Filtra per genere

رواق / Ravaq

رواق / Ravaq

فرزآن

می‌ترسید بی‌آنکه بداند می‌ترسد. غمگین بود بی‌آنکه بداند از چه. می‌خواست برود، بی‌آنکه بداند به کجا. دلتنگ بود، بی‌آنکه بداند برای که. _ پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم می‌پردازه و ساده‌تر از اسمش، ریشه‌ی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی می‌کنه، غمها، ترسها، آرزوها. هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم

Тавсифи сонетхои Хофиз

297 - روز هجران و شب فرقت یار آخر شد ۱۶۶
0:00 / 0:00
1x
  • 297 - روز هجران و شب فرقت یار آخر شد ۱۶۶

    «««««🍷می‌بهـا»»»»»

    غزل نمره ۱۶۶

    فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلان


    روز هجران و شب فرقت يار آخر شد

    زدم اين فال و گذشت اختر و کار آخر شد

    آن همه ناز و تنعم که خزان می‌فرمود

    عاقبت در قدم باد بهار آخر شد

    شکر ايزد که به (بوی گل نوروزی باز) اقبال کله‌گوشه‌ی گل

    نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد


    باورم نيست ز بدعهدی ايام هنوز

    قصه‌ی غصه که در دولت يار آخر شد


    آن پريشانی شب‌های دراز و غم دل

    همه در سايه‌ی گيسوی نگار آخر شد


    صبح اميد که (شد) بد معتکف پرده‌ی غيب

    گو برون آی که کار شب تار آخر شد


    بعد از این نور به آفاق دهم از دل خویش

    که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد

    ساقيا لطف نمودی قدحت پرمی باد

    که به تدبير تو تشويش خمار آخر شد

    در شمار ار چه نياورد کسی حافظ را

    شکر کان محنت (بیرون ز شمار) بی حد و شمار آخر شد



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
    Wed, 13 Nov 2024
  • 296 - مرا مهر سيه‌چشمان ز سر بیرون نخواهد شد ۱۶۵

    «««««🍷می‌بهـا»»»»»

    غزل نمره ۱۶۵

    مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن


    مرا مهر سيه‌چشمان ز سر بيرون نخواهد شد

    قضای آسمان است اين و ديگرگون نخواهد شد


    رقيب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت

    مگر آه سحرخيزان سوی گردون نخواهد شد


    مرا روز ازل کاری بجز رندی نفرمودند

    هر آن قسمت که آنجا رفت از آن افزون نخواهد شد

    (هر آن قسمت که رفت آنجا کم و افزون نخواهد شد)


    خدا را محتسب ما را به فرياد دف و نی بخش

    که ساز شرع از اين (اسباب) افسانه بی‌قانون نخواهد شد


    مجال من همين باشد که پنهان (مهر) عشق او ورزم

    کنار و بوس و آغوشش چه گويم چون نخواهد شد


    شراب لعل و جای امن و يار مهربان ساقی

    دلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد


    مشوی ای ديده نقش غم ز لوح سينه‌ی حافظ

    که زخم تيغ دلدار است و رنگ خون نخواهد شد



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
    Tue, 12 Nov 2024
  • 295 - نفس باد صبا مشک‌فشان خواهد شد ۱۶۴

    «««««🍷می‌بهـا»»»»»

    غزل نمره ۱۶۴

    فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن


    نفس باد صبا مشک‌فشان خواهد شد

    عالم پير دگرباره جوان خواهد شد

    ارغوان جام عقيقی به سمن خواهد داد

    چشم نرگس به شقايق نگران خواهد شد

    این (زين) تطاول که کشيد از غم هجران بلبل

    تا سراپرده گل نعره‌زنان خواهد شد

    گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگير

    مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد

    ای دل ار عشرت امروز به فردا فکنی

    مايه‌ی نقد بقا را که ضمان خواهد شد

    ماه شعبان منه از دست قدح کاين خورشيد

    از نظر تا شب عيد رمضان خواهد شد

    گل عزيز است غنيمت شمريدش صحبت

    که به باغ آمد از اين راه و از آن خواهد شد

    (مطربا مجلس انس است غزل خوان و سرود

    چند گويی که چنين رفت و چنان خواهد شد)

    حافظ از بهر تو آمد سوی اقليم وجود

    قدمی نه به وداعش که روان خواهد شد



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
    Mon, 11 Nov 2024
  • 294 - گل بی رخ یار خوش نباشد ۱۶۳

    «««««🍷می‌بهـا»»»»»

    غزل نمره ۱۶۳

    مفعول و مفاعلن فعولن


    گل بی رخ يار خوش نباشد

    بی باده بهار خوش نباشد


    طرف چمن و طواف بستان

    بی لاله‌عذار خوش نباشد


    رقصيدن سرو و حالت گل

    بی صوت هزار خوش نباشد


    با يار شکرلب گل‌اندام

    بی بوس و کنار خوش نباشد


    (باغ و گل و مل خوش است لیکن

    بی صحبت یار خوش نباشد)


    هر نقش که دست عقل بندد

    جز نقش نگار خوش نباشد


    جان نقد محقر است حافظ

    از بهر نثار خوش نباشد



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
    Sun, 10 Nov 2024
  • 293 - خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد ۱۶۲

    «««««🍷می‌بهـا»»»»»

    غزل نمره ۱۶۲

    مفاعیلن مفاعیلن فعولن


    خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد

    که در دستت بجز ساغر نباشد

    زمان خوشدلی درياب و دُر ياب

    که دايم در صدف گوهر نباشد

    غنيمت دان و می خور در گلستان

    که گل تا هفته‌ی ديگر نباشد


    ايا پرلعل کرده جام زرين

    ببخشا بر کسی کش زر نباشد


    ز من بنيوش و دل در شاهدی بند

    که حسنش بسته‌ی زيور نباشد


    (به نام ایزد بتی سیمین‌تنم هست

    که در بتخانه‌ی آذر نباشد)

    بيا ای شيخ و از خمخانه‌ی ما

    شرابی خور که در کوثر نباشد


    (عجب راهی‌ست راه عشق کانجا

    کسی سر برکند کش سر نباشد)

    بشوی اوراق اگر همدرس مایی

    که علم عشق در دفتر نباشد

    کسی گيرد خطا بر نظم حافظ

    که هيچش لطف در گوهر نباشد





    شرابی بی‌خمارم بخش (ساقی) يا رب

    که با وی هيچ درد سر نباشد


    من از جان بنده‌ی سلطان اويسم

    اگر چه يادش از چاکر نباشد

    به تاج عالم‌آرايش که خورشيد

    چنين زيبنده‌ی افسر نباشد



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
    Sat, 09 Nov 2024
Mostra altri episodi