم و تخمههای سوخته شدیم و آفرینندگی را از خودمان حذف کردیم
Tue, 25 May 2021 - 12min - 55 - یک لقمه فلسفهی ایرانی ∆ FMJ
آزادی به طور کلی و آزادی اندیشیدن به خصوص، با انگیختن، با انگیخته شدن، با تلنگر کار دارد. چون با تلنگرست که گوهر نهفتهی خود هر فردی آتشفشان میکند. اسطوره که در اصل اوستره است و یک واژهی ایرانیست، به معنای نی و نوای نی است و اصل برانگیختن و تلنگر زدن بوده است
Mon, 24 May 2021 - 09min - 54 - یک لقمه فلسفهی ایرانی ∆ FMJ
آنچه علت مرگ سقراط شد! مسئلهی امروز ما که بیدار و روشن شدن یا روشن و بیدار کردن باشد، همه مسئلهی از تلنگر انگیخته شدن است
Sat, 22 May 2021 - 11min - 53 - یک لقمه فلسفهی ایرانی ∆ FMJThu, 20 May 2021 - 09min
- 52 - یک لقمه فلسفهی ایرانی ∆ FMJ
وظیفهی ما با هم اندیشیدن است، نه ابقا ایمان به یک عقیدهی مشترک واحد که نفی آزادیست! قدرت پیوند دهی، تفکر فلسفی است نه دین جعلی
Mon, 17 May 2021 - 03min - 51 - یک لقمه فلسفهی ایرانی ∆ FMJ
تفکر فلسفی هنوز کارش را در ایران آغاز نکرده است! نخستین کار تفکر فلسفی آنست که، امکان حکومت کردن بر تفکر را از هر گونه فکری و از دارندگان و گسترندگان هر فکری بگیرد
Mon, 17 May 2021 - 03min - 50 - یک لقمه فلسفهی ایرانی ∆ FMJ
این سکون تفکر ماست که از یک دستگاه فکری، مطلق و حقیقت میسازد. روزی که تفکر ما شوق به حرکت را از دست میدهد و میخواهد جایی لانه کند و در بستری بیارآمد، اشتیاق به کشف حقیقت و مطلق را پیدا میکند
Sat, 15 May 2021 - 07min - 49 - یک لقمه فلسفهی ایرانی ∆ FMJ
بیایید زلزله بیاندازیم؛ تفکر فلسفی، اظطراب آور، ناراحت کننده، متزلزل سازنده و ناخوشایند است. فلسفهای که خوشایند ما و دوست داشتنی و اطمینان بخش باشد، پشتیبانی از خرافات و منافع و امیال ما میکند
Fri, 14 May 2021 - 04min - 48 - یک لقمه فلسفهی ایرانی ∆ FMJThu, 13 May 2021 - 05min
- 47 - یک لقمه فلسفهی ایرانی ∆ FMJ
برخی از تجربیات ژرف روانی و وجودیست که باید در انسان روی بدهد، تا برخی از افکار و پدیدهها و روابط برای او مفهوم و روشن گردند. اینگونه تجربهها ناگهانی پیش میآیند و نمیتوان آنها را به دلخواه و اراده در خود خلق کرد
Wed, 12 May 2021 - 06min - 46 - سلسله گفتار ﴿۱﴾ استاد جمالی دربارهی فرهنگ زنخدایی/سیمرغی/ارتایی/خرّمدینی ایرانWed, 12 May 2021 - 20min
- 45 - یک لقمه فلسفهی ایرانی ∆ FMJ
من همیشه در خواندن، تخمه افکار را از دیگران میگیرم تا زمین وجودم حاصلخیز بماند، و از مصرف کردن همیشگی افکار دیگران میپرهیزم، تا در شخم زدن و حاصلخیز نگاه داشتن زمین وجودم تنآسا نشوم، و فقط مصرف کننده افکار دیگران نمانم. من زمینم، نه انبار!
Tue, 11 May 2021 - 06min - 44 - سلسله گفتار ﴿۴۰﴾ استاد جمالی دربارهی فرهنگ زنخدایی/سیمرغی/ارتایی/خرّمدینی ایران
واژهی هنر در فرهنگ نخستین ایران به چیم (معنی) چیست؟! چرا در شاهنامه میآید هنر نزد ایرانیان است و بس؟ یا جمشید میگوید هنر در جهان از من آمد پدید؟ یا فردوسی اشاره به این میکند که، هنر خوار شد جادویی ارجمند / نهان راستی آشکارا گزند ∆ پایان این سلسله گفتارها
Thu, 29 Apr 2021 - 47min - 43 - سلسله گفتار ﴿۳۹﴾ استاد جمالی دربارهی فرهنگ زنخدایی/سیمرغی/ارتایی/خرّمدینی ایران
ویژگیهای مفهوم کام در فرهنگ اصیل ایران چه بوده است؟ یا به سخن دیگر، آزمودن در چشیدن و پیدایش معیار نیک و بد اجتماع از جان و خرد انسان. داستان سیاوش و ضحاک در شاهنامه، بر درک این مفهوم استوارند. هنگامی کردار یا اندیشه یا گفتار در خودش جفت با شادی باشد، دیگر نیاز به پاداش دیگری ندارد! این فلسفهی ارتایی/سیمرغی بوده است
Wed, 28 Apr 2021 - 41min - 42 - سلسله گفتار ﴿۳۸﴾ استاد جمالی دربارهی فرهنگ زنخدایی/سیمرغی/ارتایی/خرّمدینی ایران
بنام خداوند جان و خرد / کزین برتر اندیشه برنگذرد ، در آغاز شاهنامه ناگهانی و بازی شاعرانه نیست، بلکه بیانگر اینست که خردی که از جان ملت سرچشمه میگیرد، نگهبان ملت است. خردی یا بهتر است بگوییم عقلی که به جای خرد خودمان وام گرفته میشود، به سخنی دیگر هنگامی که قدرتی و حکومتی مانع شد تا جامعه از جان خودش به خردش برسد و بیاندیشد، و جایگزین آن یک عقل وامی کرد، مانند امروز که از یکسو به ظاهر روشنفکران سکولار میخواهند فکر و فلسفه غرب را به مردم ایران تزریق کنند، و از سوی دیگر هزار و چهارصد سال بینش عربی میخواهد که تفکر اسلامی را با زور به ایرانی تزریق بکند! این خواه ناخواه در تضاد و تنش با زندگی ایرانی قرار میگیرد و مردم نه آن را میفهمند و نه میپذیرند
Tue, 27 Apr 2021 - 52min - 41 - سلسله گفتار ﴿۳۷﴾ استاد جمالی دربارهی فرهنگ زنخدایی/سیمرغی/ارتایی/خرّمدینی ایران
از این دو یکی را نجنبید مهر / خرد دور بُد مهر ننمود چهر ، برداشت درست از نبرد رستم و سهراب چیست؟ آیا خرد از مهرورزی میگریزد؟ فردوسی در داستان گلاویزی این دو یکی از اندیشههای بزرگ ایران که همانا خرد سرچشمه پیدایش مهر است را پیش میکشد. فرهنگ استثنایی ایران، جای تحقیر و خوار شمردن ندارد! بلکه باید توان اندیشیدن و فهمیدن و یافتن داشت
Mon, 26 Apr 2021 - 45min - 40 - سلسله گفتار ﴿۳۶﴾ استاد جمالی دربارهی فرهنگ زنخدایی/سیمرغی/ارتایی/خرّمدینی ایران
بسیار شگفتانگیز است که چگونه مهر، خشم میشود! تبدیل به قهر و آزارخواهی و شکنجهگری و زدارکامگی میشود، چگونه ژی که زندگی باشد، اژی که ضد زندگی باشد میشود، یا به سخن ساده چگونه خوب تبدیل به بد میشود؟
Sun, 25 Apr 2021 - 39min - 39 - سلسله گفتار ﴿۳۵﴾ استاد جمالی دربارهی فرهنگ زنخدایی/سیمرغی/ارتایی/خرّمدینی ایران
چرا فرهنگ اصیل یا نخستین ایران، دو پدیدهی استثنایی جان و خرد را جفت یا یوغ و پیوسته و جداناپذیر از هم میدانست؟
Sat, 24 Apr 2021 - 39min
Podcasts semelhantes a فرهنگ اصیل ایران / The original culture of Iran
- Global News Podcast BBC World Service
- Kriminálka Český rozhlas
- El Partidazo de COPE COPE
- Herrera en COPE COPE
- The Dan Bongino Show Cumulus Podcast Network | Dan Bongino
- Es la Mañana de Federico esRadio
- La Noche de Dieter esRadio
- Hondelatte Raconte - Christophe Hondelatte Europe 1
- Affaires sensibles France Inter
- La rosa de los vientos OndaCero
- Más de uno OndaCero
- La Zanzara Radio 24
- Espacio en blanco Radio Nacional
- Les Grosses Têtes RTL
- L'Heure Du Crime RTL
- El Larguero SER Podcast
- Nadie Sabe Nada SER Podcast
- SER Historia SER Podcast
- Todo Concostrina SER Podcast
- 安住紳一郎の日曜天国 TBS RADIO
- The Tucker Carlson Show Tucker Carlson Network
- 辛坊治郎 ズーム そこまで言うか! ニッポン放送
- 飯田浩司のOK! Cozy up! Podcast ニッポン放送
- 武田鉄矢・今朝の三枚おろし 文化放送PodcastQR